بریدههای کتاب آن قدر سرد که برف ببارد کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 128 شاید زنده کردن خاطرات گذشته به مرور زمان برایش سخت و سختتر میشد، خاصه اینکه کسی را نداشت که خاطراتش را با او سهیم شود. 0 2 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 42 گفتم خیلی چیزها هست،کافی است ببیند این وسط چه چیزی بیشتر به دلش مینشیند. 0 2 عرفان اکبری 1403/4/19 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 بهنظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همهچیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهٔ نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 16 باران 1403/11/29 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 37 شاید راه رسیدن به حقیقت این باشد که حسابوکتاب را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم زندگی روال خودش را طی کند. 0 31 مهدیه 1404/2/6 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس می کردند که میتوانند از تمام پیچیدگی ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه ای به انتظارشان نشسته باشد. در حالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بار درد و رنج آدم نمی کاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم درست مثل باد که از میان شاخه ها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبه نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 1 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 123 شاید خیلی هم خوب نباشد کە بخواهیم همە چیز را بفهمیم،بلکه شاید فقط باید تماشا کنیم و بە خاطر بسپاریم. 0 1 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر دربیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالیکه عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهی نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 2 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 110 من و لاری تا دیروقت داشتیم کتاب میخواندیم تا من خوابم برد،احساس میکردم لاری دیگر کتاب نمیخواند و نگاهش به من است.از آن جنس نگاەهایی که آدم به یک آشنا میاندازد،به آنهایی که ذرەذرەی وجودشان را تا اعماق پنهانش میشناسد. 0 2 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 104 میشود با چیزهای کوچک هم خوش بود. 0 2 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 37 شاید راه رسیدن به حقیقت این باشد که حساب و کتاب را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم زندگی روال خودش را طی کند. 1 3 باران 1403/12/1 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 123 در این خیال گنگ و مبهم بودم که شاید خیلی هم خوب نباشد که بخواهیم همهچیز را بفهمیم، بلکه شاید باید فقط تماشا کنیم و بهخاطر بسپاریم. 0 12 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 52 آن زمان،دلم میخواست تکتک لحظاتم پربار باشند و بسته به محیطی که در آن قرار داشتم،مدام توی ذهنم با خودم کلنجار میرفتم و اگر حس و حال فضا مغایر این بود،بیحوصله و کسل میشدم.بعدها متوجه شدم چنین وضعیتی چقدر تحملناپذیر است:اینکه بخواهی هیچ لحظەای هدر نرود و از هر چیزی معنایی بیرون بکشی. 0 0
بریدههای کتاب آن قدر سرد که برف ببارد کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 128 شاید زنده کردن خاطرات گذشته به مرور زمان برایش سخت و سختتر میشد، خاصه اینکه کسی را نداشت که خاطراتش را با او سهیم شود. 0 2 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 42 گفتم خیلی چیزها هست،کافی است ببیند این وسط چه چیزی بیشتر به دلش مینشیند. 0 2 عرفان اکبری 1403/4/19 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 بهنظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همهچیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهٔ نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 16 باران 1403/11/29 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 37 شاید راه رسیدن به حقیقت این باشد که حسابوکتاب را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم زندگی روال خودش را طی کند. 0 31 مهدیه 1404/2/6 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس می کردند که میتوانند از تمام پیچیدگی ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه ای به انتظارشان نشسته باشد. در حالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بار درد و رنج آدم نمی کاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم درست مثل باد که از میان شاخه ها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبه نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 1 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 123 شاید خیلی هم خوب نباشد کە بخواهیم همە چیز را بفهمیم،بلکه شاید فقط باید تماشا کنیم و بە خاطر بسپاریم. 0 1 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 86 به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر دربیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالیکه عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهی نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم. 0 2 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 110 من و لاری تا دیروقت داشتیم کتاب میخواندیم تا من خوابم برد،احساس میکردم لاری دیگر کتاب نمیخواند و نگاهش به من است.از آن جنس نگاەهایی که آدم به یک آشنا میاندازد،به آنهایی که ذرەذرەی وجودشان را تا اعماق پنهانش میشناسد. 0 2 کەوسەر 1403/12/27 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 104 میشود با چیزهای کوچک هم خوش بود. 0 2 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 37 شاید راه رسیدن به حقیقت این باشد که حساب و کتاب را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم زندگی روال خودش را طی کند. 1 3 باران 1403/12/1 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 123 در این خیال گنگ و مبهم بودم که شاید خیلی هم خوب نباشد که بخواهیم همهچیز را بفهمیم، بلکه شاید باید فقط تماشا کنیم و بهخاطر بسپاریم. 0 12 کەوسەر 1403/12/26 آن قدر سرد که برف ببارد جسیکا او 3.5 15 صفحۀ 52 آن زمان،دلم میخواست تکتک لحظاتم پربار باشند و بسته به محیطی که در آن قرار داشتم،مدام توی ذهنم با خودم کلنجار میرفتم و اگر حس و حال فضا مغایر این بود،بیحوصله و کسل میشدم.بعدها متوجه شدم چنین وضعیتی چقدر تحملناپذیر است:اینکه بخواهی هیچ لحظەای هدر نرود و از هر چیزی معنایی بیرون بکشی. 0 0