بریدههای کتاب مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس محمد 1403/3/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 130 وقتی شب از خستگی به جای خوابیدن بیهوش میشدم ، کیف میکردم . به نظرم کار کردن در همین معنا میشود . باید خسته شوی. کارهای ساده ی بی دردسر را که همه بلدند. 0 3 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 34 سر و صداهای کوچه مثل من نبودند که بشود پشت در نگهشان داشت. سر و صدای بازی بچهها نه، سر و صدای انقلاب. این خاصیت صدای انقلاب است، پشت هیچ دری نمیماند. 0 2 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 457 0 2 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 85 میترسیدم خوابم ببرد و آجر و آهن سقف رویم بیفتد. هنوز یاد نگرفته بودم در جبهه باید با مرگ رفیق شوی. وقتی یک قدمیات پرسه میزند و برایت دست تکان میدهد، ترسیدن و نخوابیدن بیمعناست. اگر قرار باشد دستت را بگیرد و ببرد تا صبح هم آجرها را با چشمت بپایی کار خودش را میکند. اگر هم نوبتت نرسیده باشد، دنبالش هم کنی محلت نمیگذارد. 0 1 Nj 1402/8/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 236 آسمان از دیشب مدام بغض می کرد و می بارید . ابر های خاکستری راه تابیدن آفتاب صبح را بسته بودند . بوی باران و خاک نم خورده کشتارگاه را پر کرده بود . 0 5 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 498 0 4 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/8/18 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 205 0 2 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 137 خواب، آرام و پاور چین پلک هایم را سنگین کرد. -برای رفع سلامتی صدام صلوات. بمب خنده و صلوات در مینی بوس ترکید. چرتم پاره شد. مزه پرانی ها از صندلی آخر بود. -برای سلامتی همه رزمنده های اسلام همه برن دکتر. یاد شیطنتهای خودمان در مینی بوس های مسجد جمکران افتادم. چقدر ما لباس خاکی ها شبیه هم بودیم. برادران شوخ موقع پیاده شدن هم ول کن نبودند. جلوی در کپه شدند که اولین نفر پیاده شوند. -بابا بزارین یه دفعه هم ما اول شهید بشیم. 0 2 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 464 0 2 Mersad108108 1404/1/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 146 آن موقع هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کاربلد، همین زار زدن های شبانه است. نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد، راه و معبرهای زمین را پیدا نمی کند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان های بی سر و ته گم می شود. طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبرها در گرو شناختن پیچ و خم نفس است 0 5 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 83 هنوز یاد نگرفته بودم که در جبهه باید با مرگ رفیق شوی. وقتی یک قدمی ات پرسه می زند برایت دست تکان می دهد، ترسیدن و نخوابیدن بی معناست. 0 3 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 12 همیشه می گفت:« همه گرفتاری ها از توقع است.» وقتی یاد بگیری از کسی توقع نداشته باشی هم خودت راحت تری، هم دیگران. 0 6 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 94 اما جنگ با هرچه دوست داری سر جنگ دارد. 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 315 عزیزان من، شما پیروز و منصورید چه در راه حق تعالی به نصرت ظاهری برسید و چه شهید و معلول و اسیر شوید. حق تعالی با شماست و دست توانای بقیه الله که یدالله است دستگیر شما. آن کس که برای خدا و عزت اسلام و نجات محرومان قیام کند چه باک از حوادث دهر دارد! 0 4 ثمین* 1404/4/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 130 به نظرم کار کردن در همین معنا میشود.باید خسته شوی.کار های سادهی بی دردسر را که همه بلدند. 0 1 ثمین* 1404/5/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 535 حالا که مبارزه ادامه دارد ، راه های آسمان هنوز باز است.فقط باید تکلیف را انجام بدهیم. 0 4 نسترن دیمه 1402/6/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 193 هنوزم که هنوز است اسم عملیات خیبر و نبرد مجنون دل رزمنده ها را میسوزاند. پای صحبت بچه های هر لشکری بنشینی آن قدر گفتنی از این عملیات دارد، آن قدر شهادت و مظلومیت دیده و دلش سوخته که آن قدر می گوید تا دست آخر هم خودش گریه کند، هم اشک تورا بیاورد. عملیات خیبر را غیرت بچه ها پیش برد. شهید میثمی درباره این عملیات گفت:«هرکس در طلاییه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می ایستاد.» 1 5 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 94 همیشه سجدهی آخرش طولانی بود. آنقدر که فکر میکردی یادش رفته بلند شود. 0 4 فاطمه 1403/2/7 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 148 آن موقع ها هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کار بلد همین زار زدن های شبانه است نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد راه و معبر های زمین را پیدا نمیکند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان بی سر و ته گم میشود طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبر ها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است 0 7 Nj 1402/10/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 254 مخمل سیاه و پر ستاره ی اسمان مثل یک لحاف نرم رویمان پهن شده بود . هر کس گوشه ای تیمم می کرد . سکوت و زمزمه شیار را گرفته بود . ستاره ها چه شلوغش کرده بودند برای تماشای بچه ها . 0 4
