بریدههای کتاب سه قطره خون آگاتاهد. 1404/3/21 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 35 _چقدر سرزنده و بانشاط بود. از او اینکار بعید بود. _نه؛ ظاهرا اینطور مینمود. گاهی خیلی عوض میشد. خیلی.. وقتی که تنها بود.. یک روز وارد اتاقش شدم او را نشناختم. سرش را میان دستهایش گرفته بود، فکر میکرد. همین که دید من یکه خوردم، برای اینکه مغلطه بکند، خندید و از همان شوخیها کرد. بازیگر خوبی بود!🙂 0 12 NSTRN.M 1404/3/30 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 116 چقدر از مردمان، گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله می کند گم گشته تر و آواره تر حس می کنند ؟ 0 2 فاطیما بهزادی 1403/12/22 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 50 به یاد دارم که شنیده ام وقتی دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش میزند ، آیا دور من یک حلقه آتشین نیست ؟!! 0 14 saghar 1404/4/4 سه قطره خون (مجموعه داستان کوتاه) صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 24 او تمام زندگی چشم بسته به دور خودش چرخیده بود مانند یابوی عصاری 0 3 سارینا 1404/3/31 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 35 0 0 Pouya Goshayshi 1404/1/3 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 1 0 0 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 20 آیا راست است؟ آیا ممکن است؟ آنقدر جوان، آنجا در شاه عبدالعظیم مابین هزاران مردهٔ دیگر، میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده، دیگر نه توا بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه رپزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را، آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد؟ اپ که آنقدر خندان بود ...! / داستان گرداب/ 0 0 نازنین 1404/1/23 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 115 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله میکشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ او دیگر هیچ عقیده ای را نمی توانست باور بکند. 0 6 فاطمه 1404/4/6 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 136 ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد. زندگی یک زندان است؛ زندانهای گوناگون. ولی بعضیها به دیوار زندان صورت میکشند و با آن خودشان را سرگرم میکنند، بعضیها میخواهند فرار بکنند. دستشان را بیهوده زخم میکنند و بعضیها هم ماتم میگیرند ولی اصل کار اینست که باید خودمان را گول بزنیم. همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی میآید که آدم از گول زدن خودش هم خسته میشود. 8 33 پيچك 1404/2/8 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 9 همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... 0 12 آیدین هجرتی 1404/4/5 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 112 تو برای من مظهر کس دیگری بودی، میدانی هیچ حقيقتی خارج از وجود خودمان نیست، در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هرکسی با قوهی تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهی تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد. 0 1 Behnam 1402/4/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 69 پرندهای که بدیار دیگر رفت برنمیگردد. 0 11 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 31 چون برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تاکنون به آن پی نبرده بود. /داستان گرداب/ 0 3 مهیار 2 روز پیش سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 66 (به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان بریده های زنجیر است) آهنگ دیگری به یاد آورد کمی بلند تر خواند: (دلم دیوانه شد، ای عاقلان، آرید زنجیری، که نبود چاره دیوانه جز زنجیر تدبیری) 0 0 فاطیما بهزادی 1403/12/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 10 " دريغا كه بار دگر شام شد ، " سراپاي گيتي سيه فام شد ، " همه خلق را گاه آرام شد ، " مگر من، كه رنج و غمم شد فزون . " جهان را نباشد خوشي در مزاج ، " بجز مرگ نبود غمم را علاج ، " وليكن در آن گوشه در پاي كاج ، " چكيده است بر خاك سه قطره خون " 0 10 احمدرضا بیابانی 1404/2/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 172 این مردم ده را میگویی ? بیچاره ها ... از جانواران هم کمترند ، انچه که انها را اداره میکند ، اول شکم ، بعد شهوت است ، با یک مشت غضب و یک مشت باید و نباید که کورکورانه به گوش انها خوانده اند 0 3 سهیل 1403/11/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 19 0 8 مهبد نپوری زاده 1404/2/25 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 153 قربان دهنت . انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه بر گشته خدا قسمت بکند بیست و پنجسال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن يكمن دو عباسی بود ، تخم مرغ میدادند ده تا صد دینار . نان سنگک میخریدیم ببلندی يك آدم کی غصه بی پولی داشت ؟ خدا بیامرزد پدر الاغ بندری خریده بود .با هم دوتر که سوارمیشدیم.من بیست سالم بود، توی کوچه با بچه های محله مان تیله بازی میکردم. حالا همه جوانها از دل و دماغ میافتند، از غورگی مویز میشوند ، باز هم قربان دوره خودمان ، بقولی آن خدا بیامرز : اگر پیرم و میلرزم بصد ناجوان میارزم . 0 17 eli 1404/2/13 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 1 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شبها ناله می کشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ 0 4 saghar 1404/4/4 سه قطره خون (مجموعه داستان کوتاه) صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 43 دلم دیوانه شد ای عاقلان ارید زنجیری که نبودچاره ی دیوانه جز زنجیر تدبیری 0 6
