بریدههای کتاب به زبان مادری گریه می کنیم رضوان احتیاطی 1404/3/29 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 74 نویسنده کسی است که با کاستیهای متن سرشاخ میشود و برطرف کردنشان را به اصطلاح رسالت خودش میداند. باقی انسانها صرفاً مینویسند. 0 1 محمدامین اکبری 1402/12/16 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 188 وضعیت بغرنجی است. وقتی خیال میکنی بالاخره از بند کلمهها، از پیچ و خم دستور زبان، و از اصطلاحات ترجمهنشدنی به زبانهای دیگر خلاص شدهای و پس از سالها حرف زدن، خواب دیدن، عشق ورزیدن و فحش دادن به زبانی دیگر، خودت را از بند زبان مادریات رهاندهای، ناگهان میبینی زبان قدیمیات ناپدید نشده بلکه -درست مثل رسوبات املاح دریا که به بدن نهنگ میچسبند و تودههایی بزرگ میسازند- به نواحی خاصی از وجودت محدود شده. یکی از نواحیای که زبان قدیمی در آنها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. 1 43 نشر اطراف 1402/10/12 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 5 0 39 رعنا حشمتی 1402/9/11 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 88 وقتی به خط کشیدن زیر جملهها عادت کنی دیگر دست خودت نیست. خطها تکثیر میشوند. طاعون میشوند و سایه میاندازند روی کتاب. کتابی دیگر درون کتاب ظاهر میشود؛ یک جمهوری خودمختار. آدمی که چنین عادتی دارد به خودش میگوید حالا که زیر آن جمله را خط کشیدم، پس چرا زیر این یکی خط نکشم، و این یکی، و این یکی. آدمی که زیر جملهها خط میکشد انگار نویسندهی دومی میشود که جملههایی را که دلش میخواسته خودش آنها را بنویسد از دل کتاب بیرون میکشد. انگار با کتاب گلاویز میشود و بعضی جملههایش را شکار میکند. 1 23 نرگس🐚 1403/10/20 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 84 ... اما اینکه زبان خودت را با لهجهی خارجی از ریخت بیندازی تا تحسین و تمجید ناچیزی نصیبت شود و کسی هم نفهمد زبانت را گم کردهای به گمانم نه تنها بیخردی محض است، بلکه مثل این است که روحت را به شیطان بفروشی. 0 2 نرگس🐚 1403/11/4 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 188 گریه ما درون زبانی مشخص رخ میدهد و به خاطر همین است که خیلی از آدمهایی که زبان دومی برگزیدهاند هنگام گریه احساس میکنند هنوز به زبان اولشان میگریند. 0 9 پواد پایت 1403/3/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 140 حالا دیگر مطابق چمدانی که بستهام سفر میکنم. چمدان میبندم و چمدانِ بستهشده، دیر یا زود، نشانم میدهد که مناسبترین مقصدش کجاست. به نظرم درستش همین است که چمدانمان را برداریم و برویم فرودگاه تا بعد از بررسی چمدانمان بگویند باید با کدام پرواز راهی شویم. به اینترتیب چمدان بستن اصلا نگرانمان نمیکند. اصلا وقتی ندانیم سفرْ ما را به کجا خواهد برد، انتخاب هر لباس و هر خردهریز هیجان عجیبی دارد. 0 12 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 146 من پنجرههای دوجداره را دوست دارم، همانقدر که داستان را. و آن خلأ ناب، آن انقطاع و گسست از غوغای جهان که با بستن پنجرهای دوجداره به دست میآید را در داستان هم مییابم. ما نویسندهها مثل غواصهاییم. نوشتن -که حتی وقتی غیرداستانی به نظر میرسد، داستانی است- سکوت و غور در اعماق را آفریده است. وقتی پنجرهای دوجداره را میبندیم باغچهای متولد میشود. 0 2 رضوان احتیاطی 1404/3/28 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 11 بسیاری بر این باورند که آدمی چیزی نیست جز زبانش و در پارهای موارد «زبان درازیهایش»؛ همان لحظاتی که چشم در چشم زبان میایستد و به زورآزمایی دعوتش میکند. 