کەوسەر

تاریخ عضویت:

اسفند 1402

کەوسەر

@Kawsar

33 دنبال شده

57 دنبال کننده

                لە دڵمایە بڕوای بەرینی بە دەریا گەیشتن
              

یادداشت‌ها

کەوسەر

کەوسەر

دیروز

        [1]

فصل اول کتاب را که خواندم، برایم گنگ و نامفهوم بود. نمی‌دانستم از کجا شروع شدە و دارد به کجا می‌رسد!
با خواندن فصل دوم، این موضوع برایم کمرنگ‌تر شد و بهتر متوجه نوع روایت شدم.
[2]

وولف معتقد است هر زنی باید پول و اتاقی از آن خود داشتە باشد تا بتواند بدون هیچ‌گونە مزاحمتی از سوی اطرافیان، بنویسد.
آزادی و عدم محدودیت زنان در تألیف آثار ادبی، علمی، هنری و ... مؤثر است. در رابطه با این موضوع باید بگوییم که درآمد، بە همراە خود استقلال می‌آورد، استقلال هم امکان ارتباط با دنیای بیرون را فراهم می‌کند. براساس تجربیات به دست آمدە از تعامل با دنیای بیرون هم، ذهن پربار می‌شود و می‌توان در اتاقی از آن خود به امر نوشتن پرداخت.
همانطور که در چند سطر بالاتر گفتم استقلال زن، امکان بهرەمندی از آثار بیشتری در حوزەهای مختلف را برای جامعە فراهم می‌کند. و این بهرەمندی بیشتر، پیشرفت چشمگیرتری را هم برای جامعە بە دنبال دارد.
در مقالەای به نام (زنان و داستان) از ویرجینیا وولف، آمدە بود که زنان به دلیل محدودیت و شرایط سختشان فراغت کمتری داشتند برای نوشتن آثاری تاریخی،علمی یا زندگینامە و ... . و بهترین و راحت‌ترین راه که به تمرکز کمتری نیاز داشت، نوشتن رمان بود؛ ولی در آیندە با توجە بە استقلال بیشتر زنان، تألیف آثاری از این دست -تاریخی، علمی، زندگینامە و ...- بیشتر می‌شود و حتی رمان‌های بهتری هم خواهند نوشت.
و این امر هم با درآمد و اتاقی از آن خود امکان‌پذیر است :
"از اینجا تا پرداختن به هنرهای پیچیدە، که زنان تاکنون دستی در آن آزمودەاند، گام کوتاهی است -تا نوشتن مقاله و نقد، تاریخ و زندگینامە- و این گام نیز، اگر رمان را در نظر بگیریم، گامی است به جلو؛ زیرا علاوە بر آنکە کیفیت خود رمان را بهبود می‌بخشد، بیگانگی را پراکندە می‌کند که به دلیل در دسترس بودن ادبیات داستانی جذب آن شدەاند ولی دلشان جای دیگری بودە است. در نتیجە، رمان از آن زائدەهای تاریخ و واقعیت، که در زمانەی ما آن را چنان بدقوارە ساختەاند رها می‌شود.
بنابراین، اگر اجازە داشتە باشیم پیشگویی کنیم، باید بگوییم زنان در آیندە، کمتر رمان خواهند نوشت، ولی رمان‌های بهتری می‌نویسند؛ و نە تنها رمان کە شعر و نقد و تاریخ. ولی در این پیشگویی بی‌تردید بە آن عصر طلایی و احتمالاً افسانەای، نظر داریم که در آن زنان چیزهایی در اختیار خواهند داشت که مدت‌های مدید از آنان دریغ شدە است -فراغت و پول و اتاقی از آن خود-"
[3]

"دربارەی پدرانمان، هموارە از واقعیتی، تمایزی، آگاهیم. سرباز بودەاند یا دریانورد؛فلان مقام اداری را داشتەاند یا بهمان قانون را وضع کردەاند.
ولی از مادرانمان، از مادربزرگ‌هایمان، از مادران مادربزرگ‌هایمان چە باقی است؟ تنها یک روایت. این یکی زیبا بودە؛ آن یکی گیسوان قرمز داشتە؛ دیگری را ملکەای بوسیدە بود.
از آنها هیچ نمی‌دانیم مگر نامشان و تاریخ ازدواجشان و شمار فرزندانی که به دنیا آوردەاند."