بریدههای کتاب سه قطره خون آگاتاهد. 1404/3/21 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 35 _چقدر سرزنده و بانشاط بود. از او اینکار بعید بود. _نه؛ ظاهرا اینطور مینمود. گاهی خیلی عوض میشد. خیلی.. وقتی که تنها بود.. یک روز وارد اتاقش شدم او را نشناختم. سرش را میان دستهایش گرفته بود، فکر میکرد. همین که دید من یکه خوردم، برای اینکه مغلطه بکند، خندید و از همان شوخیها کرد. بازیگر خوبی بود!🙂 0 12 NSTRN.M 1404/3/30 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 116 چقدر از مردمان، گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله می کند گم گشته تر و آواره تر حس می کنند ؟ 0 2 فاطیما بهزادی 1403/12/22 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 50 به یاد دارم که شنیده ام وقتی دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش میزند ، آیا دور من یک حلقه آتشین نیست ؟!! 0 14 saghar 1404/4/4 سه قطره خون (مجموعه داستان کوتاه) صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 24 او تمام زندگی چشم بسته به دور خودش چرخیده بود مانند یابوی عصاری 0 3 سارینا 1404/3/31 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 35 0 0 Pouya Goshayshi 1404/1/3 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 1 0 0 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 20 آیا راست است؟ آیا ممکن است؟ آنقدر جوان، آنجا در شاه عبدالعظیم مابین هزاران مردهٔ دیگر، میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده، دیگر نه توا بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه رپزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را، آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد؟ اپ که آنقدر خندان بود ...! / داستان گرداب/ 0 0 نازنین 1404/1/23 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 115 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شب ها ناله میکشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ او دیگر هیچ عقیده ای را نمی توانست باور بکند. 0 6 فاطمه 1404/4/6 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 136 ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد. زندگی یک زندان است؛ زندانهای گوناگون. ولی بعضیها به دیوار زندان صورت میکشند و با آن خودشان را سرگرم میکنند، بعضیها میخواهند فرار بکنند. دستشان را بیهوده زخم میکنند و بعضیها هم ماتم میگیرند ولی اصل کار اینست که باید خودمان را گول بزنیم. همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی میآید که آدم از گول زدن خودش هم خسته میشود. 8 33 پيچك 1404/2/8 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 9 همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... 0 12 آیدین هجرتی 1404/4/5 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 112 تو برای من مظهر کس دیگری بودی، میدانی هیچ حقيقتی خارج از وجود خودمان نیست، در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هرکسی با قوهی تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهی تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد. 0 1 Behnam 1402/4/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 69 پرندهای که بدیار دیگر رفت برنمیگردد. 0 11 Neen Amiri 1403/12/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 31 چون برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تاکنون به آن پی نبرده بود. /داستان گرداب/ 0 3 مهیار 2 روز پیش سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 66 (به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان بریده های زنجیر است) آهنگ دیگری به یاد آورد کمی بلند تر خواند: (دلم دیوانه شد، ای عاقلان، آرید زنجیری، که نبود چاره دیوانه جز زنجیر تدبیری) 0 0 فاطیما بهزادی 1403/12/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 10 " دريغا كه بار دگر شام شد ، " سراپاي گيتي سيه فام شد ، " همه خلق را گاه آرام شد ، " مگر من، كه رنج و غمم شد فزون . " جهان را نباشد خوشي در مزاج ، " بجز مرگ نبود غمم را علاج ، " وليكن در آن گوشه در پاي كاج ، " چكيده است بر خاك سه قطره خون " 0 10 احمدرضا بیابانی 1404/2/29 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 172 این مردم ده را میگویی ? بیچاره ها ... از جانواران هم کمترند ، انچه که انها را اداره میکند ، اول شکم ، بعد شهوت است ، با یک مشت غضب و یک مشت باید و نباید که کورکورانه به گوش انها خوانده اند 0 3 سهیل 1403/11/20 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 19 0 8 مهبد نپوری زاده 1404/2/25 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 153 قربان دهنت . انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه بر گشته خدا قسمت بکند بیست و پنجسال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن يكمن دو عباسی بود ، تخم مرغ میدادند ده تا صد دینار . نان سنگک میخریدیم ببلندی يك آدم کی غصه بی پولی داشت ؟ خدا بیامرزد پدر الاغ بندری خریده بود .با هم دوتر که سوارمیشدیم.من بیست سالم بود، توی کوچه با بچه های محله مان تیله بازی میکردم. حالا همه جوانها از دل و دماغ میافتند، از غورگی مویز میشوند ، باز هم قربان دوره خودمان ، بقولی آن خدا بیامرز : اگر پیرم و میلرزم بصد ناجوان میارزم . 0 17 eli 1404/2/13 سه قطره خون صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 1 آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکی شبها ناله می کشد گم گشته تر و آواره تر حس می کنند؟ 0 4 saghar 1404/4/4 سه قطره خون (مجموعه داستان کوتاه) صادق هدایت 3.9 39 صفحۀ 43 دلم دیوانه شد ای عاقلان ارید زنجیری که نبودچاره ی دیوانه جز زنجیر تدبیری 0 6