0 41 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 146 حیوانات از موهبت آتش، کاملترین سرپناه ممکن، بیبهرهاند؛ از تنها چیزی که میتواند لانه را «خانه» کند. ما آدمها داستان را از برکت آتش داریم که بهترین حائل ممکن است. 0 2 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 189 او از زبان مادریاش دست میشوید تا از گریه دست شسته باشد، و از گریه دست میشوید چون فقط وقتی گریه را بس کنی، میتوانی بنویسی. 0 12 سپینا 1404/3/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 57 نوشتن در واقع یک جور دزدی است. کلمههایی را که برای گفتن حرفت لازم داری از جیب زبان میدزدی. فقط همان کلمهها را. نه حتی یک کلمه بیشتر. 0 0 سپینا 1404/3/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 49 نویسنده صرفا کسی نیست که مینویسد؛ کسی است که نوشتن برایش تنها شکل هویت شده است. 0 0 سپینا 4 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 174 همه پریدند، جز من: تنها مرد در جمع کودکان، تنها بزدل در جمعِ قهرمانان، تنها هشیار در جمع سرمستان. 0 2 رعنا حشمتی 1402/9/10 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 20 در هر صورت، نوشتن به زبانی دیگر عملی است که تقریباً همیشه پیش از آن با نوعی لکنت دستبهگریبانی؛ لکنتی که نشانهی ترس است: میترسی آنطرف خط پا بگذاری و چیزی عزیز را از دست بدهی، مخصوصاً کودکیات را. نویسندهای که به زبانی غیر از زبان مادریاش مینویسد وضعیت خاصی را تجربه میکند. ناچار است آنچه از دست داده را به زبانی بازیابد که با تجربهی خودش از سالهای درهمآمیختگی شدید زبان و اشیا بیگانه است. 2 27 سپینا 1404/4/4 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 156 ترجمه بیش از هر چیز شبیه در آغوش کشیدن است؛ دست گشودن تا بیشترین حد ممکن برای در بر گرفتن حتی ظریفترین و ریزترین ذراتی که زبان بیگانه در ظرف زبانِ ما میریزد. 0 4 پواد پایت 1403/3/20 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 155 خواندن اساساً فعالیتی شبانه است، حتی اگر روزها انجامش بدهی. کسی که میخواند، از واقعیت دست میکشد و غرق نوشته میشود. او با رخنه در دنیای محصور روی کاغذ، چشم بر جهان بیرونی میبندد. انگار شب بر جان خواننده سایه میاندازد. حکم لازمالاجرای شب این است: هر چه در شب شروع شود باید در شب به پایان برسد چون در شب نه سایهبانی هست که زیرش نفس تازه کنی و نه سرپناهی هست که در آن پنهان شوی. شب چیزی نیست مگر تکسایهای که همه چیز را در بر میگیرد. شاید برای همین است که شب وادی کارهایی است که میشود در یک نفس و یک نشست تمامشان کرد؛ وادی آخرین دیدارها؛ وادی گزیدهها. و کتاب برترین گزیدهی ممکن است. 1 46 رعنا حشمتی 1402/9/10 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 62 نثر مستبد است و بیرحم، اما جوانمردانه بازی میکند. شعر گریزپاست و فریبنده؛ نه چیزی میبخشد و نه وعدهای میدهد. آخرین سطر شعر چیزی را ثبت میکند که تا ثانیهای پیشتر وجود نداشته است. و از این روست که شعر ناقص و بریده نداریم. در مقابل، هر نثری از جهاتی ناتمام است. 2 22 رضوان احتیاطی 1404/3/29 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 96 معتقدم برای نوشتن باید خودت را به شبکهٔ مسیرهای ممکن تحمیل نکنی و بگذاری پیچوخم راه هدایتت کند. نوشتن یعنی کشف مسیر. 0 3 سپینا 1404/4/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 142 کتاب روی سینهی آدمی که خوابش برده آرام میگیرد و صبورانه منتظر بیدار شدنش میماند. 2 2
