بریدههای کتاب اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر کەوسەر 1404/1/17 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 30 بعضی وقتها برای لحظەای ثابت نگە داشتن چیزی کە مدام از چنگمان فرار میکند باید نوری غیرمستقیم به آن بتابانیم تا ابژەی فرار روشن شود. 0 2 مبا 1403/6/18 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 113 میدانم وقتی موقع نوشتن چیزی بیشتر از همیشه هیجان زده میشوم، باید بیشتر از همیشه مراقب باشم چون اینجور وقتها معمولاً دارم حرفی را تکرار میکنم که قبلاً خودم جایی گفته یا خواندهام؛ چیزی که از مدتی قبل در سرم میچرخیده. تقریباً هر وقت فکر میکنم ایدهٔ جدیدی کشف کردهام، دارم حرفی بدیهی میزنم. برعکس، بدترین موقع برای دست کشیدن از نوشتن همان وقتی است که دیگر دلم نمیخواهد ادامه بدهم. در این موارد بهترین کار این است که آن قدر به تایپ کردن افکارم روی صفحه، مثل کندن سوراخهایی روی زمین، ادامه بدهم تا بالاخره کلمهٔ درست پیدا شود. بعدش میشود کتاب را از قفسه برداشت و لمید روی کاناپه و شروع کرد به خواندن. حدس میزنم نوشتن بهنوعی جا باز کردن برای خواندن باشد. 0 27 هانیه 1402/8/30 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 81 ما در حال از دست دادن چیزی هستیم. حرکت میکنیم و تکههای مردهٔ پوست را میاندازیم توی پیادهرو، کلمات مرده را میاندازیم توی گفتوگو. شهرها، مثل بدنهایمان، مثل زبان، ویرانیهایی در دست ساخت اند. ولی این خطر همیشگیِ زلزله تنها چیزی ست که برایمان مانده. فقط چنین چیزی _منظرهای از آوار روی آوار_ است که هلمان میدهد برویم بیرون و دنبال آخرین چیزهای باقیمانده بگردیم. فقط زیر سایهٔ همین تهدید است که دوباره لازم میشود زبان را نقب بزنیم، کلمهٔ درست را پیدا کنیم. 1 11 سیده لیلا موسوی 1403/8/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 103 محال است برگردیم به جایی و همانطور بیابیمش که آخرین بار ترکش کرده بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خوانده بودیم. 0 45 نرگس 1404/4/21 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 27 ولی شاید هر آدمی فقط دو سکونتگاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر. تمام فضاهای دیگری که ساکنشان میشویم طیفی خاکستریاند از آن خانهٔ اول؛ تناوب محویاند از دیوارهایی که آخرش میرسند به گور یا گلدان خاکستر مرده: خُردترین جزء از بینهایت تقسیمات فضا که بدن انسان میتواند در آن جا شود. 0 9 نرگس 1404/4/21 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 29 ناشناسی یعنی غیاب شاخصه. چهرهٔ نوزاد تقریباً هیچ حالت مشخصی در خود ندارد و بهتدریج جزئیاتی پیدا میکند که قابل شناساییاش میکنند. چهره هرچه سنش بالاتر میرود، وضوح و جزئیات بیشتری پیدا میکند و همزمان خودش را بیشتر و بیشتر در معرض نگاه غریبهها قرار میدهد. [...] به این ترتیب است که چهره کمکم وضوحی را که در طول زمان به دست آورده از دست میدهد. انگار بعد از این همه دیده شدن از دریچهٔ چشم غریبهها بخواهد برگردد به آن اصل شکلنگرفتهاش. این اتفاق خوبی است چون تراکم جزئیاتی که چهره با گذر زمان به دست میآورد [...] با از دست رفتن هویت از آن سو به تعادل میرسند. در آغاز و در پایان، وقتی آدمی زنده است، چهرهاش به ناشناسی میل میکند. پس طبیعی است که مرده دیگر اصلاً چهرهای نداشته باشد. بههرحال چهرهٔ مردهها باید شبیه آن گلبرگهای سفید و بینامی باشد که به شاخه چسبیدهاند. 0 3 نرگس 1404/4/22 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 66 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشته نیست. بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند: فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت، جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود. در این مواقع روح به دور خودش میچرخد، انگار بخواهد تماشای زمان حال خودش از آینده را بازنمایی کند. شبیه چشمی که از جایی در آینده به خودش نگاه میکند، حالِ دوردستش را میبیند و مشتاقش است. 0 3 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 32 تنها تسلای ما در مقابل بدبختی هایمان حواس پرتی است، و با این حال بزرگترین بدبختی ما هم همان است! نقل قول از کتاب "تفکرات" پاسکال 0 4 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 26 برگسون: خنده فقط وقتی ایجاد می شود که عامل بروزش یا امری انسانی باشد یا شبه امر انسانی؛ گربه یا چتر نمی تواند باعث خنده شود مگر آنکه ما چهره، شکل یا رفتاری انسانی در آن ها ببینیم. 0 2 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 112 خوشحالی دیگران، خیلی ساده و بر اثر مقایسه، می شود دلیل اصلی ناراحتی ما. 0 5 پواد پایت 1402/9/8 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 103 برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند ولی در واقع فراموششان کردهایم و فراموشمان کردهاند.