بریدههای کتاب قیدار عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 132 از بی ادبی کسی به جایی نرسید 0 19 مریم السادات هاشمی 1403/12/30 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 همان جور که فرشی که با عشق بافته شود تومن تومن قیمت دارد حساب کردم دختر آلمانیِ مرسدس چه می داند که عشق یعنی چه؟ مهندس و کارگر آلمانی چه می داند هیأت امام حسین و بیمه ی ابوالفضل و بیمه ی جون و دست با وضو یعنی چه ماشین هام را صفر می فرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچ شان را باز کند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچ ها را از سر... از کارخانه ی آلمانیش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند میفهمند... اتول هم باید موتورش صدای «هو یا علی مدد» بدهد و چرخش به عشق بچرخد... گرفتی؟ 0 0 fatemehka 1403/9/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 44 ما هم گریه میکنیم ..... اما زیر سیاهی .... فقط زیر سیاهی هیات.... 1 9 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 82 دنیا که تیره نمی شود چشمت تیره شده است ... 0 10 محسن محمودی 1402/12/27 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 154 … حرف از طلاق نیست، حرف از وصال است. نوحِ نبی نجار بود، کشتی هم ساخت، اما کارش با آدم بود. داوودِ نبی، آهنگر بود، زره هم ساخت،اما کارش با آدم بود. رسولِ خاتم، صلوات حضرتِ حق بر او باد، کارواندار بود و بازرگان، اما کارش با آدم بود… قِیدار، قِیداریش را بکند... 0 14 سینحانون؛ 1402/4/31 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 46 0 9 مریم السادات هاشمی 1403/12/30 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 20 هر چه علی تو عالم هست هر چه حیدر تو عالم هست، هرچه صفدر تو هست اعتقاد کن هر چه اسم مشدی هست تو عالم، بایستی یک داش اولش اضاف کرد ... این رسم ماست.... 0 0 هادی حسن زاده 1403/2/14 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 149 از زیارتنامهی ارباب و «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» اینجور برمیآید که پروردگارِ عالمیان رفیقبازها را بیشتر دوست دارد... قدرِ هم را بدانید. 1 4 علی راد 1402/7/13 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 30 0 8 علی راد 1402/7/13 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 31 0 8 علیرضا 1403/2/8 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 71 0 12 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 53 می خواهم مرد باشی و این یکی را حرف بزنی ...نه نیم مرد باشی که حرف نزنی ، نه نامرد باشی که غلط حرف بزنی ...میخواهم مرد باشی ! حق ؟! 0 7 نرگس سادات فاضلی 1404/1/5 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 27 0 2 عمو حسام 1403/6/15 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 149 از زیارتنامهی ارباب و "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" اینجور برمیآید که پروردگار عالمیان رفیقبازها را بیشتر دوست دارد...قدر هم را بدانید. 6 6 Erfan 1403/2/9 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 92 تو بعضی از این مسجدها، سر دو رکعت نماز، لیلاند را میبری و میفروشی و بعد تبدیل به احسنتش میکنی و خاور نو میگیری و میآیی گاراژ و بار میزنی و میروی غذاخوری خلیل و بعد هم میرسی به سینه کشی زالیان بروجرد و... خلاصه کامیون تو راه خراب میشود و میتپد تو گل و مینشینی تو قهوهخانه که به اتول های دیگر بسپری که زنگ بزنند به گاراژ قیدار و هنوز رکعت اولی... 0 5 عمو حسام 1403/6/17 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 مهندس و کارگر آلمانی چه میداند هیئت امام حسین و بیمهٔ ابوالفضل و بیمهٔ جون و دستِ باوضو یعنی چه. ماشینهام را صفر میفرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچها را از سر… از کارخانهٔ آلمانیاش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچههای گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، میفهمند…اتول هم باید موتورش صدای ”هو یا علی مدد” بدهد و چرخش به عشق بچرخد… گرفتی؟ 0 3 فاطمه زمردی 1403/2/20 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 1 تصمیمِ اولی که به ذهنت میزند، با همهی جان گرفته میشود. تصمیمِ دوم، با عقل، و تصمیمِ سوم با ترس... از تصمیمِ اول که رد شدی، باقیش مزهای ندارد... (صفحه کتاب درست نیست. یادم نیست کدام صفحه بود) 0 2 هادی حسن زاده 1403/2/10 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 ماشینهام را صفر میفرستم پیشِ درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد، با نفسِ حقش سفت کند پیچها را از سر... از کارخانهی آلمانیش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسطِ جاده و بیابان، بچههای گاراژِ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، میفهمند... 0 4 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 121 فقط چِک نیست که برگشت دارد ، چَک هم برگشت دارد... 0 10 احمدرضا حقیقیان قهفرخی 1402/12/7 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 153 قیدار! از کامیونداری جدا شو...صاحبِ اتول بودن، کافی است... صاحب و مصاحبِ رانندهی اتول شو...نجار، کارش با چوب است.بنا، کارش با سنگ است. آهنگر کارش با آهن است... اما اربابِ ما کارش با آدم بود... گاراژدار هم کارش با اتول است، اما قیدار باید با رانندهی اتول باشد... 0 7
