بریدههای کتاب مرگ به وقت بهار Taraneh 1403/6/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 0 7 زهرا صیدی 1403/5/7 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 72 بچه که بودم حتی با اینکه از شب میترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم میآمد. 0 34 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 222 فکر کردن به زندگی بچهام حالم را بد میکرد، چون باید نفس میکشید بیآنکه بداند چرا. 0 4 فاطیما بهزادی 1404/1/12 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 223 لمس و نوازش که از سر مهر باشد ، هرچند مهم به نظر نیاید، کاری میکند که نبض دو طرف به هم بزند. 0 12 فاطیما بهزادی 1404/1/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 حالا که طریقهی زندگی کردنت را خودت انتخاب نکردی، لااقل نحوهی مرگت را خودت انتخاب کن! 0 9 باران نویریان 1403/4/2 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 آدمها حصاری به دور خود کشیدهاند، اما نزدیکشان که بشوی سفرهی دلشان را برایت باز میکنند. 0 40 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 همیشه نفس میکشید اما هرگز زندگی نکرد. 0 1 Mehrbod 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 162 آدم یک روز از خواب بیدار میشود و خیال میکند هر چه در وجودش داشته مرده و از بین رفته است ، ولی درست نیست ؛ وقتی چنین فکری به سر آدم بزند یعنی خود اوست که تا حدی مرده. آن چیزها نمیمیرند. باقی میمانند. از آدمی به آدم دیگر میرسند ، همیشه همینطور است ، از آدمی به آدم دیگر. 0 3 محمد سعید میرابیان 1403/4/23 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 136 تمام رنجی که در زندگی میکشیم به این خاطر است که نیمی از وجودمان برآمده از زمین است و نیمی از آن زاییده هواست. 0 20 Mehrbod 1403/4/14 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 132 تمام ارواح خوباند، کار های بد را دست ها و چشم ها میکنند ، روح ها هم که نه دست دارند و نه چشم ، فقط یک کار بلدند ، آنها روحاند و باد میسازند. 0 1 فاطیما بهزادی 1404/1/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 134 هرچیزی که از ته دل باور کنی اتفاق میافتد! 0 5 سیدحسین موسوی 1403/9/22 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 0 17 محمد سعید میرابیان 1403/4/23 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 137 رودخانه به انسان میماند. همواره در راهی است که برایش مقرر شده، و اگر هر از گاهی طغیان میکند، مانند دل انسان که تاب نمیآورد و سرریز میشود، قاعدهای او را به مسیرش باز میگرداند. 0 2 آزیتا رحیمی 1403/7/29 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 197 زندگی از آن همه زنده ماندن بود که زشت شده بود. 0 2 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 162 آدم یک روز از خواب بیدار می شود و خیال می کند هرچه در وجودش داشته مرده و از بین رفته است، ولی درست نیست، وقتی چنین فکری به سر آدم بزند یعنی خود اوست که تا حدی مرده. آن چیزها نمی میرند، باقی می مانند. از آدمی به آدم دیگر می رسند، همیشه همینطور است، از آدمی به آدم دیگر 0 16 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 137 هیچچیز برایش مهم نبود، چه میماند پشت میلهها چه نمیماند. خودش زندان خودش بود. هرکسی زندان خودش است، چیزی عوض نمیشود فقط عادتهای ما هستند که عوض میشوند. 0 8 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 188 تنها حقیقت زندگی این است: لبخند زدن به وصال مرگ. 0 35 سیده هدی پورمانی 1403/4/13 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 حالا که طریقه ی زندگی کردنت را خودت انتخاب نکردی, لااقل نحوه ی مرگت را خودت انتخاب کن, و تا ته خط برو.... .......................................................... همیشه نفس می کشید اما هرگز زندگی نکرد. 0 6 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 188 جوری که میخواست قانعم کند هرچیزی که باور کرده بودم دروغ محض بوده، تا باورم شود تنها حقیقت زندگی این است: لبخند زدن به وصال مرگ. 0 1 سیدحسین موسوی 1403/4/9 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 33 0 13
