بریدههای کتاب ابن مشغله یاسر 1402/9/1 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 9 آن ها که شخصیت اجتماعی شان با شخصیت فردی شان یکی می شود، آدم های فوق العادهای هستند. 0 24 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 14 0 3 zizi 1402/12/24 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 112 ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر دمی امید را رها نکردیم ، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم. 0 6 امیرحسین 1402/6/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 33 0 9 رضا یحیی پور 1402/10/29 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 92 میگفتم ما سرزمین غریبی داریم اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش میشوی - چه با سواد باشی چه کم سواد چه روشنفکر باشی چه غیر روشنفکر... هر چه باشی طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی توانی در مقابل آن بی تفاوت بمانی، دیگر نمی توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی نمیتوانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی می روم ،امریکا می روم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، می روم و خودم را خلاص میکنم نمیتوانی زخمش را زخم خودت ندانی دردها و غصه های مردمش را دردها و غصه های تن و روح خودت ندانی گلهایش را گلهای باغ و باغچه ی خودت ندانی کویر و دریا و کوه های برهنه اش را عاشقانه نگاه نکنی 0 3 محسن محمودی 1402/7/17 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 53 قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذره ای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانهیی از محبت نشاندی، خرمن ها بر خواهی داشت... ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانه های خوب معتاد کند. 0 14 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 16 0 1 مشتاق شهادت 1402/11/27 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 65 0 2 فاطمه محمدی 1402/12/5 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 81 اگر روح تو، درون تو و " قلب تو " به چیزی متعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل آلودهی معیوب ، تو سالم و مستقل و آزاد منشی؛ اما اگر در بهشت خدا هم مزوّرانه در پی ارضای تمایلات سوداگرانهی خودت باشی ، حتّی اگر پیراهن خونآلود قّدسیان را به تن کنی، چیزی نیستی که نیستی... 0 4 یوسف 1402/4/14 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 1 0 48 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 12 0 0 سارا ایمانی 1402/10/12 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 15 0 5 فاطمه 1402/8/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 31 حال را میشود با درد گذراند؛ اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی حال ، انسان را از پا درمیآورد. 1 7 فاطمه 1402/9/22 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 55 اگر، در روزگاری که شبه روشنفکران، ناامیدی را دکان کردهاند و وسیلهی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمیآید، ابن مشغله کتباً اقرار میکند که به بلاهت امید آراسته است. 0 8 سارا ایمانی 1402/9/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 10 0 9 امیرحسین 1402/6/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 53 0 17 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 19 0 1 suny 1403/10/19 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 101 ثروت از پوست موز خطرناکتر است. همچو زمینت میزند که هزار جا شکسته برمیخیزی؛ تازه اگر بتوانی برخیزی. 0 7 محسن محمودی 1402/7/19 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 66 ما میکوشیدیم که خسته نشویم، و همین کوشش دائمی خسته و خستهترمان میکرد. با این همه میگفتیم: «وضع، بالاخره رو به راه میشود» ... ... عادت کرده بودیم که خواب و رویا را جزئی از واقعیت بدانیم؛ واقعیتی که اگر متعلق به امروز نبود، در فردا جای استوار و محکمی داشت. میگفتیم : «خیلی ها، زندگی بسیار بدتری دارند. آنطور که با زندگی ما قابل مقایسه نیست.» و این حرف به ما اعتماد به نفسی آمیخته به اندوه و رنج میبخشید. 1 29 عَلَـویه 1404/1/15 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 45 صندلی ما هم پایه ی چرخان داشت. خیلی هم نرم بود و وقتی رویش می نشستیم، بادش کم کم خالی میشد و ما به تدریج فرو می رفتیم و فروتر.خدا خیلی رحم کرد که بیش از اندازه فرو نرفتیم. 0 3
بریدههای کتاب ابن مشغله یاسر 1402/9/1 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 9 آن ها که شخصیت اجتماعی شان با شخصیت فردی شان یکی می شود، آدم های فوق العادهای هستند. 0 24 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 14 0 3 zizi 1402/12/24 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 112 ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر دمی امید را رها نکردیم ، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم. 0 6 امیرحسین 1402/6/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 33 0 9 رضا یحیی پور 1402/10/29 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 92 میگفتم ما سرزمین غریبی داریم اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش میشوی - چه با سواد باشی چه کم سواد چه روشنفکر باشی چه غیر روشنفکر... هر چه باشی طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی توانی در مقابل آن بی تفاوت بمانی، دیگر نمی توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی نمیتوانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی می روم ،امریکا می روم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، می روم و خودم را خلاص میکنم نمیتوانی زخمش را زخم خودت ندانی دردها و غصه های مردمش را دردها و غصه های تن و روح خودت ندانی گلهایش را گلهای باغ و باغچه ی خودت ندانی کویر و دریا و کوه های برهنه اش را عاشقانه نگاه نکنی 0 3 محسن محمودی 1402/7/17 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 53 قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذره ای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانهیی از محبت نشاندی، خرمن ها بر خواهی داشت... ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانه های خوب معتاد کند. 0 14 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 16 0 1 مشتاق شهادت 1402/11/27 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 65 0 2 فاطمه محمدی 1402/12/5 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 81 اگر روح تو، درون تو و " قلب تو " به چیزی متعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل آلودهی معیوب ، تو سالم و مستقل و آزاد منشی؛ اما اگر در بهشت خدا هم مزوّرانه در پی ارضای تمایلات سوداگرانهی خودت باشی ، حتّی اگر پیراهن خونآلود قّدسیان را به تن کنی، چیزی نیستی که نیستی... 0 4 یوسف 1402/4/14 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 1 0 48 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 12 0 0 سارا ایمانی 1402/10/12 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 15 0 5 فاطمه 1402/8/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 31 حال را میشود با درد گذراند؛ اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی حال ، انسان را از پا درمیآورد. 1 7 فاطمه 1402/9/22 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 55 اگر، در روزگاری که شبه روشنفکران، ناامیدی را دکان کردهاند و وسیلهی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمیآید، ابن مشغله کتباً اقرار میکند که به بلاهت امید آراسته است. 0 8 سارا ایمانی 1402/9/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 10 0 9 امیرحسین 1402/6/23 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 53 0 17 محمدرضا زاهدی 1403/7/7 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 19 0 1 suny 1403/10/19 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 101 ثروت از پوست موز خطرناکتر است. همچو زمینت میزند که هزار جا شکسته برمیخیزی؛ تازه اگر بتوانی برخیزی. 0 7 محسن محمودی 1402/7/19 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 66 ما میکوشیدیم که خسته نشویم، و همین کوشش دائمی خسته و خستهترمان میکرد. با این همه میگفتیم: «وضع، بالاخره رو به راه میشود» ... ... عادت کرده بودیم که خواب و رویا را جزئی از واقعیت بدانیم؛ واقعیتی که اگر متعلق به امروز نبود، در فردا جای استوار و محکمی داشت. میگفتیم : «خیلی ها، زندگی بسیار بدتری دارند. آنطور که با زندگی ما قابل مقایسه نیست.» و این حرف به ما اعتماد به نفسی آمیخته به اندوه و رنج میبخشید. 1 29 عَلَـویه 1404/1/15 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 107 صفحۀ 45 صندلی ما هم پایه ی چرخان داشت. خیلی هم نرم بود و وقتی رویش می نشستیم، بادش کم کم خالی میشد و ما به تدریج فرو می رفتیم و فروتر.خدا خیلی رحم کرد که بیش از اندازه فرو نرفتیم. 0 3