بریده‌ای از کتاب آن قدر سرد که برف ببارد اثر جسیکا او

مهدیه

مهدیه

1404/2/6

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس می کردند که میتوانند از تمام پیچیدگی ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه ای به انتظارشان نشسته باشد. در حالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بار درد و رنج آدم نمی کاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم درست مثل باد که از میان شاخه ها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبه نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.

به نظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همه چیز را بدانند و احساس می کردند که میتوانند از تمام پیچیدگی ها سر در بیاورند، انگار که بصیرت گوشه ای به انتظارشان نشسته باشد. در حالی که عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بار درد و رنج آدم نمی کاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم درست مثل باد که از میان شاخه ها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به مرتبه نیستی برسیم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.