بریدههای کتاب مرگ به وقت بهار Taraneh 1403/6/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 0 7 زهرا صیدی 1403/5/7 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 72 بچه که بودم حتی با اینکه از شب میترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم میآمد. 0 34 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 222 فکر کردن به زندگی بچهام حالم را بد میکرد، چون باید نفس میکشید بیآنکه بداند چرا. 0 4 فاطیما بهزادی 1404/1/12 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 223 لمس و نوازش که از سر مهر باشد ، هرچند مهم به نظر نیاید، کاری میکند که نبض دو طرف به هم بزند. 0 12 فاطیما بهزادی 1404/1/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 حالا که طریقهی زندگی کردنت را خودت انتخاب نکردی، لااقل نحوهی مرگت را خودت انتخاب کن! 0 9 باران نویریان 1403/4/2 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 آدمها حصاری به دور خود کشیدهاند، اما نزدیکشان که بشوی سفرهی دلشان را برایت باز میکنند. 0 40 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 همیشه نفس میکشید اما هرگز زندگی نکرد. 0 1 Mehrbod 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 162 آدم یک روز از خواب بیدار میشود و خیال میکند هر چه در وجودش داشته مرده و از بین رفته است ، ولی درست نیست ؛ وقتی چنین فکری به سر آدم بزند یعنی خود اوست که تا حدی مرده. آن چیزها نمیمیرند. باقی میمانند. از آدمی به آدم دیگر میرسند ، همیشه همینطور است ، از آدمی به آدم دیگر. 0 3 محمد سعید میرابیان 1403/4/23 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 136 تمام رنجی که در زندگی میکشیم به این خاطر است که نیمی از وجودمان برآمده از زمین است و نیمی از آن زاییده هواست. 0 20 Mehrbod 1403/4/14 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 132 تمام ارواح خوباند، کار های بد را دست ها و چشم ها میکنند ، روح ها هم که نه دست دارند و نه چشم ، فقط یک کار بلدند ، آنها روحاند و باد میسازند. 0 1 فاطیما بهزادی 1404/1/11 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 134 هرچیزی که از ته دل باور کنی اتفاق میافتد! 0 5 سیدحسین موسوی 1403/9/22 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 77 0 17 محمد سعید میرابیان 1403/4/23 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 137 رودخانه به انسان میماند. همواره در راهی است که برایش مقرر شده، و اگر هر از گاهی طغیان میکند، مانند دل انسان که تاب نمیآورد و سرریز میشود، قاعدهای او را به مسیرش باز میگرداند. 0 2 آزیتا رحیمی 1403/7/29 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 197 زندگی از آن همه زنده ماندن بود که زشت شده بود. 0 2 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 162 آدم یک روز از خواب بیدار می شود و خیال می کند هرچه در وجودش داشته مرده و از بین رفته است، ولی درست نیست، وقتی چنین فکری به سر آدم بزند یعنی خود اوست که تا حدی مرده. آن چیزها نمی میرند، باقی می مانند. از آدمی به آدم دیگر می رسند، همیشه همینطور است، از آدمی به آدم دیگر 0 16 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 137 هیچچیز برایش مهم نبود، چه میماند پشت میلهها چه نمیماند. خودش زندان خودش بود. هرکسی زندان خودش است، چیزی عوض نمیشود فقط عادتهای ما هستند که عوض میشوند. 0 8 سارا هوشمند 1403/4/15 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 188 تنها حقیقت زندگی این است: لبخند زدن به وصال مرگ. 0 35 سیده هدی پورمانی 1403/4/13 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 160 حالا که طریقه ی زندگی کردنت را خودت انتخاب نکردی, لااقل نحوه ی مرگت را خودت انتخاب کن, و تا ته خط برو.... .......................................................... همیشه نفس می کشید اما هرگز زندگی نکرد. 0 6 MDHtv 1403/12/28 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 188 جوری که میخواست قانعم کند هرچیزی که باور کرده بودم دروغ محض بوده، تا باورم شود تنها حقیقت زندگی این است: لبخند زدن به وصال مرگ. 0 1 سیدحسین موسوی 1403/4/9 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 26 صفحۀ 33 0 13