بریده کتابهای گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 266 پرسید:«اگه من شهید بشم بازم راضی ای؟ناراحت نمیشی؟» کمی مکث کردم امابالاخره جواب دادم: ناراحت چیه،از غصه می میرم تو همسرمی،عزیز ترین کسم،نیمی از وجودم،ماهمدیگه رو دوست داریم.بابای بچه می.اصلا فکرش هم برام سخته اما وقتی خواست خداباشه راضی میشم تحمل میکنم. 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/27 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 دستی روی کلاه سفیدش کشیدم و خیره شدم به عکس علی آقا. جملهای از او زیر عکس بود که با خط قرمز نوشته بود: «کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.» 0 0 فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 255 یک دفعه صدای علی آقا را شنیدیم. نوار یکی از سخنرانیهایش را گذاشته بودند. همه نیم خیز شدیم. منصوره خانم به گریه افتاد. _ الهی قربان صدات برم علی جان! علی مادرت بمیره علی جان!... علی آقا میگفت: «تمام ارزشها در شهید است. خوشا به حال شهدا، آنها گلهای خوشبویی بودند که خدا آنها را چید. خداوند آنها را برگزید. شهدا زندهاند. شهدا برای کسانی زندهاند که راهشان را ادامه دهند. امانتدار خوبی باشید برای شهدا...» 0 1 فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 131 علی آقا به دریا خیره شد. _ زندگی هم مثل دریاست؛ اگه آب دریا یه جا بمانه، میگنده. باید مثل ای دریا در حرکت بود؛ حرکت هم سختی داره. عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه ای آ با رِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برای رسیدن به اقیانوس هر کاری میکنم. تو هم همینطوری. نه؟ علی آقا با حرفهایش مرا به فکر فروبرده بود. فکر کردم اقیانوسی که او میخواست به آن برسد چی و کجا بود؟ 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/29 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 110 0 4 محیا رفیعی پور 1403/4/3 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 20 یاران همه سوی عشق رفتند بشتاب که زره عقب نمانی 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/8/1 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 225 هیچوقت پیشِ کسی گریه نمیکرد. در اوج غم و ناراحتی سرخ میشد، اما گریه نمیکرد. اما، این بار پیش من زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: «وقتی تازه مصیب شهید شده بود، یه شب خوابشِ دیدم. دستشِ گرفتم و گفتم: ”مصیب، من و تو همه راهکارها رِ با هم قفل کردیم.تو رِ خدا این راهکار آخریِ به من بگو.“ مصیب جواب نداد. دستشِ سفت چسبیدم. میدانستم اگه تو خواب دست مرده رِ بگیری و قسمش بدی، هر چی بپرسی جواب میده. گفتم: ”وِلت نمیکنم تا راهکارِ بهم نگی.“ فکر میکنی مصیب چی گفت؟ گفت: ”راهکارش اشکه اشک.“ فرشته، راهکار شهادت اشکه.» 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/8/1 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 227 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/30 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 150 0 8 Narges helfi 1403/3/22 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 《کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.》 0 5 مریم مهدی زاده 1402/11/7 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 نگاه کردم به عکس علی آقا، جمله ای از او زیر عکس بود که با خط قرمز نوشته بود: "کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد." 0 5 مجتبی قره باغی 1402/3/31 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 1 0 0 راضیه محمدی 1402/9/3 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 179 اغلب صبح ها بچههای حاج آقا همدانی را می بردم توی حیاط و سوار تاب میکردم اما آن روز خدایی بود که بچه ها خواب بودند و من تنهایی رفتم حیاط و روی تاب نشستم. یک دفعه صدای هواپیمایی را شنیدم؛ آنقدر پایین حرکت میکرد که زود فهمیدم یک هواپیمای عراقی است میگ سیاه و ترسناکی بود. نمیدانم خدا آن لحظه چه نیرویی به من داده بود با اینکه از ترس داشتم میمردم دیدم دو تا موشک از میگ جدا شده و دارد به طرفم میآید. با چنان سرعتی از تاب پایین پریدم و به طرف دیوار رفتم که بعدها خودم باورم نمیشد دستهایم را روی گوشهایم گذاشتم و دهانم را باز کردم و تندتند اشهدم را خواندم میدیدم که بمبها چطور مستقیم به طرفم میآید منتظر بودم لحظه بعد همه جا آتش بگیرد و من تکه تکه یا پودر بشوم. پ. ن: ما نسل بعد کی و چطور میتونیم درکی از جنگ داشته باشیم؟ جنگ این است💔 0 0
