بریدههای کتاب خورشید رو به غروب نگین:> 1404/3/17 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 88 وقتی تظاهر میکردم که آدم باهوشی هستم، مردم شروع کردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه من آدم باهوشی هستم. وقتی مثل یک آدم بیکاروبیعار رفتار میکردم، شایعهها حول محور بیعاری من میگشت. وقتی وانمود کردم که در نوشتن عاجزم، مردم میگفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغگوها رفتار میکردم، دروغگو خطابم میکردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار میکردم، شروع میکردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود میکردم آدم بیتفاوتی هستم، مرا جزو آدمهای بیتفاوت طبقهبندی میکردند... اما وقتی ناخودآگاه از درد ناله میکردم چون واقعا درد داشتم، شروع میکردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه دارم تمارض میکنم. 0 3 mahsa 1402/11/3 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 7 آدم های پست عمر دراز تری دارند ، خوب ها زود می میرند . 0 10 Paria 1404/3/31 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 87 مردم وقتی دروغ میگویند ، قیافه ی جدی به خودشان میگیرند؛ همان جدیتی که امروز روی چهره ی رهبرانمان است .اَه. 0 2 mahsa 1402/11/3 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 21 ما حالا هم مرده ایم تا به شکل دیگری به زندگی باز گردیم. 0 3 حافظ طلوعی 1403/9/14 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 180 فکر میکنی وقتی یک مرد میفهمد که تا عمر دارد، طعم خوشبختی و افتخار را نمیچشد، چه حسی دارد؟ "اوئههارا" 0 6 ریحانه سعیدی 1404/3/13 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 72 0 21 ریحانه سعیدی 1404/3/13 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 83 ویرانی غم انگیز جانکاه و زیباست.... خیال نابود کردن و از نو ساختن، ساختنی این بار سرآمد بار های پیش. شاید هم وقتی کسی نابود شود، دیگر از نو ساختنی برایش پیش نیاید.... 0 28 غـزال🪴 1403/12/14 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 33 «میگن اون هایی که گل های تابستونی دوست دارن تو تابستون هم میمیرن.» 0 9 غـزال🪴 1403/12/14 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 32 خیلی خندهدار است. تنها چیزی که از تجربیات جنگ برایم مانده همین یک جفت کتانی است. 0 13 غـزال🪴 1403/12/16 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 51 تنها از یک چیز می شود مطمئن بود: آدمی برای بقا باید ادا در بیاورد. 0 25 ایلو 1403/11/9 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 70 خودم هم دوست دارم روزی فاسد شوم. انگار راه دیگری برای ادامهی زندگی پیش رویم نیست. 0 4 ریحـوندُخـتـےازسـیـارہءدیـگـر🌛 1403/5/4 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 44 وقتی ادای خنگ هارا درمیآوردم،شایعه خنگی ام بر سر زبان ها بود.ادای دروغگو هارا که درمیاوردم دروغگو میخواندنم.وقتی مثل پولدارها رفتار کردم انگ پولداری بهم چسپاندن.وقتی بیقید و سهل انگار رفتار میکردم جز سهلانگاران به حساب میاوردنم.اما وقتی ندانسته از دردی که به راستی داشتم نالیدم،چو انداختند که دارد ادا درمیاورد و ساختگی است. 1 14 ایلو 1403/10/30 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 49 انسانیت؟ بچه شده اید؟ انسانیت یعنی کوبیدنِ رفقا برای رفاه حال شخصی. درجه ای از قتل است. دیگر چه فرقی میکند، فقط حکم مرگ در آن نیست. خودمان را گول نزنیم. 0 2 yasislh00 1404/4/16 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 83 یادگیری، اسم دیگر پوچی است. 0 3 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 21 هرگاه مورد هجوم افکار دردناک و شرم آور قرار می گیرم آن گریه ی خفیف و عجیب از لب هایم شروع می شود 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 65 احساس میکنم دارم تا سر حد مرگ می سوزم و از اینکه حتی نمیتوانم عباراتی ساده مثل «درد دارم» را هم بر زبان بیاورم رنج می کشم. 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 86 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 87 وقتی وانمود می کردم که در نوشتن عاجزم مردم می گفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغگو ها رفتار میکردم، دروغگو خطابم میکردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار میکردم شروع میکردند به شایعه پراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود میکردم آدم بی تفاوتی هستم، مرا جزو آدم های بی تفاوت طبقه بندی میکردند، اما وقتی ناخوداگاه از درد ناله میکردم، چون واقعا درد داشتم شروع میکردند به شایعه پراکنی درمورد اینکه دارم تظاهر میکنم. 0 0 عارفه 1404/3/23 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 49 ولی ترجیح میدهم کسانی که دستم میاندازند که "تنها راه بقا، رو به زوال بودنه" به جای اهانت بی پرده، توی رویم بگویند برو بمیر. راست و پوستکنده. ولی آنها هیچوقت نمیگویند "بمیر." هرزههای دورنگِ محافظهکار. 5 7 ریحـوندُخـتـےازسـیـارہءدیـگـر🌛 1403/5/21 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 82 من باید زنده بمانم و برای برآوردن خواسته هایم با جهان دست و پنجه نرم کنم. 0 16
