بریده‌های کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری

بیا عزیز من٬ بیا به یکدیگر عشق بورزیم؛ پیش از اینکه دیگر من و تویی وجود نداشته باشد. رومی

ما کتاب میخوانیم تا بدانیم که تنها نیستیم. ما کتاب می خوانیم،چون تنها هستیم‌. ما کتاب میخوانیم و دیگر تنها نیستیم.

چه می شود اگر در جهان،همیشه بین خوشبختی و بدبختی نسبتی مساوی وجود داشته باشد؟

ادامه می دهد:《تو باید با زمان پیش بری.》 《چرا؟ مگه چه چیز زمان فوق العادست؟》

آملیا خوش بین اعتقاد دارد تنها بودن٬خیلی بهتر از بودن با کسی است که با او احساسات و علایق مشترکی نداری. (اینطور نیست؟)

زندگی او درست مثل کتاب چگونه زندگی اش را زندگی نکند،بود.

آنها فقط در مورد کتاب بحث کرده بودند، اما چه چیزی در این زندگی شخصی‌تر از کتاب است؟

اگر بخواهی چیزی درباره خود واقعی کسی بدانی،پاسخ این سوال کمکت می کند:《کتاب مورد علاقه ات چیست؟》

من نمی خوام بمیرم‌.اما برام سخته همیشه و همه وقت،درحال زندگی کنم،فکر می کنید دیوونه ام؟

راستش آدمها توی کتاب بعضی وقتها زیادی آدم اند‌...

تنها بودن بهتر از بودن با کسی که با او احساسات و علایق مشترکی ندارد.

جایی که کتابفروشی نداره،هویت هم نداره‌

بعض از آدما ها قرار نیست برای همیشه توی زندگی ما بمونند.

یا باید چیزهای جدید امتحان کنی،یا اینکه بمیری.