بریدههای کتاب به زبان مادری گریه می کنیم رضوان احتیاطی 1404/3/29 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 74 نویسنده کسی است که با کاستیهای متن سرشاخ میشود و برطرف کردنشان را به اصطلاح رسالت خودش میداند. باقی انسانها صرفاً مینویسند. 0 1 محمدامین اکبری 1402/12/16 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 188 وضعیت بغرنجی است. وقتی خیال میکنی بالاخره از بند کلمهها، از پیچ و خم دستور زبان، و از اصطلاحات ترجمهنشدنی به زبانهای دیگر خلاص شدهای و پس از سالها حرف زدن، خواب دیدن، عشق ورزیدن و فحش دادن به زبانی دیگر، خودت را از بند زبان مادریات رهاندهای، ناگهان میبینی زبان قدیمیات ناپدید نشده بلکه -درست مثل رسوبات املاح دریا که به بدن نهنگ میچسبند و تودههایی بزرگ میسازند- به نواحی خاصی از وجودت محدود شده. یکی از نواحیای که زبان قدیمی در آنها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. 1 43 نشر اطراف 1402/10/12 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 5 0 39 رعنا حشمتی 1402/9/11 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 88 وقتی به خط کشیدن زیر جملهها عادت کنی دیگر دست خودت نیست. خطها تکثیر میشوند. طاعون میشوند و سایه میاندازند روی کتاب. کتابی دیگر درون کتاب ظاهر میشود؛ یک جمهوری خودمختار. آدمی که چنین عادتی دارد به خودش میگوید حالا که زیر آن جمله را خط کشیدم، پس چرا زیر این یکی خط نکشم، و این یکی، و این یکی. آدمی که زیر جملهها خط میکشد انگار نویسندهی دومی میشود که جملههایی را که دلش میخواسته خودش آنها را بنویسد از دل کتاب بیرون میکشد. انگار با کتاب گلاویز میشود و بعضی جملههایش را شکار میکند. 1 23 نرگس🐚 1403/10/20 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 84 ... اما اینکه زبان خودت را با لهجهی خارجی از ریخت بیندازی تا تحسین و تمجید ناچیزی نصیبت شود و کسی هم نفهمد زبانت را گم کردهای به گمانم نه تنها بیخردی محض است، بلکه مثل این است که روحت را به شیطان بفروشی. 0 2 نرگس🐚 1403/11/4 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 188 گریه ما درون زبانی مشخص رخ میدهد و به خاطر همین است که خیلی از آدمهایی که زبان دومی برگزیدهاند هنگام گریه احساس میکنند هنوز به زبان اولشان میگریند. 0 9 پواد پایت 1403/3/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 140 حالا دیگر مطابق چمدانی که بستهام سفر میکنم. چمدان میبندم و چمدانِ بستهشده، دیر یا زود، نشانم میدهد که مناسبترین مقصدش کجاست. به نظرم درستش همین است که چمدانمان را برداریم و برویم فرودگاه تا بعد از بررسی چمدانمان بگویند باید با کدام پرواز راهی شویم. به اینترتیب چمدان بستن اصلا نگرانمان نمیکند. اصلا وقتی ندانیم سفرْ ما را به کجا خواهد برد، انتخاب هر لباس و هر خردهریز هیجان عجیبی دارد. 0 12 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 146 من پنجرههای دوجداره را دوست دارم، همانقدر که داستان را. و آن خلأ ناب، آن انقطاع و گسست از غوغای جهان که با بستن پنجرهای دوجداره به دست میآید را در داستان هم مییابم. ما نویسندهها مثل غواصهاییم. نوشتن -که حتی وقتی غیرداستانی به نظر میرسد، داستانی است- سکوت و غور در اعماق را آفریده است. وقتی پنجرهای دوجداره را میبندیم باغچهای متولد میشود. 0 2 رضوان احتیاطی 1404/3/28 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 11 بسیاری بر این باورند که آدمی چیزی نیست جز زبانش و در پارهای موارد «زبان درازیهایش»؛ همان لحظاتی که چشم در چشم زبان میایستد و به زورآزمایی دعوتش میکند. 