بریدههای کتاب مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 12 همیشه می گفت:« همه گرفتاری ها از توقع است.» وقتی یاد بگیری از کسی توقع نداشته باشی هم خودت راحت تری، هم دیگران. 0 6 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 94 اما جنگ با هرچه دوست داری سر جنگ دارد. 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 315 عزیزان من، شما پیروز و منصورید چه در راه حق تعالی به نصرت ظاهری برسید و چه شهید و معلول و اسیر شوید. حق تعالی با شماست و دست توانای بقیه الله که یدالله است دستگیر شما. آن کس که برای خدا و عزت اسلام و نجات محرومان قیام کند چه باک از حوادث دهر دارد! 0 4 ثمین* 1404/4/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 130 به نظرم کار کردن در همین معنا میشود.باید خسته شوی.کار های سادهی بی دردسر را که همه بلدند. 0 0 نسترن دیمه 1402/6/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 193 هنوزم که هنوز است اسم عملیات خیبر و نبرد مجنون دل رزمنده ها را میسوزاند. پای صحبت بچه های هر لشکری بنشینی آن قدر گفتنی از این عملیات دارد، آن قدر شهادت و مظلومیت دیده و دلش سوخته که آن قدر می گوید تا دست آخر هم خودش گریه کند، هم اشک تورا بیاورد. عملیات خیبر را غیرت بچه ها پیش برد. شهید میثمی درباره این عملیات گفت:«هرکس در طلاییه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می ایستاد.» 1 5 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 94 همیشه سجدهی آخرش طولانی بود. آنقدر که فکر میکردی یادش رفته بلند شود. 0 4 فاطمه 1403/2/7 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 148 آن موقع ها هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کار بلد همین زار زدن های شبانه است نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد راه و معبر های زمین را پیدا نمیکند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان بی سر و ته گم میشود طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبر ها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است 0 7 Nj 1402/10/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 254 مخمل سیاه و پر ستاره ی اسمان مثل یک لحاف نرم رویمان پهن شده بود . هر کس گوشه ای تیمم می کرد . سکوت و زمزمه شیار را گرفته بود . ستاره ها چه شلوغش کرده بودند برای تماشای بچه ها . 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 147 0 5 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 243 0 1 محمدصدرا ملکثابت 1403/5/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 529 تیر را دشمن میزند؛ اما جام زهر را خودی میدهد. 0 20 محمد 1403/3/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 146 به قول یک عزیزی : شناختن و پیدا کردن معبرها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است. 0 3 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 152 0 5 آگاتاهد. 1404/3/23 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 145 سایهی شهادت را میدیدیم. بهمان میخندید. برایمان دست تکان میداد. گاه چند قدم سمتمان میآمد و گاه ما سمتش میرفتیم. معلق بودیم بین زمین و آسمان. فقط یک گام تا آسمان مانده بود. یک گام تا رهایی از نفس. امان از این نفس، تنها چیزی که به این راحتی پشت خاکریز جا نمیماند. ممکن بود همراهت بیاید و پایت را ببندد. سنگین شوی و نتوانی پرواز کنی=) 0 17 آگاتاهد. 1404/3/23 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 151 شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است:) 1 23 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/29 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 314 «هر نفس از جانب دوست، می رسدم بشارتی سوی وصال خویشتن، می کندم اشارتی کعبه ی من جمال او، می کنمش به دل طواف اهل صفا کنند سعی، بهر چنین زیارتی ذبح منا می کنیم، تا ببریم از او لقا نیست برای عاشقان، بهتر از این تجارتی» 0 1 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/8/18 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 193 0 1 ☆Avari☆ 1402/7/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 167 _خوردی زمین؟ _نه _پسر کی هستی؟ -پسربابام _عه... پس برو با بابات بیا 2 10 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 455 قسمت بالای نقاشی نوشته شده بود:《گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما/بوی شهادت می دهد.》 0 2 زهرا فصیحی 1403/1/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 276 «دفتر قرمز آمار گروهان را از جیبم درآوردم. مربعهای قرمز داشت زیاد میشد. علی ارم و محمدیجو. کاش یک نفر هم جلوی اسم من این مربع را میکشید. از بچهها شنیدم ایرانیزاده هم همان اول کار روی دژ آرام گرفته. یک مربع هم قسمت او شد. یکی دیگر از بچهها موقع عبور از دژ افتاده بود؛ از روی مشخصاتی که دادند شناختمش؛ پورصادقی. به خاطر دست قطع شدهاش در ذهنم مانده بود. مهارتی که در گرفتن کلاش با یک دست داشت باعث شد توجهم جلب شود. پشت جاده میان بچهها راه میرفتم و سراغ رفقایشان را میگرفتم. خیلیها روی دژ خورده بودند. با هر مربع قرمزی که میکشیدم غم روی دلم چهارزانو مینشست». 0 1
