امیرحسین

امیرحسین

@amhorad

64 دنبال شده

29 دنبال کننده

heyyran
amhorad_

یادداشت‌ها

        اعتقاد دارم که کتاب ها را نمی شود خیلی راحت نقد و یا تمجید کرد. کتابی که به نظر من خارق العاده باشد، شاید از نظر یک شخص دیگر کاملآ معمولی یا ناخوشایند باشد. یا حتی خوشامد ما به سادگی ربط به حال و احوال ما حین مطالعه کتاب می تواند داشته باشد.  
امّا بعد، کتاب زندانی قلعه هفت حصار  به صورت داستانی، زندگی  ابن سینا را از تولد تا مرگ روایت می کند. در مورد مستند بودن خط سیر داستان با وقایع زندگی ابن سینا از لحاظ تاریخی نمی توانم اظهار نظر کنم، امّا برایم به قدر کافی جذاب و روان بود که من را مشتاق خواندن ادامه داستان کند. هر چند نگارش آن می توانست کمی بهتر باشد. فراز و فرود های زندگی ابن سینا و سختی هایی که متحمل شده و شخصیت علمی برجسته وی به خوبی در این کتاب ترسیم شده است و به علاقه من به این شخصیت اضافه کرد! 
فارغ از این کتاب و نظرم، باور دارم هنوز هم آنطور که شایسته این شخصیت هست ازش گفته و نوشته نشده است. اگر کتاب مناسب دیگری هم در مورد ابن سینا می شناسید، خوشحال میشم معرفی کنید؛) 

      

5

باشگاه‌ها

🌱 تولدی دوباره 🌱

233 عضو

مسئولیت و سازندگی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

امیرحسین پسندید.
 هواتو دارم
          و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون🖤

"همه می‌گفتند؛
وقتی خاک‌سپاری انجام بشود، خاک آدم را سرد می‌کند، ولی اینطور نشد.
شاید چون واقعا شهدا زنده هستند، داغشان هم همیشه زنده است و این حس را داری که هرلحظه هستند و اصلا جایی نرفته‌اند که بخواهند برگردند.."


پسری بیست ساله
دختری نوزده ساله
با تفاوت های بسیار زیاد!
تفاوت هایی از جنس؛
اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و ...
تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
حتی بحث فقط تفاوت نیست
پسری که دانشجوی ترم سوم عمران در شهر دیگر است، شاغل نیست، سربازی هم نرفته است!
دختری که او هم دانشجوی شهر دیگری است، تا به حال دست به سیاه و سفید نزده است یا به قولی پرنسس خانه‌ی بابا بوده است..
این دو جوان تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
باهم قرار می‌گذارند که در کلاس زندگی مشترک، درس جهاد، خداباوری و ولایت پذیری بياموزند و در این راه همسفر و همراه یکدیگر باشند!
این نوع زندگی برایشان سخت است، تجربه‌ی بسیار جدیدی است، تلخی و شیرینی دارد!

*یکی از نکات مثبت کتاب این است که روایت را محدود به شیرینی ها و نکات مثبت نکرده است!
در بخش های مختلف کتاب اشاره هایی به این سختی، گاهی تنش، صبوری و دلخوری ها دارد..

روایت کتاب انقدر صمیمی است که احساس میکنی مدتی مهمان خانه‌ی زهرا سادات و همسرش بوده‌ای..
در این چندروزی که مهمان منزلشان بودم،
گاهی درکنارشان شاد بودم، گاهی از کارهای شهید حرص خورده‌ام (در این مواقع اعتراف می‌کردم واقعا همسر صبوری داشتند)
با شیطنت هایش خندیده ام!
از کتاب درس‌هایی گرفته ام، الخصوص در رابطه با عید غدیر و تاکید این شهید بزرگوار بر بزرگ شمردن این عید!
درس های دیگری
 در رابطه با انتخاب همسر، برنامه ریزی برای زندگی، خوب زندگی کردن و به دنبال علایق رفتن!

و در فصل های آخر..
آه از این فصل های آخر!
کاش نویسنده‌ها این فصل های سرشار از بی تابی را روایت نمی‌کردند!
با خود می‌گویم؛ من حتی طاقت خواندش را ندارم، همسران و خانواده‌ی شهدا، چجوری طاقت آوردند و تحمل ‌کردند؟

*یکی دیگر از نکات مثبت کتاب؛ صادق بودن راوی و نویسنده با مخاطب است!
از همسران شهدا، الگویی نساخته اند که ما افراد معمولی نتوانیم به آن‌ها نزدیک شویم!
گاهی آنقدر صبور نشانشان می‌دهند که هرکاری می‌کنیم راهی برای همدلی و همدردی با آنها نمی یابیم!