0 41 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 146 حیوانات از موهبت آتش، کاملترین سرپناه ممکن، بیبهرهاند؛ از تنها چیزی که میتواند لانه را «خانه» کند. ما آدمها داستان را از برکت آتش داریم که بهترین حائل ممکن است. 0 2 فاطیما 1404/4/3 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 189 او از زبان مادریاش دست میشوید تا از گریه دست شسته باشد، و از گریه دست میشوید چون فقط وقتی گریه را بس کنی، میتوانی بنویسی. 0 12 سپینا 1404/3/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 57 نوشتن در واقع یک جور دزدی است. کلمههایی را که برای گفتن حرفت لازم داری از جیب زبان میدزدی. فقط همان کلمهها را. نه حتی یک کلمه بیشتر. 0 0 سپینا 1404/3/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 49 نویسنده صرفا کسی نیست که مینویسد؛ کسی است که نوشتن برایش تنها شکل هویت شده است. 0 0 سپینا 4 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 174 همه پریدند، جز من: تنها مرد در جمع کودکان، تنها بزدل در جمعِ قهرمانان، تنها هشیار در جمع سرمستان. 0 2 رعنا حشمتی 1402/9/10 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 20 در هر صورت، نوشتن به زبانی دیگر عملی است که تقریباً همیشه پیش از آن با نوعی لکنت دستبهگریبانی؛ لکنتی که نشانهی ترس است: میترسی آنطرف خط پا بگذاری و چیزی عزیز را از دست بدهی، مخصوصاً کودکیات را. نویسندهای که به زبانی غیر از زبان مادریاش مینویسد وضعیت خاصی را تجربه میکند. ناچار است آنچه از دست داده را به زبانی بازیابد که با تجربهی خودش از سالهای درهمآمیختگی شدید زبان و اشیا بیگانه است. 2 27 سپینا 1404/4/4 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 156 ترجمه بیش از هر چیز شبیه در آغوش کشیدن است؛ دست گشودن تا بیشترین حد ممکن برای در بر گرفتن حتی ظریفترین و ریزترین ذراتی که زبان بیگانه در ظرف زبانِ ما میریزد. 0 4 پواد پایت 1403/3/20 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 155 خواندن اساساً فعالیتی شبانه است، حتی اگر روزها انجامش بدهی. کسی که میخواند، از واقعیت دست میکشد و غرق نوشته میشود. او با رخنه در دنیای محصور روی کاغذ، چشم بر جهان بیرونی میبندد. انگار شب بر جان خواننده سایه میاندازد. حکم لازمالاجرای شب این است: هر چه در شب شروع شود باید در شب به پایان برسد چون در شب نه سایهبانی هست که زیرش نفس تازه کنی و نه سرپناهی هست که در آن پنهان شوی. شب چیزی نیست مگر تکسایهای که همه چیز را در بر میگیرد. شاید برای همین است که شب وادی کارهایی است که میشود در یک نفس و یک نشست تمامشان کرد؛ وادی آخرین دیدارها؛ وادی گزیدهها. و کتاب برترین گزیدهی ممکن است. 1 46 رعنا حشمتی 1402/9/10 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 62 نثر مستبد است و بیرحم، اما جوانمردانه بازی میکند. شعر گریزپاست و فریبنده؛ نه چیزی میبخشد و نه وعدهای میدهد. آخرین سطر شعر چیزی را ثبت میکند که تا ثانیهای پیشتر وجود نداشته است. و از این روست که شعر ناقص و بریده نداریم. در مقابل، هر نثری از جهاتی ناتمام است. 2 22 رضوان احتیاطی 1404/3/29 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 96 معتقدم برای نوشتن باید خودت را به شبکهٔ مسیرهای ممکن تحمیل نکنی و بگذاری پیچوخم راه هدایتت کند. نوشتن یعنی کشف مسیر. 0 3 سپینا 1404/4/1 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.6 18 صفحۀ 142 کتاب روی سینهی آدمی که خوابش برده آرام میگیرد و صبورانه منتظر بیدار شدنش میماند. 2 2