بریدههای کتاب مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 12 همیشه می گفت:« همه گرفتاری ها از توقع است.» وقتی یاد بگیری از کسی توقع نداشته باشی هم خودت راحت تری، هم دیگران. 0 6 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 94 اما جنگ با هرچه دوست داری سر جنگ دارد. 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 315 عزیزان من، شما پیروز و منصورید چه در راه حق تعالی به نصرت ظاهری برسید و چه شهید و معلول و اسیر شوید. حق تعالی با شماست و دست توانای بقیه الله که یدالله است دستگیر شما. آن کس که برای خدا و عزت اسلام و نجات محرومان قیام کند چه باک از حوادث دهر دارد! 0 4 ثمین* 1404/4/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 130 به نظرم کار کردن در همین معنا میشود.باید خسته شوی.کار های سادهی بی دردسر را که همه بلدند. 0 0 نسترن دیمه 1402/6/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 193 هنوزم که هنوز است اسم عملیات خیبر و نبرد مجنون دل رزمنده ها را میسوزاند. پای صحبت بچه های هر لشکری بنشینی آن قدر گفتنی از این عملیات دارد، آن قدر شهادت و مظلومیت دیده و دلش سوخته که آن قدر می گوید تا دست آخر هم خودش گریه کند، هم اشک تورا بیاورد. عملیات خیبر را غیرت بچه ها پیش برد. شهید میثمی درباره این عملیات گفت:«هرکس در طلاییه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می ایستاد.» 1 5 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 94 همیشه سجدهی آخرش طولانی بود. آنقدر که فکر میکردی یادش رفته بلند شود. 0 4 فاطمه 1403/2/7 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 148 آن موقع ها هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کار بلد همین زار زدن های شبانه است نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد راه و معبر های زمین را پیدا نمیکند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان بی سر و ته گم میشود طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبر ها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است 0 7 Nj 1402/10/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 254 مخمل سیاه و پر ستاره ی اسمان مثل یک لحاف نرم رویمان پهن شده بود . هر کس گوشه ای تیمم می کرد . سکوت و زمزمه شیار را گرفته بود . ستاره ها چه شلوغش کرده بودند برای تماشای بچه ها . 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 147 0 5 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 243 0 1 محمدصدرا ملکثابت 1403/5/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 529 تیر را دشمن میزند؛ اما جام زهر را خودی میدهد. 0 20 محمد 1403/3/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 146 به قول یک عزیزی : شناختن و پیدا کردن معبرها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است. 0 3 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 152 0 5 آگاتاهد. 1404/3/23 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 145 سایهی شهادت را میدیدیم. بهمان میخندید. برایمان دست تکان میداد. گاه چند قدم سمتمان میآمد و گاه ما سمتش میرفتیم. معلق بودیم بین زمین و آسمان. فقط یک گام تا آسمان مانده بود. یک گام تا رهایی از نفس. امان از این نفس، تنها چیزی که به این راحتی پشت خاکریز جا نمیماند. ممکن بود همراهت بیاید و پایت را ببندد. سنگین شوی و نتوانی پرواز کنی=) 0 17 آگاتاهد. 1404/3/23 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 151 شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است:) 1 23 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/29 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 314 «هر نفس از جانب دوست، می رسدم بشارتی سوی وصال خویشتن، می کندم اشارتی کعبه ی من جمال او، می کنمش به دل طواف اهل صفا کنند سعی، بهر چنین زیارتی ذبح منا می کنیم، تا ببریم از او لقا نیست برای عاشقان، بهتر از این تجارتی» 0 1 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/8/18 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 193 0 1 ☆Avari☆ 1402/7/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 167 _خوردی زمین؟ _نه _پسر کی هستی؟ -پسربابام _عه... پس برو با بابات بیا 2 10 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 455 قسمت بالای نقاشی نوشته شده بود:《گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما/بوی شهادت می دهد.》 0 2 زهرا فصیحی 1403/1/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 50 صفحۀ 276 «دفتر قرمز آمار گروهان را از جیبم درآوردم. مربعهای قرمز داشت زیاد میشد. علی ارم و محمدیجو. کاش یک نفر هم جلوی اسم من این مربع را میکشید. از بچهها شنیدم ایرانیزاده هم همان اول کار روی دژ آرام گرفته. یک مربع هم قسمت او شد. یکی دیگر از بچهها موقع عبور از دژ افتاده بود؛ از روی مشخصاتی که دادند شناختمش؛ پورصادقی. به خاطر دست قطع شدهاش در ذهنم مانده بود. مهارتی که در گرفتن کلاش با یک دست داشت باعث شد توجهم جلب شود. پشت جاده میان بچهها راه میرفتم و سراغ رفقایشان را میگرفتم. خیلیها روی دژ خورده بودند. با هر مربع قرمزی که میکشیدم غم روی دلم چهارزانو مینشست». 0 1