نقاشیها،نوشته و کتابها،موسیقی و حتی رقص،چە خاطرات و حرفها و افکار و احساسات زیادی رو میتونن در خودشون داشته باشند!
هر اثر،بخشی از وجود آفرینندەاش را در خود جای دادە.
یکی از مکانیزمهای دفاعی که فروید مطرح کردە،والایش است که در آن،فرد خشم یا ناراحتی خود را به صورتی دیگر مانند نقاشی کشیدن،نوشتن،ساز زدن و یا ورزش کردن و... ابراز میکند.
شاید هر اثر یک نوع والایش باشد کە توسط آفرینندەی آن انجام شدە و خشم،غم،ناراحتی و... به یک اثر تبدیل شده و در کتابی،شعری و یا تصویری نمود پیدا کردە است.
با خوندن این کتاب،یاد این مکانیزم افتادم.
این کتاب هم ماجرای نقاشی است که در اثر اتفاقی که در کودکی برایش افتادە بود،لال شدە بود و افکار و خاطرات و حرفهایش را از طریق نقاشی نشان میداد.
بعد از مرگش،نقاشیهایش معروف شدند و پسرهایش توانستند از روی این نقاشیها به بسیاری از وجوە مختلف زندگی پدرشان پی ببرند که تا آن موقع از آنها خبر نداشتند.کە هم شامل واقعیت میشد و هم خیالهای او.
با اینکە رمان کوتاهی بود؛ امّا واقعاً داستان گیرا و جذابی داشت.جوری کە تونستم یک روزە تمومش کنم.
در ضمن،با پایانی غافلگیرکنندە.