بریدههای کتاب مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس محمد 1403/3/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 130 وقتی شب از خستگی به جای خوابیدن بیهوش میشدم ، کیف میکردم . به نظرم کار کردن در همین معنا میشود . باید خسته شوی. کارهای ساده ی بی دردسر را که همه بلدند. 0 3 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 34 سر و صداهای کوچه مثل من نبودند که بشود پشت در نگهشان داشت. سر و صدای بازی بچهها نه، سر و صدای انقلاب. این خاصیت صدای انقلاب است، پشت هیچ دری نمیماند. 0 2 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 457 0 2 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 85 میترسیدم خوابم ببرد و آجر و آهن سقف رویم بیفتد. هنوز یاد نگرفته بودم در جبهه باید با مرگ رفیق شوی. وقتی یک قدمیات پرسه میزند و برایت دست تکان میدهد، ترسیدن و نخوابیدن بیمعناست. اگر قرار باشد دستت را بگیرد و ببرد تا صبح هم آجرها را با چشمت بپایی کار خودش را میکند. اگر هم نوبتت نرسیده باشد، دنبالش هم کنی محلت نمیگذارد. 0 1 Nj 1402/8/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 236 آسمان از دیشب مدام بغض می کرد و می بارید . ابر های خاکستری راه تابیدن آفتاب صبح را بسته بودند . بوی باران و خاک نم خورده کشتارگاه را پر کرده بود . 0 5 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 498 0 4 Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 1403/8/18 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 205 0 2 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 137 خواب، آرام و پاور چین پلک هایم را سنگین کرد. -برای رفع سلامتی صدام صلوات. بمب خنده و صلوات در مینی بوس ترکید. چرتم پاره شد. مزه پرانی ها از صندلی آخر بود. -برای سلامتی همه رزمنده های اسلام همه برن دکتر. یاد شیطنتهای خودمان در مینی بوس های مسجد جمکران افتادم. چقدر ما لباس خاکی ها شبیه هم بودیم. برادران شوخ موقع پیاده شدن هم ول کن نبودند. جلوی در کپه شدند که اولین نفر پیاده شوند. -بابا بزارین یه دفعه هم ما اول شهید بشیم. 0 2 حوراء سادات 1403/3/26 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 464 0 2 Mersad108108 1404/1/3 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 146 آن موقع هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کاربلد، همین زار زدن های شبانه است. نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد، راه و معبرهای زمین را پیدا نمی کند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان های بی سر و ته گم می شود. طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبرها در گرو شناختن پیچ و خم نفس است 0 5 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 83 هنوز یاد نگرفته بودم که در جبهه باید با مرگ رفیق شوی. وقتی یک قدمی ات پرسه می زند برایت دست تکان می دهد، ترسیدن و نخوابیدن بی معناست. 0 3 نسترن دیمه 1402/6/27 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 12 همیشه می گفت:« همه گرفتاری ها از توقع است.» وقتی یاد بگیری از کسی توقع نداشته باشی هم خودت راحت تری، هم دیگران. 0 6 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 94 اما جنگ با هرچه دوست داری سر جنگ دارد. 0 4 🇮🇷 فضائل 🇵🇸 1404/3/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 315 عزیزان من، شما پیروز و منصورید چه در راه حق تعالی به نصرت ظاهری برسید و چه شهید و معلول و اسیر شوید. حق تعالی با شماست و دست توانای بقیه الله که یدالله است دستگیر شما. آن کس که برای خدا و عزت اسلام و نجات محرومان قیام کند چه باک از حوادث دهر دارد! 0 4 ثمین* 1404/4/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 130 به نظرم کار کردن در همین معنا میشود.باید خسته شوی.کار های سادهی بی دردسر را که همه بلدند. 0 1 ثمین* 1404/5/17 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 535 حالا که مبارزه ادامه دارد ، راه های آسمان هنوز باز است.فقط باید تکلیف را انجام بدهیم. 0 4 نسترن دیمه 1402/6/28 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 193 هنوزم که هنوز است اسم عملیات خیبر و نبرد مجنون دل رزمنده ها را میسوزاند. پای صحبت بچه های هر لشکری بنشینی آن قدر گفتنی از این عملیات دارد، آن قدر شهادت و مظلومیت دیده و دلش سوخته که آن قدر می گوید تا دست آخر هم خودش گریه کند، هم اشک تورا بیاورد. عملیات خیبر را غیرت بچه ها پیش برد. شهید میثمی درباره این عملیات گفت:«هرکس در طلاییه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می ایستاد.» 1 5 رضوان کاشیساز 1402/5/31 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 94 همیشه سجدهی آخرش طولانی بود. آنقدر که فکر میکردی یادش رفته بلند شود. 0 4 فاطمه 1403/2/7 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 148 آن موقع ها هنوز نمی دانستم اصلی ترین ویژگی یک اطلاعاتی کار بلد همین زار زدن های شبانه است نمی دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد راه و معبر های زمین را پیدا نمیکند. اگر نفسش در مشتش نباشد در این بیابان بی سر و ته گم میشود طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبر ها در گرو شناختن پیچ و خم های نفس است 0 7 Nj 1402/10/25 مربع های قرمز: خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از کودکی تا پایان دفاع مقدس زینب عرفانیان 4.4 55 صفحۀ 254 مخمل سیاه و پر ستاره ی اسمان مثل یک لحاف نرم رویمان پهن شده بود . هر کس گوشه ای تیمم می کرد . سکوت و زمزمه شیار را گرفته بود . ستاره ها چه شلوغش کرده بودند برای تماشای بچه ها . 0 4