بریده‌ای از کتاب آن قدر سرد که برف ببارد اثر جسیکا او

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

به‌نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و می‌خواستند همه‌چیز را بدانند و احساس می‌کردند که می‌توانند از تمام پیچیدگی‌ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه‌ای به انتظارشان نشسته باشد. درحالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمی‌کاهد. بهترین راهی که می‌توان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخه‌ها می‌گذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهٔ نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.

به‌نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و می‌خواستند همه‌چیز را بدانند و احساس می‌کردند که می‌توانند از تمام پیچیدگی‌ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه‌ای به انتظارشان نشسته باشد. درحالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمی‌کاهد. بهترین راهی که می‌توان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخه‌ها می‌گذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهٔ نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.

137

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.