بریده‌های کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا

قلب آنها از هم دور شده بود. وقتی این اتفاق بیافتد،دیگر تلاش برای درست کردن اوضاع بی فایده است

افرادی که در میان ابر ها سیر می‌کنند استحقاق آن را دارند که هر از گاهی محکم به زمین بخورند.

«پدر...شاید این همان جایی باشد که من اثر خودم را می‌گذارم. این نبرد که در آن بازنده بودم، ارزش جنگیدن داشت.»

حتی نبردی که می دونی قراره توش ببازی ارزش جنگیدن داره

حالا که نمیتوانست به آهنگ بیتلز گوش دهد، دلیلی نداشت در خانه بماند.

معتقدم وقتی اوضاع بغرنج میشود ، خودت باید سختی آن را تحمل کنی...

پدر،شاید این جایی است که من ردی از خودم برجا میگذارم . نبرد از پیش باخته من ارزش جنگیدن داشت.

آدم نمی‌تونه کسی رو که داره از صمیم قلب باهاش صحبت می‌کنه نادیده بگیره.

پدر من همیشه می‌گفت:"هیچ‌وقت برای هنر صرفه جویی نکنید".

وقتی آدم سروکارش با مرگه، از پس هرکاری برمیاد.

اصلا چرا مرا به دنیا آوردی؟ باید مرا از بین می بردی تا مجبور نباشم در این دنیا عذاب بکشم.

کاتسورو رو به آسمان شب زمزمه کرد: «من ناامیدت کردم بابا. حتی این شانس رو نداشتم که توی اون نبرد ازپیش‌باخته بجنگم.»

آدم نمیتونه کسی رو که داره از صمیم قلب باهاش صحبت میکنه نادیده بگیره 💖

به این حرف باور داشته باش:مهم نیست که امروز چقدر اوضاع بد است. فردا اوضاع خیلی بهتر خواهد بود. خواربار فروشی نامیا