بریدههای کتاب خورشید رو به غروب نگین:> 1404/3/17 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 88 وقتی تظاهر میکردم که آدم باهوشی هستم، مردم شروع کردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه من آدم باهوشی هستم. وقتی مثل یک آدم بیکاروبیعار رفتار میکردم، شایعهها حول محور بیعاری من میگشت. وقتی وانمود کردم که در نوشتن عاجزم، مردم میگفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغگوها رفتار میکردم، دروغگو خطابم میکردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار میکردم، شروع میکردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود میکردم آدم بیتفاوتی هستم، مرا جزو آدمهای بیتفاوت طبقهبندی میکردند... اما وقتی ناخودآگاه از درد ناله میکردم چون واقعا درد داشتم، شروع میکردند به شایعهپراکنی درمورد اینکه دارم تمارض میکنم. 0 3 mahsa 1402/11/3 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 7 آدم های پست عمر دراز تری دارند ، خوب ها زود می میرند . 0 10 Paria 1404/3/31 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 87 مردم وقتی دروغ میگویند ، قیافه ی جدی به خودشان میگیرند؛ همان جدیتی که امروز روی چهره ی رهبرانمان است .اَه. 0 2 mahsa 1402/11/3 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 21 ما حالا هم مرده ایم تا به شکل دیگری به زندگی باز گردیم. 0 3 حافظ طلوعی 1403/9/14 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 180 فکر میکنی وقتی یک مرد میفهمد که تا عمر دارد، طعم خوشبختی و افتخار را نمیچشد، چه حسی دارد؟ "اوئههارا" 0 6 ریحانه سعیدی 1404/3/13 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 72 0 21 ریحانه سعیدی 1404/3/13 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 83 ویرانی غم انگیز جانکاه و زیباست.... خیال نابود کردن و از نو ساختن، ساختنی این بار سرآمد بار های پیش. شاید هم وقتی کسی نابود شود، دیگر از نو ساختنی برایش پیش نیاید.... 0 28 غـزال🪴 1403/12/14 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 33 «میگن اون هایی که گل های تابستونی دوست دارن تو تابستون هم میمیرن.» 0 9 غـزال🪴 1403/12/14 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 32 خیلی خندهدار است. تنها چیزی که از تجربیات جنگ برایم مانده همین یک جفت کتانی است. 0 13 غـزال🪴 1403/12/16 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 51 تنها از یک چیز می شود مطمئن بود: آدمی برای بقا باید ادا در بیاورد. 0 25 ایلو 1403/11/9 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 70 خودم هم دوست دارم روزی فاسد شوم. انگار راه دیگری برای ادامهی زندگی پیش رویم نیست. 0 4 ریحـوندُخـتـےازسـیـارہءدیـگـر🌛 1403/5/4 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 44 وقتی ادای خنگ هارا درمیآوردم،شایعه خنگی ام بر سر زبان ها بود.ادای دروغگو هارا که درمیاوردم دروغگو میخواندنم.وقتی مثل پولدارها رفتار کردم انگ پولداری بهم چسپاندن.وقتی بیقید و سهل انگار رفتار میکردم جز سهلانگاران به حساب میاوردنم.اما وقتی ندانسته از دردی که به راستی داشتم نالیدم،چو انداختند که دارد ادا درمیاورد و ساختگی است. 1 14 ایلو 1403/10/30 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 49 انسانیت؟ بچه شده اید؟ انسانیت یعنی کوبیدنِ رفقا برای رفاه حال شخصی. درجه ای از قتل است. دیگر چه فرقی میکند، فقط حکم مرگ در آن نیست. خودمان را گول نزنیم. 0 2 yasislh00 1404/4/16 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 83 یادگیری، اسم دیگر پوچی است. 0 3 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 21 هرگاه مورد هجوم افکار دردناک و شرم آور قرار می گیرم آن گریه ی خفیف و عجیب از لب هایم شروع می شود 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 65 احساس میکنم دارم تا سر حد مرگ می سوزم و از اینکه حتی نمیتوانم عباراتی ساده مثل «درد دارم» را هم بر زبان بیاورم رنج می کشم. 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 86 0 1 دخترک تنها 1404/5/1 خورشید رو به غروب اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 87 وقتی وانمود می کردم که در نوشتن عاجزم مردم می گفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغگو ها رفتار میکردم، دروغگو خطابم میکردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار میکردم شروع میکردند به شایعه پراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود میکردم آدم بی تفاوتی هستم، مرا جزو آدم های بی تفاوت طبقه بندی میکردند، اما وقتی ناخوداگاه از درد ناله میکردم، چون واقعا درد داشتم شروع میکردند به شایعه پراکنی درمورد اینکه دارم تظاهر میکنم. 0 0 عارفه 1404/3/23 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 49 ولی ترجیح میدهم کسانی که دستم میاندازند که "تنها راه بقا، رو به زوال بودنه" به جای اهانت بی پرده، توی رویم بگویند برو بمیر. راست و پوستکنده. ولی آنها هیچوقت نمیگویند "بمیر." هرزههای دورنگِ محافظهکار. 5 7 ریحـوندُخـتـےازسـیـارہءدیـگـر🌛 1403/5/21 شایو اوسامو دازایی 3.8 28 صفحۀ 82 من باید زنده بمانم و برای برآوردن خواسته هایم با جهان دست و پنجه نرم کنم. 0 16