بریدههای کتاب حلما آقاسی حلما آقاسی 1404/4/13 کآشوب: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم احسان رضایی 3.9 74 صفحۀ 15 3 26 حلما آقاسی 1404/3/21 دزیره جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 45 صفحۀ 318 «در زندگی شب هایی وجود دارند که هیچوقت به پایان نمیرسند.» 0 31 حلما آقاسی 1404/3/9 هزار تو پرستو علی عسگرنجاد 4.5 6 صفحۀ 90 «همهٔ دوستداشتنیهای خوب دنیا قرار نیست همیشه کنارت باشند.» 0 18 حلما آقاسی 1404/2/23 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 216 صفحۀ 171 «بنظرم همه برای خودشان یک قصر آبی دارند. فقط اسمش برای هرکس فرق میکند. من هم زمانی برای خودم یکی داشتم.» 0 19 حلما آقاسی 1404/2/18 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.1 36 صفحۀ 92 استعمار کاری میکند که در خانهٔ خودت هم آواره باشی. 0 25 حلما آقاسی 1404/1/27 ما ایوب نبودیم فاطمه ستوده 4.0 38 صفحۀ 32 چرخهٔ مراقبت مثل شجره نامه نیست که یکی در رأس باشد و بعد بشود دوتا و دوتا بشود چهارتا و هرچه جلوتر می آییم شاخه ها زیادتر شوند. در چرخهٔ مراقبت تعداد خطوط ارتباطی چندبرابر است و نسبت ها دائم تغییر میکند. همزمان هم میتوانی مراقبت کنی و هم مراقبت بشوی. 0 12 حلما آقاسی 1404/1/23 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 117 0 28 حلما آقاسی 1404/1/22 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 79 فهمیدم متضاد ترس شجاعت نیست. متضاد ترس توکل است؛ توکل به معنای اصرار بر دیدن نور در انتهای تاریکی، به معنای یافتن آرامش در وحشت، و قرار در بی قراری. 0 15 حلما آقاسی 1404/1/19 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 35 انگار تنها ابزار تحمل واقعیت محتوم پایان زندگی روایت آن است. 0 60 حلما آقاسی 1404/1/16 از بابالنگ دراز به جودی ثریا جولقانی 2.9 6 صفحۀ 31 معمولاً کسانی که با حروف و کلمههای بااحساس و مفاهیم عمیق و شاعرانه سر و کار دارند، با اعداد بیاحساس میانهی خوبی ندارند. 0 31 حلما آقاسی 1404/1/14 راهنمای زنده ماندن در مدرسه الی بنجامین 3.7 15 صفحۀ 268 0 9 حلما آقاسی 1404/1/14 راهنمای زنده ماندن در مدرسه الی بنجامین 3.7 15 صفحۀ 236 «وقتی آدمها قصه میگن، انتخاب میکنن. روی بعضی از قسمتها تأکید میکنن و بعضی جاها رو جا میندازن. در غیر این صورت حرفهاشون قصه نمیشد و فقط مجموعهای از واقعیتها بود.» 0 9 حلما آقاسی 1404/1/9 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 103 «تا وقتی به آدم ها فرصت ندی، نمیتونن درکت کنن...» 0 13 حلما آقاسی 1404/1/9 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 83 ای کاش همان موقع میدانستم. گاهی «تا ابد» خیلی کوتاه تر از آن میشود که فکرش را میکنیم. 0 12 حلما آقاسی 1403/12/19 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند و پوست ممکن است خراشیده شود. اما از همهٔ این ها بدتر این است که بزرگ میشوند... 0 10 حلما آقاسی 1403/12/11 آنی شرلی در اونلی جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.6 65 صفحۀ 77 بنظر من در شغل معلمی، سخت ترین و در عین حال هیجان انگیزترین کار این است که بچه ها را راضی کنی افکارشان را آن طور که هست به زبان بیاورند. 0 17 حلما آقاسی 1403/12/3 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.7 198 صفحۀ 17 «خیلی خوب است آدم برای کسی حرف بزند که از حرف های او خوشش بیاید و دائم نگوید بچه ها باید تماشا کنند و صدایشان در نیاید. تاحالا حداقل یک میلیون بار این جمله را شنیده ام. در ضمن مردم به من میخندند؛ چون عادت دارم حرف های گنده بزنم. اگر توی سرت فکرهای بزرگی باشد، مجبوری برای بیان کردن آن ها حرف های گنده بزنی، اینطور نیست؟» 0 44 حلما آقاسی 1403/12/2 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 12 حلما آقاسی 1403/11/27 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 32 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 16