این نیز بخشی از مقالەی مذکور بود.
در این رابطە باید بگوییم که هرچند در حال حاضر وضعیت زنان نسبت به سال‌ها پیش بهتر شدە؛ امّا همچنان جای تغییر بیشتری هم هست.
ویرجینیای عزیز! زنان در عصر حاضر کتاب می‌نویسند، فعالیت‌های علمی و فرهنگی انجام می‌دهند و دانشمند، پژوهشگر، پزشک و ... می‌شوند؛ امّا در بعضی جوامع، زنان هنوز برای ابتدایی‌ترین حقوق خود می‌جنگند.
جوامعی هستند که ملاک ارزش زن، ظاهر اوست نە دنیای بزرگ و افکاری که در سر دارد.
در اینجا به شعری از آن فینچ -لیدی وینچلسی- اشارە می‌کنم کە وولف در کتابی از آن خود آوردە بود :
"افسوس! زنی کە قلم به دست می‌گیرد،
بە نظر دیگران موجودی بس گستاخ است،
این خطا با هیچ فضیلتی جبران نمی‌شود.
بە ما می‌گویند دربارەی جنسیت و راە و روش خود بە خطا می‌رویم؛
بچەدار شدن، مد، رقص، لباس، بازی
این‌ها هنرهایی است که باید در آرزویشان باشیم؛
نوشتن، خواندن، فکر کردن، سؤال کردن
چون ابر بر زیبایی ما سایە می‌افکند و وقتمان را تلف می‌کند،
و سد راە موفقیت‌های جوانی ما می‌شود،
در حالی کە مدیریت ملال‌آور خانەی بندگی
بە عقیدەی برخی، مهم‌ترین هنر و فایدەی ماست."
 
اصلاً شاید این زنان، خودشان هم بە غیر از اموری سطحی به چیز دیگری نمی‌اندیشند؛ زیرا این قدرت را هم از آنان گرفتەاند.
حتی در این جوامع، زنان هم علیە زنان‌اند. این موضوع حتی از مردان علیه زنان هم بدتر است. تا زنان با هم و پشت هم نباشند، رشد زنان در این جوامع، امری دور از دسترس است.
[4]

هنوز راە زیادی تا آنچە وولف مدنظر داشت ماندە است. هنوز محدودیت هست و هنوز زنان بە دنبال بدیهی‌ترین حق خود هستند. استقلال.
چیزی کە بە هموار شدن این راە کمک می‌کند، آگاهی زنان است. آگاهی هم از راە تحصیل و مطالعەی زیاد بە دست می‌آید.
مورد مهم دیگر در دست یافتن زنان به استقلال، علاوە بر آگاهی و دانستن این است که زنان پشت هم باشند، نە در مقابل هم.
بە نظر من این دو موضوع جزء مهم‌ترین عوامل پیشرفت زنان و دستیابی آنها بە استقلال می‌باشد.
یادداشتم را با قسمتی از یکی از اشعار لیدی وینچلسی که در کتاب نیز آمدە بود، خاتمە می‌دهم.

"چە فرودست ماندەایم! فرودست، بە دلیل قوانین نادرست؛
و تحصیل چە اندازە بهتر است تا بازیچەی طبیعت بودن!"
      

