بریده‌ای از کتاب آتش، بدون دود: واقعیت های پرخون، حرکت از نو (کتاب های چهارم و پنجم) اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 102

« ای حکیمی که از حکمت تو بوی نفرت تو از بخش های عمده‌ای از زندگی بلند است! به جایِ خونِ اندیشه در رگ های تعقّلِ این بچه ی بینوا چه دوانده ای که به جای فکر، زَهْر پس می دهد؟ » قلیچ، این را در دل خویش گفت و آرام بازگشت.

« ای حکیمی که از حکمت تو بوی نفرت تو از بخش های عمده‌ای از زندگی بلند است! به جایِ خونِ اندیشه در رگ های تعقّلِ این بچه ی بینوا چه دوانده ای که به جای فکر، زَهْر پس می دهد؟ » قلیچ، این را در دل خویش گفت و آرام بازگشت.

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.