بریدههای کتاب رضوان سمیعیان رضوان سمیعیان 4 روز پیش آتش، بدون دود: واقعیت های پرخون، حرکت از نو (کتاب های چهارم و پنجم) نادر ابراهیمی 4.6 10 صفحۀ 102 « ای حکیمی که از حکمت تو بوی نفرت تو از بخش های عمدهای از زندگی بلند است! به جایِ خونِ اندیشه در رگ های تعقّلِ این بچه ی بینوا چه دوانده ای که به جای فکر، زَهْر پس می دهد؟ » قلیچ، این را در دل خویش گفت و آرام بازگشت. 0 0 رضوان سمیعیان 1403/10/8 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 552 ... غم ، مهار شدنیست. به قدرتی که تو برای سرکوب کردنش به کار می بری، احترام میگذارد. از این قدرت میترسد. عقب مینشیند، مچاله می شود، در خود فرو می رود، کوچک و کوچک تر میشود و چون لکه ابری ناچیز، در آسمان پهناور روح تو، کُنج ِدنجی را می پذیرد، و التماس می کند:« بگذار این جا بمانم! مرا برای روز مبادا نگه دار! شادی، مقدس است؛ اما همیشه به کار نمیآید. محکومم کن، و در سلولی به زنجیرم بکش؛ اما اعدامم نکن! انسانِ همیشه شاد، انسان ابلهیست. روزی به من نیازمند خواهی شد؛ روزی به گریستن، به در خود فرو رفتن، به بُریدن و به غم متوسل شدن... مرا برای آن روز نگه دار...» 0 3 رضوان سمیعیان 1403/8/15 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 401 من، زائر دائم این خاکم_ که زادگاه من است و عاشق امر بَرِ این خاکم_ که میهن من است این سرزمین معطر، با اسبان شرور و دختران خوبروی با دلوهایی که آب در آن ها لبپَر می زند با آتش و خشم و گناه و درد سرزمین مقدس من است_ ... و چه ترحم انگیزند آن ها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند و چه خشم انگیزند آن ها که از میهنشان همان گونه نام می برند که از یک ستاره ی دور... 0 3 رضوان سمیعیان 1403/6/31 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 222 سکوت کردن، گاهی اوقات ، دروغ گفتن است_ دروغ گفتنی بزدلانه و ریاکارانه... 0 12 رضوان سمیعیان 1402/8/1 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.8 130 صفحۀ 89 از تمام دروازه ها آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد، و یک طرفه است به سوی درون. از تمام خنده ها آن را بستای که جانشین گریستن شده است. 1 8 رضوان سمیعیان 1402/5/27 کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع) یاسین حجازی 4.6 107 صفحۀ 154 روزی امیرالمومنین در حضور مردمِ بسیار از اصحاب خود _ که بعضی شاکّ و بعضی مخلص بودند_ گفت «ای میثم، پس از من تو را بگیرند و آویخته می شوی. و چون روز دوم شود، از دهان و بینی تو خون روان شود _ چنان که ریشِ تو را خضاب کند. و چون روز سوم شود حربه بر پیکرت فرو برند و از آن، درگذری. پس در انتظار آن باش. و آن جای که تو در آنجا آویخته شوی، بر درِ خانه ی عمرو ابن حریث است و تو یکی از ده نفر هستی که مصلوب گردند و دارِ تو از آنها کوتاه تر و تو به زمین نزدیک تر باشی. و من آن درختِ خرما که تو را بر آن آویزند، به تو بنمایم.» پس از دو روز آن را بنمود و میثم پیوسته نزدیک آن درخت می آمد: نماز می گذارد و می گفت « چه مبارک نخلی! من برای تو آفریده شدم و تو برای من روییدی.» 0 9
بریدههای کتاب رضوان سمیعیان رضوان سمیعیان 4 روز پیش آتش، بدون دود: واقعیت های پرخون، حرکت از نو (کتاب های چهارم و پنجم) نادر ابراهیمی 4.6 10 صفحۀ 102 « ای حکیمی که از حکمت تو بوی نفرت تو از بخش های عمدهای از زندگی بلند است! به جایِ خونِ اندیشه در رگ های تعقّلِ این بچه ی بینوا چه دوانده ای که به جای فکر، زَهْر پس می دهد؟ » قلیچ، این را در دل خویش گفت و آرام بازگشت. 0 0 رضوان سمیعیان 1403/10/8 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 552 ... غم ، مهار شدنیست. به قدرتی که تو برای سرکوب کردنش به کار می بری، احترام میگذارد. از این قدرت میترسد. عقب مینشیند، مچاله می شود، در خود فرو می رود، کوچک و کوچک تر میشود و چون لکه ابری ناچیز، در آسمان پهناور روح تو، کُنج ِدنجی را می پذیرد، و التماس می کند:« بگذار این جا بمانم! مرا برای روز مبادا نگه دار! شادی، مقدس است؛ اما همیشه به کار نمیآید. محکومم کن، و در سلولی به زنجیرم بکش؛ اما اعدامم نکن! انسانِ همیشه شاد، انسان ابلهیست. روزی به من نیازمند خواهی شد؛ روزی به گریستن، به در خود فرو رفتن، به بُریدن و به غم متوسل شدن... مرا برای آن روز نگه دار...» 0 3 رضوان سمیعیان 1403/8/15 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 401 من، زائر دائم این خاکم_ که زادگاه من است و عاشق امر بَرِ این خاکم_ که میهن من است این سرزمین معطر، با اسبان شرور و دختران خوبروی با دلوهایی که آب در آن ها لبپَر می زند با آتش و خشم و گناه و درد سرزمین مقدس من است_ ... و چه ترحم انگیزند آن ها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند و چه خشم انگیزند آن ها که از میهنشان همان گونه نام می برند که از یک ستاره ی دور... 0 3 رضوان سمیعیان 1403/6/31 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 36 صفحۀ 222 سکوت کردن، گاهی اوقات ، دروغ گفتن است_ دروغ گفتنی بزدلانه و ریاکارانه... 0 12 رضوان سمیعیان 1402/8/1 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.8 130 صفحۀ 89 از تمام دروازه ها آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد، و یک طرفه است به سوی درون. از تمام خنده ها آن را بستای که جانشین گریستن شده است. 1 8 رضوان سمیعیان 1402/5/27 کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع) یاسین حجازی 4.6 107 صفحۀ 154 روزی امیرالمومنین در حضور مردمِ بسیار از اصحاب خود _ که بعضی شاکّ و بعضی مخلص بودند_ گفت «ای میثم، پس از من تو را بگیرند و آویخته می شوی. و چون روز دوم شود، از دهان و بینی تو خون روان شود _ چنان که ریشِ تو را خضاب کند. و چون روز سوم شود حربه بر پیکرت فرو برند و از آن، درگذری. پس در انتظار آن باش. و آن جای که تو در آنجا آویخته شوی، بر درِ خانه ی عمرو ابن حریث است و تو یکی از ده نفر هستی که مصلوب گردند و دارِ تو از آنها کوتاه تر و تو به زمین نزدیک تر باشی. و من آن درختِ خرما که تو را بر آن آویزند، به تو بنمایم.» پس از دو روز آن را بنمود و میثم پیوسته نزدیک آن درخت می آمد: نماز می گذارد و می گفت « چه مبارک نخلی! من برای تو آفریده شدم و تو برای من روییدی.» 0 9