4

        نقاشی‌ها،نوشته و کتاب‌ها،موسیقی و حتی رقص،چە خاطرات و حرف‌ها و افکار و احساسات زیادی رو می‌تونن در خودشون داشته باشند!
هر اثر،بخشی از وجود آفرینندەاش را در خود جای دادە.
یکی از مکانیزم‌های دفاعی که فروید مطرح کردە،والایش است که در آن،فرد خشم یا ناراحتی خود را به صورتی دیگر مانند نقاشی کشیدن،نوشتن،ساز زدن و یا ورزش کردن و... ابراز می‌کند.
شاید هر اثر یک نوع والایش باشد کە توسط آفرینندەی آن انجام شدە و خشم،غم،ناراحتی و... به یک اثر تبدیل شده و در کتابی،شعری و یا تصویری نمود پیدا کردە است.
با خوندن این کتاب،یاد این مکانیزم افتادم.

این کتاب هم ماجرای نقاشی است که در اثر اتفاقی که در کودکی برایش افتادە بود،لال شدە بود و افکار و خاطرات و حرف‌هایش را از طریق نقاشی نشان می‌داد.
بعد از مرگش،نقاشی‌هایش معروف شدند و پسرهایش توانستند از روی این نقاشی‌ها به بسیاری از وجوە مختلف زندگی پدرشان پی ببرند که تا آن موقع از آنها خبر نداشتند.کە هم شامل واقعیت می‌شد و هم خیال‌های او.
با اینکە رمان کوتاهی بود؛ امّا واقعاً داستان گیرا و جذابی داشت.جوری کە تونستم یک روزە تمومش کنم.
در ضمن،با پایانی غافلگیرکنندە.
      

7

        داشتم بین قفسه‌های کتاب می‌گشتم که این کتابو دیدم.اسمش آشنا بود.فکر کردم.یادم اومد.شیما.
همیشه برام سؤال بود کە چرا اسم چنلشو گذاشته روز ملخ!تا اینکه گفت از اسم یه کتاب برداشته.(از چنلش نگم که چقدر هنری و شاهکار بود)
بلافاصله کتابو خریدم.از داشتن چیزایی که یادآور افراد دوست‌داشتنی و اتفاقات خوشایند باشن،خوشم میاد.
با خوندن کتاب دیدم یه مسئله‌ای بیش از هر چیزی به چشم میاد.خواستن.چیزیه که در نهاد آدمیزاد ریشه کرده و مثل درختیه که مدام رشد می‌کنه و پر شاخ و برگ میشه.
مسئله‌ی بعدی اندوه و ملالی بود که در وجود هر کدام از شخصیت‌های کتاب وجود داشت.رنجی که پایان ناپذیره.
خداوند در آیه‌ی چهارم سوره‌ی بلد می‌فرماید:همانا ما انسان را در رنج آفریدیم.
انگاری رنج با ما آفریده شده و تا اسمی از بشر باشد،رنجی هم هست.
شاید بتوان قسمت آخر کتاب را که یکی از شخصیت‌ها در میان جمعیت زیادی از مردم گیر می‌افتد،به همین رنج‌های موجود در زندگی آدمی تشبیه کرد.
در قسمتی از کتاب آمده:(اولین چیزی که فهمیدم یه هجوم بود.من هم درست وسطش بودم).
می‌توان به این شکل ازش تعبیر کرد:وسط این دنیا و هجوم رنج‌ها.
به گمانم دردهایی که در طول زندگی دچارشون می‌شیم،هیچ وقت تسکین نمی‌یابند و پایانی براشون نیست.
حتی اگر از اون اتفاق و رنج ناشی از آن گذر کنیم،باز اثر اون رنج تا همیشه همراه ماست.مثل زخمی که هر وقت چشممون به جای بخیه‌هاش بیفته،دردی که در اثرش چشیدیم رو یادمون میاد.

(اینم بگم که قسمت‌هایی از کتاب کمی کسل کننده می‌شد و نامفهوم.به همین خاطر هم هست که امتیاز کامل رو بهش ندادم.)
      

30

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.