بریده کتابهای گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 266 پرسید:«اگه من شهید بشم بازم راضی ای؟ناراحت نمیشی؟» کمی مکث کردم امابالاخره جواب دادم: ناراحت چیه،از غصه می میرم تو همسرمی،عزیز ترین کسم،نیمی از وجودم،ماهمدیگه رو دوست داریم.بابای بچه می.اصلا فکرش هم برام سخته اما وقتی خواست خداباشه راضی میشم تحمل میکنم. 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/27 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 دستی روی کلاه سفیدش کشیدم و خیره شدم به عکس علی آقا. جملهای از او زیر عکس بود که با خط قرمز نوشته بود: «کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.» 0 0 فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 255 یک دفعه صدای علی آقا را شنیدیم. نوار یکی از سخنرانیهایش را گذاشته بودند. همه نیم خیز شدیم. منصوره خانم به گریه افتاد. _ الهی قربان صدات برم علی جان! علی مادرت بمیره علی جان!... علی آقا میگفت: «تمام ارزشها در شهید است. خوشا به حال شهدا، آنها گلهای خوشبویی بودند که خدا آنها را چید. خداوند آنها را برگزید. شهدا زندهاند. شهدا برای کسانی زندهاند که راهشان را ادامه دهند. امانتدار خوبی باشید برای شهدا...» 0 1 فصل کتاب 1403/7/4 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 131 علی آقا به دریا خیره شد. _ زندگی هم مثل دریاست؛ اگه آب دریا یه جا بمانه، میگنده. باید مثل ای دریا در حرکت بود؛ حرکت هم سختی داره. عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه ای آ با رِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل ای دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برای رسیدن به اقیانوس هر کاری میکنم. تو هم همینطوری. نه؟ علی آقا با حرفهایش مرا به فکر فروبرده بود. فکر کردم اقیانوسی که او میخواست به آن برسد چی و کجا بود؟ 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/29 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 110 0 4 محیا رفیعی پور 1403/4/3 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 20 یاران همه سوی عشق رفتند بشتاب که زره عقب نمانی 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/8/1 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 225 هیچوقت پیشِ کسی گریه نمیکرد. در اوج غم و ناراحتی سرخ میشد، اما گریه نمیکرد. اما، این بار پیش من زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: «وقتی تازه مصیب شهید شده بود، یه شب خوابشِ دیدم. دستشِ گرفتم و گفتم: ”مصیب، من و تو همه راهکارها رِ با هم قفل کردیم.تو رِ خدا این راهکار آخریِ به من بگو.“ مصیب جواب نداد. دستشِ سفت چسبیدم. میدانستم اگه تو خواب دست مرده رِ بگیری و قسمش بدی، هر چی بپرسی جواب میده. گفتم: ”وِلت نمیکنم تا راهکارِ بهم نگی.“ فکر میکنی مصیب چی گفت؟ گفت: ”راهکارش اشکه اشک.“ فرشته، راهکار شهادت اشکه.» 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/8/1 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 227 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/7/30 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 150 0 8 Narges helfi 1403/3/22 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 《کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.》 0 5 مریم مهدی زاده 1402/11/7 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 47 نگاه کردم به عکس علی آقا، جمله ای از او زیر عکس بود که با خط قرمز نوشته بود: "کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد." 0 5 مجتبی قره باغی 1402/3/31 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 1 0 0 راضیه محمدی 1402/9/3 گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان) بهناز ضرابی زاده 4.2 46 صفحۀ 179 اغلب صبح ها بچههای حاج آقا همدانی را می بردم توی حیاط و سوار تاب میکردم اما آن روز خدایی بود که بچه ها خواب بودند و من تنهایی رفتم حیاط و روی تاب نشستم. یک دفعه صدای هواپیمایی را شنیدم؛ آنقدر پایین حرکت میکرد که زود فهمیدم یک هواپیمای عراقی است میگ سیاه و ترسناکی بود. نمیدانم خدا آن لحظه چه نیرویی به من داده بود با اینکه از ترس داشتم میمردم دیدم دو تا موشک از میگ جدا شده و دارد به طرفم میآید. با چنان سرعتی از تاب پایین پریدم و به طرف دیوار رفتم که بعدها خودم باورم نمیشد دستهایم را روی گوشهایم گذاشتم و دهانم را باز کردم و تندتند اشهدم را خواندم میدیدم که بمبها چطور مستقیم به طرفم میآید منتظر بودم لحظه بعد همه جا آتش بگیرد و من تکه تکه یا پودر بشوم. پ. ن: ما نسل بعد کی و چطور میتونیم درکی از جنگ داشته باشیم؟ جنگ این است💔 0 0