بریدهای از کتاب آن قدر سرد که برف ببارد اثر جسیکا او
1403/12/27
صفحۀ 86
به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر دربیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالیکه عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهی نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.
به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر دربیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالیکه عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبهی نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.