بریدههای کتاب حلما آقاسی حلما آقاسی 1404/4/13 کآشوب: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم احسان رضایی 3.9 74 صفحۀ 15 3 26 حلما آقاسی 1404/3/21 دزیره جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 45 صفحۀ 318 «در زندگی شب هایی وجود دارند که هیچوقت به پایان نمیرسند.» 0 31 حلما آقاسی 1404/3/9 هزار تو پرستو علی عسگرنجاد 4.5 6 صفحۀ 90 «همهٔ دوستداشتنیهای خوب دنیا قرار نیست همیشه کنارت باشند.» 0 18 حلما آقاسی 1404/2/23 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 216 صفحۀ 171 «بنظرم همه برای خودشان یک قصر آبی دارند. فقط اسمش برای هرکس فرق میکند. من هم زمانی برای خودم یکی داشتم.» 0 19 حلما آقاسی 1404/2/18 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.1 36 صفحۀ 92 استعمار کاری میکند که در خانهٔ خودت هم آواره باشی. 0 25 حلما آقاسی 1404/1/27 ما ایوب نبودیم فاطمه ستوده 4.0 38 صفحۀ 32 چرخهٔ مراقبت مثل شجره نامه نیست که یکی در رأس باشد و بعد بشود دوتا و دوتا بشود چهارتا و هرچه جلوتر می آییم شاخه ها زیادتر شوند. در چرخهٔ مراقبت تعداد خطوط ارتباطی چندبرابر است و نسبت ها دائم تغییر میکند. همزمان هم میتوانی مراقبت کنی و هم مراقبت بشوی. 0 12 حلما آقاسی 1404/1/23 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 117 0 28 حلما آقاسی 1404/1/22 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 79 فهمیدم متضاد ترس شجاعت نیست. متضاد ترس توکل است؛ توکل به معنای اصرار بر دیدن نور در انتهای تاریکی، به معنای یافتن آرامش در وحشت، و قرار در بی قراری. 0 15 حلما آقاسی 1404/1/19 و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد مهزاد الیاسی بختیاری 3.8 83 صفحۀ 35 انگار تنها ابزار تحمل واقعیت محتوم پایان زندگی روایت آن است. 0 60 حلما آقاسی 1404/1/16 از بابالنگ دراز به جودی ثریا جولقانی 2.9 6 صفحۀ 31 معمولاً کسانی که با حروف و کلمههای بااحساس و مفاهیم عمیق و شاعرانه سر و کار دارند، با اعداد بیاحساس میانهی خوبی ندارند. 0 31 حلما آقاسی 1404/1/14 راهنمای زنده ماندن در مدرسه الی بنجامین 3.7 15 صفحۀ 268 0 9 حلما آقاسی 1404/1/14 راهنمای زنده ماندن در مدرسه الی بنجامین 3.7 15 صفحۀ 236 «وقتی آدمها قصه میگن، انتخاب میکنن. روی بعضی از قسمتها تأکید میکنن و بعضی جاها رو جا میندازن. در غیر این صورت حرفهاشون قصه نمیشد و فقط مجموعهای از واقعیتها بود.» 0 9 حلما آقاسی 1404/1/9 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 103 «تا وقتی به آدم ها فرصت ندی، نمیتونن درکت کنن...» 0 13 حلما آقاسی 1404/1/9 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 83 ای کاش همان موقع میدانستم. گاهی «تا ابد» خیلی کوتاه تر از آن میشود که فکرش را میکنیم. 0 12 حلما آقاسی 1403/12/19 فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.1 1 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند و پوست ممکن است خراشیده شود. اما از همهٔ این ها بدتر این است که بزرگ میشوند... 0 10 حلما آقاسی 1403/12/11 آنی شرلی در اونلی جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.6 65 صفحۀ 77 بنظر من در شغل معلمی، سخت ترین و در عین حال هیجان انگیزترین کار این است که بچه ها را راضی کنی افکارشان را آن طور که هست به زبان بیاورند. 0 17 حلما آقاسی 1403/12/3 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.7 198 صفحۀ 17 «خیلی خوب است آدم برای کسی حرف بزند که از حرف های او خوشش بیاید و دائم نگوید بچه ها باید تماشا کنند و صدایشان در نیاید. تاحالا حداقل یک میلیون بار این جمله را شنیده ام. در ضمن مردم به من میخندند؛ چون عادت دارم حرف های گنده بزنم. اگر توی سرت فکرهای بزرگی باشد، مجبوری برای بیان کردن آن ها حرف های گنده بزنی، اینطور نیست؟» 0 44 حلما آقاسی 1403/12/2 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 12 حلما آقاسی 1403/11/27 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 32 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 6 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 16