بریدههای کتاب سه قطره خون سهیل 1403/11/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 19 0 4 eli 1404/2/13 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 1 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شبها ناله می کشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ 0 3 فاطیما بهزادی 1403/12/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 10 " دريغا كه بار دگر شام شد ، " سراپاي گيتي سيه فام شد ، " همه خلق را گاه آرام شد ، " مگر من، كه رنج و غمم شد فزون . " جهان را نباشد خوشي در مزاج ، " بجز مرگ نبود غمم را علاج ، " وليكن در آن گوشه در پاي كاج ، " چكيده است بر خاك سه قطره خون " 0 9 احمدرضا بیابانی 1404/2/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 172 این مردم ده را میگویی ? بیچاره ها ... از جانواران هم کمترند ، انچه که انها را اداره میکند ، اول شکم ، بعد شهوت است ، با یک مشت غضب و یک مشت باید و نباید که کورکورانه به گوش انها خوانده اند 0 2 مهبد نپوری زاده 1404/2/25 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 153 قربان دهنت . انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه بر گشته خدا قسمت بکند بیست و پنجسال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن يكمن دو عباسی بود ، تخم مرغ میدادند ده تا صد دینار . نان سنگک میخریدیم ببلندی يك آدم کی غصه بی پولی داشت ؟ خدا بیامرزد پدر الاغ بندری خریده بود .با هم دوتر که سوارمیشدیم.من بیست سالم بود، توی کوچه با بچه های محله مان تیله بازی میکردم. حالا همه جوانها از دل و دماغ میافتند، از غورگی مویز میشوند ، باز هم قربان دوره خودمان ، بقولی آن خدا بیامرز : اگر پیرم و میلرزم بصد ناجوان میارزم . 0 17 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/11/5 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 20 " دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیدهست بر خاک سه قطره خون" 0 4 فاطیما بهزادی 1403/12/22 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 50 به یاد دارم که شنیده ام وقتی دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش میزند ، آیا دور من یک حلقه آتشین نیست ؟!! 0 13 Pouya Goshayshi 1404/1/3 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 1 0 0 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 20 آیا راست است؟ آیا ممکن است؟ آنقدر جوان، آنجا در شاه عبدالعظیم مابین هزاران مردهٔ دیگر، میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده، دیگر نه توا بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه رپزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را، آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد؟ اپ که آنقدر خندان بود ...! / داستان گرداب/ 0 0 نازنین 1404/1/23 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 115 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله میکشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ او دیگر هیچ عقیده ای را نمی توانست باور بکند. 0 1 پيچك 1404/2/8 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 9 همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... 0 11 Behnam 1402/4/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 69 پرندهای که بدیار دیگر رفت برنمیگردد. 0 11 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 31 چون برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تاکنون به آن پی نبرده بود. /داستان گرداب/ 0 2
بریدههای کتاب سه قطره خون سهیل 1403/11/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 19 0 4 eli 1404/2/13 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 1 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شبها ناله می کشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ 0 3 فاطیما بهزادی 1403/12/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 10 " دريغا كه بار دگر شام شد ، " سراپاي گيتي سيه فام شد ، " همه خلق را گاه آرام شد ، " مگر من، كه رنج و غمم شد فزون . " جهان را نباشد خوشي در مزاج ، " بجز مرگ نبود غمم را علاج ، " وليكن در آن گوشه در پاي كاج ، " چكيده است بر خاك سه قطره خون " 0 9 احمدرضا بیابانی 1404/2/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 172 این مردم ده را میگویی ? بیچاره ها ... از جانواران هم کمترند ، انچه که انها را اداره میکند ، اول شکم ، بعد شهوت است ، با یک مشت غضب و یک مشت باید و نباید که کورکورانه به گوش انها خوانده اند 0 2 مهبد نپوری زاده 1404/2/25 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 153 قربان دهنت . انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه بر گشته خدا قسمت بکند بیست و پنجسال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن يكمن دو عباسی بود ، تخم مرغ میدادند ده تا صد دینار . نان سنگک میخریدیم ببلندی يك آدم کی غصه بی پولی داشت ؟ خدا بیامرزد پدر الاغ بندری خریده بود .با هم دوتر که سوارمیشدیم.من بیست سالم بود، توی کوچه با بچه های محله مان تیله بازی میکردم. حالا همه جوانها از دل و دماغ میافتند، از غورگی مویز میشوند ، باز هم قربان دوره خودمان ، بقولی آن خدا بیامرز : اگر پیرم و میلرزم بصد ناجوان میارزم . 0 17 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/11/5 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 20 " دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیدهست بر خاک سه قطره خون" 0 4 فاطیما بهزادی 1403/12/22 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 50 به یاد دارم که شنیده ام وقتی دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش میزند ، آیا دور من یک حلقه آتشین نیست ؟!! 0 13 Pouya Goshayshi 1404/1/3 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 1 0 0 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 20 آیا راست است؟ آیا ممکن است؟ آنقدر جوان، آنجا در شاه عبدالعظیم مابین هزاران مردهٔ دیگر، میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده، دیگر نه توا بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه رپزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را، آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد؟ اپ که آنقدر خندان بود ...! / داستان گرداب/ 0 0 نازنین 1404/1/23 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 115 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله میکشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ او دیگر هیچ عقیده ای را نمی توانست باور بکند. 0 1 پيچك 1404/2/8 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 9 همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... 0 11 Behnam 1402/4/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 69 پرندهای که بدیار دیگر رفت برنمیگردد. 0 11 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 35 صفحۀ 31 چون برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تاکنون به آن پی نبرده بود. /داستان گرداب/ 0 2