_می‌گفت: باب شهادت قشنگه؛ ولی اینکه طرف حسابت حضرت زینب(س) باشه، یه چیز دیگه‌ست.
حال فکرش رو بکن بری فدایی حرم کسی بشی که پدر و مادرش، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا (س) هستند...
        

65

امیرحسین پسندید.
خانواده تیبو
           پیش آمده که کتابی را، دوست داشته باشید ولی حتی ندانید چرا دوستش دارید؟
در این مدت
کتابها برایم مثل آدم ها شده‌اند..
گاهی میدانم یک کتاب بسیار مفید و پر از ویژگی های مثبت است ولی هرکاری می‌کنم نمی‌توانم دوستش داشته باشم!
درحالی که گاهی می‌دانم، گزینه های بهتر از این کتاب هم می‌توانم پیدا کنم، ولی علاقه‌ام را نمی‌توانم کنترل کنم :)


خانواده‌ی تیبو را دوست داشتم!
با اینکه تمامی شخصیت های آن به نوعی باعث حرص خوردن و عصبانیتم می‌شدند!
دوستش داشتم، درحالی که احساس می کردم با این کتاب در یک دور باطل گیر کرده‌ام!
شخصیت هایش هربار، رفتارهای اشتباه می‌کنند، ضربه می‌خورند، ولی درس نمی‌گیرند!
با هربار تکرار این چرخه معیوب، تمام حرصم را با بستن و پرت کردن کتاب به گوشه‌ای، خالی می‌کردم 
ولی بازهم دوستش داشتم :)

شاید دوستش داشتم چون از خانواده و کمبود های مربوط به آن می‌گفت! 
داستان کتاب شرح زندگی دو خانواده‌ی کاملا متفاوت است(حتی مذهب های متفاوت) که زندگی آن‌ها از طریق پسرهای خانواده (ژاک و دنیل) به هم گره خورده است. 

یکی از این خانواده‌ها، خانواده‌ی تیبو است؛ شامل پدری متعصب با رفتارهای بسیار خشک و بدون اندکی محبت!
و دو پسر به نام‌های آنتوان و ژاک!

از عجایب کتاب بگویم
 برای مثال؛ 
آنتوان در این کتاب، نماد انسانی عاقل و با ثبات و با انگیزه است؛ ولی تنها چیزی که از اواسط کتاب به بعد در سر ندارد، عقل است :)
ژاک نماد؛ نوجوانی سرکش و طغیان‌گر و بی ملاحظه‌است!
ولی از اواسط کتاب به بعد، تنها چیزی که این بچه ندارد، طغیان و سرکشی است
بلکه فقط سردرگم است
به دنبال ذره ای توجه و محبت از پدرش است ولی با رفتارهای خشک و تحقیرآمیز مواجه می‌شود..


دیگری خانواده‌ی فونتانن است،
خانواده‌ای که می‌توان گفت، در آن محبت، صمیمیت و آزادی عمل وجود دارد.
ولی با تمامی ویژگی های مثبتش، این خانواده نیز با چالش های عمیقی درگیر است..
فرزندان این خانواده، دنیل و ژنی هستند!
خانواده‌ی فونتانن، مادری بسیار فداکاری دارد که تمام مسئولیت زندگی را به عهده گرفته است!
ولی بزرگ ترین مشکل این خانواده، کمبود پدر و همسری عاقل و سالم(از لحاظ رفتاری) است!
  نویسنده به طرز بسیار عالیی، نتیجه‌ی رفتارها و انتخابات والدین را بر آینده‌ی بچه ها نشان داده است👌
- انقدر از خانم فونتانن حرص خوردم که ده سال از عمرم کم شد :|

ماجرای کتاب از جایی شروع می‌شود که ژاکِ خسته از تعصب های کورکورانه‌ی پدر،
 به همراه،
 دنیلی که با الگوگیری از بی مسئولیت ها و رفتارهای آزادانه‌ی پدر بزرگ شده، 
تصمیم به فرار از محیط خانه و خانواده هایشان می‌گیرند و دردسرهایی را برای خود و دیگران به بار می‌آورند!

چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، 
این یک حقیقت است که؛
خانواده چیز مهمی نیست
بلکه همه چیز است..
اگر باور ندارید، حتما این کتاب را بخوانید :)

در جلدهای بعدی ماجراهای سیاسی و تاریخی در کتاب پررنگ می‌شوند، در این جلد بیشتر به شخصیت ها و نحوه تربیتشان پرداخته است.
'نویسنده تمامیت وجود آدم‌هایش را همچون آینه‌ای می‌شکند تا جزئیات مبهم ذاتشان را به نمایش بگذارد.'

در مقابل، یکی از نکات ضعف کتاب، عدم توانایی نویسنده در پرداختن به تمامی شخصیت های مهم در کنار یکدیگر است!

و درآخر ۴ یا ۴.۵؟ مسئله این است!
        

72