در شهر-در کتاب- بیهوده به گذرگاهها سر میزنیم و دنبال نوستالژیهایی میگردیم که دیگر مال ما نیست. 0 11 پواد پایت 1402/5/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 85 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشته نیست. بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند: فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت، جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود. 0 34 پواد پایت 1402/5/9 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 101 «تنها تسلای ما در مقابل بدبختیهایمان حواسپرتی است، و بااینحال بزرگترین بدبختی ما هم همان است.» 0 17 سنا 1403/10/17 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 11 0 16 کەوسەر 1404/1/19 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 56 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشتە نیست.بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند:فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت،جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود.در این مواقع روح به دور خودش میچرخد،انگار بخواهد تماشای زمان حال خودش از آیندە را بازنمایی کند.شبیە چشمی که از جایی در آیندە به خودش نگاە میکند،حالِ دوردستش را میبیند و مشتاقش است. 1 21 فاطمه رفعت 1403/6/10 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 111 خوشحالی یعنی آگاه شدن از خود بدون وحشت. 0 30 Mahshid 1403/12/5 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 38 کار متخصص تشریح و نقشه نگار در اصل یکی است ؛ ردیابی مرز هایی قرار دادی و مبهم روی بدنی که برحسب طبیعت میخواهد جلو هرگونه مرز بندی ٬تعریف و محدوده مقاومت کند. 0 1 کەوسەر 1404/1/20 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 80 برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند؛ ولی در واقع فراموششان کردەایم و فراموشمان کردەاند. در شهر -در کتاب- بیهودە به گذرگاەها سر میزنیم و دنبال نوستالژیهایی میگردیم که دیگر مال ما نیست. محال است برگردیم به جایی و همان طوری بیابیمش که آخرین بار ترکش کردە بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خواندە بودیم. 0 1 سیده لیلا موسوی 1403/8/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 93 حدس میزنم نوشتن به نوعی جا باز کردن برای خواندن باشد. 0 3 سنا 1403/10/19 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 99 0 6
بریدههای کتاب اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر کەوسەر 1404/1/17 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 30 بعضی وقتها برای لحظەای ثابت نگە داشتن چیزی کە مدام از چنگمان فرار میکند باید نوری غیرمستقیم به آن بتابانیم تا ابژەی فرار روشن شود. 0 2 مبا 1403/6/18 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 113 میدانم وقتی موقع نوشتن چیزی بیشتر از همیشه هیجان زده میشوم، باید بیشتر از همیشه مراقب باشم چون اینجور وقتها معمولاً دارم حرفی را تکرار میکنم که قبلاً خودم جایی گفته یا خواندهام؛ چیزی که از مدتی قبل در سرم میچرخیده. تقریباً هر وقت فکر میکنم ایدهٔ جدیدی کشف کردهام، دارم حرفی بدیهی میزنم. برعکس، بدترین موقع برای دست کشیدن از نوشتن همان وقتی است که دیگر دلم نمیخواهد ادامه بدهم. در این موارد بهترین کار این است که آن قدر به تایپ کردن افکارم روی صفحه، مثل کندن سوراخهایی روی زمین، ادامه بدهم تا بالاخره کلمهٔ درست پیدا شود. بعدش میشود کتاب را از قفسه برداشت و لمید روی کاناپه و شروع کرد به خواندن. حدس میزنم نوشتن بهنوعی جا باز کردن برای خواندن باشد. 0 27 هانیه 1402/8/30 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 81 ما در حال از دست دادن چیزی هستیم. حرکت میکنیم و تکههای مردهٔ پوست را میاندازیم توی پیادهرو، کلمات مرده را میاندازیم توی گفتوگو. شهرها، مثل بدنهایمان، مثل زبان، ویرانیهایی در دست ساخت اند. ولی این خطر همیشگیِ زلزله تنها چیزی ست که برایمان مانده. فقط چنین چیزی _منظرهای از آوار روی آوار_ است که هلمان میدهد برویم بیرون و دنبال آخرین چیزهای باقیمانده بگردیم. فقط زیر سایهٔ همین تهدید است که دوباره لازم میشود زبان را نقب بزنیم، کلمهٔ درست را پیدا کنیم. 1 11 سیده لیلا موسوی 1403/8/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 103 محال است برگردیم به جایی و همانطور بیابیمش که آخرین بار ترکش کرده بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خوانده بودیم. 