بریده‌ای از کتاب خورشید رو به غروب اثر اوسامو دازایی

نگین:>

نگین:>

1404/3/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

وقتی تظاهر می‌کردم که آدم باهوشی هستم، مردم شروع کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم باهوشی هستم. وقتی مثل یک آدم بی‌کاروبی‌عار رفتار می‌کردم، شایعه‌ها حول محور بی‌عاری من می‌گشت. وقتی وانمود کردم که در نوشتن عاجزم، مردم می‌گفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغ‌گوها رفتار می‌کردم، دروغ‌گو خطابم می‌کردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار می‌کردم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود می‌کردم آدم بی‌تفاوتی هستم، مرا جزو آدم‌های بی‌تفاوت طبقه‌بندی می‌کردند... اما وقتی ناخودآگاه از درد ناله می‌کردم چون واقعا درد داشتم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه دارم تمارض می‌کنم.

وقتی تظاهر می‌کردم که آدم باهوشی هستم، مردم شروع کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم باهوشی هستم. وقتی مثل یک آدم بی‌کاروبی‌عار رفتار می‌کردم، شایعه‌ها حول محور بی‌عاری من می‌گشت. وقتی وانمود کردم که در نوشتن عاجزم، مردم می‌گفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغ‌گوها رفتار می‌کردم، دروغ‌گو خطابم می‌کردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار می‌کردم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود می‌کردم آدم بی‌تفاوتی هستم، مرا جزو آدم‌های بی‌تفاوت طبقه‌بندی می‌کردند... اما وقتی ناخودآگاه از درد ناله می‌کردم چون واقعا درد داشتم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه دارم تمارض می‌کنم.

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.