خب اگه بخوام نظرمو بگم باید بگم که داستان خیلی قشنگی بود و امیدوار بودم تموم نشه . از یه جای به بعد احساس کردم تو کتابم و دارم واقعا همراهیشون میکنم .
از این جابه بعد ممکنه یکم داستان رو لو بده .
تو داستان از فصل ۲۷ تا اخر کتاب واقعا خیلی تاثیر گذاربود .
چون همه چی به شدت اشنا و به هم ربط داشت .
یه جایی بود که الکس شخصیت اصلی داستان باید با اون چوب دستی که به همراه دوستاش درست کرده بود ساحره رو نابود می کرد ، اما تا اون موقع بهش فکر نکرده بود که میتونه اینکار رو با ساحره بکنه یا نه . اما در اخر با حرف هایی که ساحره زد الکس گفت که میتونه حتی بدون اون چوب دستی هم ساحره رو شکست بده ، و اون کاری نکرد به جز عذرخواهی از طرف کسایی که به ساحره ظلم کرده بودن و این کار باعث شد که اون واقعا جادوشو از دست بده . کاری به بقیه ی اتفاقاتش ندارم . اما واقعا گاهی وقتا نیاز به عذرخواهی و کمی همدردیه که رابطه ها رو بهتر کنه . وگرنه که ساحره ادم بدی نبوده این ادما و شرایط بودن که روی اون تاثیر گذاشتن . هیچ کس بد به دنیا نمیاد .
وشاید باید اضافه کنم که من واقعا از ساحره بدم نمیومد و حتی دلم هم براش میسوخت .
ترجمه ی این جلد هم کمی بهتر از جلد قبلی بود .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.