0 45 نرگس 1404/4/21 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 27 ولی شاید هر آدمی فقط دو سکونتگاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر. تمام فضاهای دیگری که ساکنشان میشویم طیفی خاکستریاند از آن خانهٔ اول؛ تناوب محویاند از دیوارهایی که آخرش میرسند به گور یا گلدان خاکستر مرده: خُردترین جزء از بینهایت تقسیمات فضا که بدن انسان میتواند در آن جا شود. 0 9 نرگس 1404/4/21 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 29 ناشناسی یعنی غیاب شاخصه. چهرهٔ نوزاد تقریباً هیچ حالت مشخصی در خود ندارد و بهتدریج جزئیاتی پیدا میکند که قابل شناساییاش میکنند. چهره هرچه سنش بالاتر میرود، وضوح و جزئیات بیشتری پیدا میکند و همزمان خودش را بیشتر و بیشتر در معرض نگاه غریبهها قرار میدهد. [...] به این ترتیب است که چهره کمکم وضوحی را که در طول زمان به دست آورده از دست میدهد. انگار بعد از این همه دیده شدن از دریچهٔ چشم غریبهها بخواهد برگردد به آن اصل شکلنگرفتهاش. این اتفاق خوبی است چون تراکم جزئیاتی که چهره با گذر زمان به دست میآورد [...] با از دست رفتن هویت از آن سو به تعادل میرسند. در آغاز و در پایان، وقتی آدمی زنده است، چهرهاش به ناشناسی میل میکند. پس طبیعی است که مرده دیگر اصلاً چهرهای نداشته باشد. بههرحال چهرهٔ مردهها باید شبیه آن گلبرگهای سفید و بینامی باشد که به شاخه چسبیدهاند. 0 3 نرگس 1404/4/22 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 66 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشته نیست. بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند: فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت، جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود. در این مواقع روح به دور خودش میچرخد، انگار بخواهد تماشای زمان حال خودش از آینده را بازنمایی کند. شبیه چشمی که از جایی در آینده به خودش نگاه میکند، حالِ دوردستش را میبیند و مشتاقش است. 0 3 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 32 تنها تسلای ما در مقابل بدبختی هایمان حواس پرتی است، و با این حال بزرگترین بدبختی ما هم همان است! نقل قول از کتاب "تفکرات" پاسکال 0 4 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 26 برگسون: خنده فقط وقتی ایجاد می شود که عامل بروزش یا امری انسانی باشد یا شبه امر انسانی؛ گربه یا چتر نمی تواند باعث خنده شود مگر آنکه ما چهره، شکل یا رفتاری انسانی در آن ها ببینیم. 0 2 مرضیه مسلمی امیرانی 1404/5/6 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 112 خوشحالی دیگران، خیلی ساده و بر اثر مقایسه، می شود دلیل اصلی ناراحتی ما. 0 5 پواد پایت 1402/9/8 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 103 برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند ولی در واقع فراموششان کردهایم و فراموشمان کردهاند.در شهر-در کتاب- بیهوده به گذرگاهها سر میزنیم و دنبال نوستالژیهایی میگردیم که دیگر مال ما نیست. 0 11 پواد پایت 1402/5/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 85 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشته نیست. بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند: فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت، جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود. 0 34 پواد پایت 1402/5/9 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 101 «تنها تسلای ما در مقابل بدبختیهایمان حواسپرتی است، و بااینحال بزرگترین بدبختی ما هم همان است.» 0 17 سنا 1403/10/17 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 11 0 16 کەوسەر 1404/1/19 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 56 ولی نوستالژی همیشه نوستالژی گذشتە نیست.بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد میکنند:فضاهایی که به محض یافتنشان میدانیم از دست خواهند رفت،جاهایی که میدانیم در آنها خوشحالتر از هر زمانی در آینده خواهیم بود.در این مواقع روح به دور خودش میچرخد،انگار بخواهد تماشای زمان حال خودش از آیندە را بازنمایی کند.شبیە چشمی که از جایی در آیندە به خودش نگاە میکند،حالِ دوردستش را میبیند و مشتاقش است. 1 21 فاطمه رفعت 1403/6/10 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 111 خوشحالی یعنی آگاه شدن از خود بدون وحشت. 0 30 Mahshid 1403/12/5 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 38 کار متخصص تشریح و نقشه نگار در اصل یکی است ؛ ردیابی مرز هایی قرار دادی و مبهم روی بدنی که برحسب طبیعت میخواهد جلو هرگونه مرز بندی ٬تعریف و محدوده مقاومت کند. 0 1 کەوسەر 1404/1/20 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 80 برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند؛ ولی در واقع فراموششان کردەایم و فراموشمان کردەاند. در شهر -در کتاب- بیهودە به گذرگاەها سر میزنیم و دنبال نوستالژیهایی میگردیم که دیگر مال ما نیست. محال است برگردیم به جایی و همان طوری بیابیمش که آخرین بار ترکش کردە بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خواندە بودیم. 0 1 سیده لیلا موسوی 1403/8/7 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 93 حدس میزنم نوشتن به نوعی جا باز کردن برای خواندن باشد. 0 3 سنا 1403/10/19 اگر به خودم برگردم: ده جستار درباره پرسه در شهر والریا لوئیسلی 3.6 24 صفحۀ 99 0 6