بریدههای کتاب قیدار عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 132 از بی ادبی کسی به جایی نرسید 0 19 مریم السادات هاشمی 1403/12/30 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 همان جور که فرشی که با عشق بافته شود تومن تومن قیمت دارد حساب کردم دختر آلمانیِ مرسدس چه می داند که عشق یعنی چه؟ مهندس و کارگر آلمانی چه می داند هیأت امام حسین و بیمه ی ابوالفضل و بیمه ی جون و دست با وضو یعنی چه ماشین هام را صفر می فرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچ شان را باز کند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچ ها را از سر... از کارخانه ی آلمانیش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچه های گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند میفهمند... اتول هم باید موتورش صدای «هو یا علی مدد» بدهد و چرخش به عشق بچرخد... گرفتی؟ 0 0 fatemehka 1403/9/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 44 ما هم گریه میکنیم ..... اما زیر سیاهی .... فقط زیر سیاهی هیات.... 1 9 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 82 دنیا که تیره نمی شود چشمت تیره شده است ... 0 10 محسن محمودی 1402/12/27 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 154 … حرف از طلاق نیست، حرف از وصال است. نوحِ نبی نجار بود، کشتی هم ساخت، اما کارش با آدم بود. داوودِ نبی، آهنگر بود، زره هم ساخت،اما کارش با آدم بود. رسولِ خاتم، صلوات حضرتِ حق بر او باد، کارواندار بود و بازرگان، اما کارش با آدم بود… قِیدار، قِیداریش را بکند... 0 14 سینحانون؛ 1402/4/31 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 46 0 9 مریم السادات هاشمی 1403/12/30 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 20 هر چه علی تو عالم هست هر چه حیدر تو عالم هست، هرچه صفدر تو هست اعتقاد کن هر چه اسم مشدی هست تو عالم، بایستی یک داش اولش اضاف کرد ... این رسم ماست.... 0 0 هادی حسن زاده 1403/2/14 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 149 از زیارتنامهی ارباب و «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» اینجور برمیآید که پروردگارِ عالمیان رفیقبازها را بیشتر دوست دارد... قدرِ هم را بدانید. 1 4 علی راد 1402/7/13 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 30 0 8 علی راد 1402/7/13 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 31 0 8 علیرضا 1403/2/8 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 71 0 12 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 53 می خواهم مرد باشی و این یکی را حرف بزنی ...نه نیم مرد باشی که حرف نزنی ، نه نامرد باشی که غلط حرف بزنی ...میخواهم مرد باشی ! حق ؟! 0 7 نرگس سادات فاضلی 1404/1/5 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 27 0 2 عمو حسام 1403/6/15 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 149 از زیارتنامهی ارباب و "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" اینجور برمیآید که پروردگار عالمیان رفیقبازها را بیشتر دوست دارد...قدر هم را بدانید. 6 6 Erfan 1403/2/9 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 92 تو بعضی از این مسجدها، سر دو رکعت نماز، لیلاند را میبری و میفروشی و بعد تبدیل به احسنتش میکنی و خاور نو میگیری و میآیی گاراژ و بار میزنی و میروی غذاخوری خلیل و بعد هم میرسی به سینه کشی زالیان بروجرد و... خلاصه کامیون تو راه خراب میشود و میتپد تو گل و مینشینی تو قهوهخانه که به اتول های دیگر بسپری که زنگ بزنند به گاراژ قیدار و هنوز رکعت اولی... 0 5 عمو حسام 1403/6/17 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 مهندس و کارگر آلمانی چه میداند هیئت امام حسین و بیمهٔ ابوالفضل و بیمهٔ جون و دستِ باوضو یعنی چه. ماشینهام را صفر میفرستم پیش درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره باوضو ببندد، با نفس حقش سفت کند پیچها را از سر… از کارخانهٔ آلمانیاش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان، بچههای گاراژ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، میفهمند…اتول هم باید موتورش صدای ”هو یا علی مدد” بدهد و چرخش به عشق بچرخد… گرفتی؟ 0 3 فاطمه زمردی 1403/2/20 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 1 تصمیمِ اولی که به ذهنت میزند، با همهی جان گرفته میشود. تصمیمِ دوم، با عقل، و تصمیمِ سوم با ترس... از تصمیمِ اول که رد شدی، باقیش مزهای ندارد... (صفحه کتاب درست نیست. یادم نیست کدام صفحه بود) 0 2 هادی حسن زاده 1403/2/10 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 42 ماشینهام را صفر میفرستم پیشِ درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد، با نفسِ حقش سفت کند پیچها را از سر... از کارخانهی آلمانیش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسطِ جاده و بیابان، بچههای گاراژِ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، میفهمند... 0 4 عَلَـویه 1403/2/12 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 121 فقط چِک نیست که برگشت دارد ، چَک هم برگشت دارد... 0 10 احمدرضا حقیقیان قهفرخی 1402/12/7 قیدار رضا امیرخانی 4.1 127 صفحۀ 153 قیدار! از کامیونداری جدا شو...صاحبِ اتول بودن، کافی است... صاحب و مصاحبِ رانندهی اتول شو...نجار، کارش با چوب است.بنا، کارش با سنگ است. آهنگر کارش با آهن است... اما اربابِ ما کارش با آدم بود... گاراژدار هم کارش با اتول است، اما قیدار باید با رانندهی اتول باشد... 0 7