بریده کتابهای هانیه هانیه دیروز پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 201 صفحۀ 126 پسرک پرسید:« نصیحت دیگهای هم داری؟!» اسب گفت:« اینکه بقیه چطور باهات رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه.» 1 3 هانیه دیروز پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 201 صفحۀ 104 موش کور گفت: « بزرگترین توهم اینه که فکر کنیم زندگی باید بی نقص باشه.» 0 1 هانیه دیروز پاندای بزرگ و اژدهای کوچک جیمز نوربری 3.9 104 صفحۀ 7 اژدهای کوچک گفت:« الان اصلا وقت ندارم گلها را ببینم.» پاندای بزرگ گفت:« درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن... :) 2 4 هانیه 1403/11/25 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 80 نیلوفر نگفت که چنان حسی را فقط اوست که درک میکند؛ چون تا آن روز نتوانسته بود این باور را در ذهن دیگری، از جمله خواهرش، جا بیندازد که دو انسان میتوانند و این قابلیت را دارند که روحشان چنان در هم بیامیزد که در بسیاری لحظات یکی بشوند.... 0 5 هانیه 1403/11/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 122 صفحۀ 33 ارمیا باز هم روی سجاده نشسته بود و گریه می کرد. زار میزد. روزهای اول برای مصطفا گریه میکرد. اما هر چه میگذشت خود را برای گریه مستحق تر میدید. 0 26 هانیه 1403/11/14 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 28 عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد، وچنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.. 0 13 هانیه 1403/11/14 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 26 نگاه او به من کفایت میکرد برای سرمستی وصف ناپذیرم اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور میشد. 0 11 هانیه 1403/11/13 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 17 0 5 هانیه 1403/11/5 پدر، عشق و پسر سیدمهدی شجاعی 4.5 129 صفحۀ 7 بنشین لیلا! این طور با چشمهای غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمیتوانم کرد. هر چند تو هر روز بر زخمهای من مرهمی تازه گذاشتی و من هر روز بر جگر دندان گزیده تو جراحت تازهای نشاندم، اما کیست که بتواند این همه غم را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟! 0 3 هانیه 1403/10/30 رشد علی صفایی حائری 4.5 96 صفحۀ 51 هنگامی که عشقی در سینه نشست و معشوق در دل خیمه زد، ناچار خواسته های این معشوق عاشق را حرکت میدهد و این است که اعمال عاشق با خواسته های معشوق وابستگی دارد. 0 8 هانیه 1403/10/23 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.6 62 صفحۀ 405 زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست... 0 8 هانیه 1403/10/22 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.6 62 صفحۀ 42 1 5 هانیه 1403/10/21 قلب سگی میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 3.9 55 صفحۀ 23 چشم قضیهٔ مهمی است! چشم هواسنج است. همهچیز در چشم معلوم است: معلوم است چهکسی روحش سرشار از گرماست، چهکسی ممکن است بیخود و بیجهت با نوک چکمهاش لگد بزند به دندهی تو، و چهکسی خودش از همه میترسد. 📕 قلب سگی ✍🏽 #میخائیل_بولگاکوف 0 34
بریده کتابهای هانیه هانیه دیروز پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 201 صفحۀ 126 پسرک پرسید:« نصیحت دیگهای هم داری؟!» اسب گفت:« اینکه بقیه چطور باهات رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه.» 1 3 هانیه دیروز پسرک، موش کور، روباه و اسب چارلی مکیسی 4.2 201 صفحۀ 104 موش کور گفت: « بزرگترین توهم اینه که فکر کنیم زندگی باید بی نقص باشه.» 0 1 هانیه دیروز پاندای بزرگ و اژدهای کوچک جیمز نوربری 3.9 104 صفحۀ 7 اژدهای کوچک گفت:« الان اصلا وقت ندارم گلها را ببینم.» پاندای بزرگ گفت:« درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن... :) 2 4 هانیه 1403/11/25 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 80 نیلوفر نگفت که چنان حسی را فقط اوست که درک میکند؛ چون تا آن روز نتوانسته بود این باور را در ذهن دیگری، از جمله خواهرش، جا بیندازد که دو انسان میتوانند و این قابلیت را دارند که روحشان چنان در هم بیامیزد که در بسیاری لحظات یکی بشوند.... 0 5 هانیه 1403/11/19 ارمیا رضا امیرخانی 3.8 122 صفحۀ 33 ارمیا باز هم روی سجاده نشسته بود و گریه می کرد. زار میزد. روزهای اول برای مصطفا گریه میکرد. اما هر چه میگذشت خود را برای گریه مستحق تر میدید. 0 26 هانیه 1403/11/14 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 28 عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد، وچنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.. 0 13 هانیه 1403/11/14 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 26 نگاه او به من کفایت میکرد برای سرمستی وصف ناپذیرم اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور میشد. 0 11 هانیه 1403/11/13 سلوک محمود دولت آبادی 3.6 16 صفحۀ 17 0 5 هانیه 1403/11/5 پدر، عشق و پسر سیدمهدی شجاعی 4.5 129 صفحۀ 7 بنشین لیلا! این طور با چشمهای غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمیتوانم کرد. هر چند تو هر روز بر زخمهای من مرهمی تازه گذاشتی و من هر روز بر جگر دندان گزیده تو جراحت تازهای نشاندم، اما کیست که بتواند این همه غم را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟! 0 3 هانیه 1403/10/30 رشد علی صفایی حائری 4.5 96 صفحۀ 51 هنگامی که عشقی در سینه نشست و معشوق در دل خیمه زد، ناچار خواسته های این معشوق عاشق را حرکت میدهد و این است که اعمال عاشق با خواسته های معشوق وابستگی دارد. 0 8 هانیه 1403/10/23 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.6 62 صفحۀ 405 زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست... 0 8 هانیه 1403/10/22 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.6 62 صفحۀ 42 1 5 هانیه 1403/10/21 قلب سگی میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 3.9 55 صفحۀ 23 چشم قضیهٔ مهمی است! چشم هواسنج است. همهچیز در چشم معلوم است: معلوم است چهکسی روحش سرشار از گرماست، چهکسی ممکن است بیخود و بیجهت با نوک چکمهاش لگد بزند به دندهی تو، و چهکسی خودش از همه میترسد. 📕 قلب سگی ✍🏽 #میخائیل_بولگاکوف 0 34