باید بگم من بعضی جاها جای محسن خجالت کشیدم.
      

        کتاب ناتوان
اثر(کپی)لورن رابرتس(دزد ادبی)
لورن رابرتس که چی بگم بزارید ازش به عنوان یک دزد ادبی یاد کنیم کسی که از خودش هیچ ایده ای نداره.
این کتاب یک کپی کامل از کتاب اخگری در خاکستر هری پاتر وجام آتش و... بود.
دزد ادبی عزیز بخش های اصلی یعنی آزمون ها و گروه مقاومت رو از روی کتاب اخگری در خاکستر کپی کرده وهمینطور آزمون آخر و مجلس رقص رو از روی هری پاتر و جام آتش  کپی کرده.
واقعا من به این دزد ادبی حسودیم میشه که تونست یک کپی کامل از کتاب های دیگرو به خورد جامعه بده ، تو ایران این همه نویسنده با استعداد هست ولی آثارشون نصف این کتاب معروف  نشدن واقعا جای حرص خوردن داره.


      

        این دنیا رقصی است از سایه و خون رقصی پیچیده همانند عشق قاتل به مقتول ،
زیباست  همچون گل رزی با خار ،
پوچ و بی محتواست همانند سایه،
کشنده است همانند عشقی ناخواسته، 
دردناک است همانند مرگی در سکوت ،
عشقی سوزاننده است همچون زهر.
پس دلباخته این دنیای تاریک نشو ،
که دلباخته ها خواهند مرد با خنجری از یاقوت سرخ.

پ.ن:زیبا ولی بی محتوا یعنی این کتاب.
      

        اگر کسی از من بپرسد که کتاب ها بو دارند می گویم بله دارند اما نه بوی کاغذ و جوهر بوی مخصوص به خود را دارند مثل کتاب فابل که هر زمان ورقش می زنم می توانم بوی دریا شن و جلبک های دریایی را حس کنم می توانم صدای موج های دریا را بشنوم صدای مرغ های دریایی وصدای کشتی هایی که آب را خراش می دهند صدای مردمی که در شلوغی بازار مشغول فروختن جنس های خود هستند .
همان طور که فابل با احساس خود سنگ های قیمتی را در کف دریا پیدا می کرد من هم این کتاب را در کتاب فروشی پیدا کردم وبرای من به اندازه یک سنگ قیمتی ارزشمند است
کتابی هست که برای شما بو وحس خاصی داشته باشه؟
      

        کتاب پادشاه  پریان مثل سیب های طلایی است که در دلش رشد می کند مقاومت در برابرش سخت است اگر شروعش کنی با اینکه نفس هایت را به شمارش می اندازد  می خواهی این لذت را بار ها بچشی لذتی که هم مجذوب کننده است هم خطرناک  چون اگر به آن تعلق  نداشته باشی افسونت می کند که سالها در همان دنیا بمانی .
دنیایی که می تواند تورا در پیچ های رقصش  تا صبح برقصاند  آن قدر که پاهایت زخم شود پس اگر وارد این دنیا شدی یادت باشد که سماغ به گردنت بیندازی که افسون نشوی
      

        سنگدل
داستانی تلخ اما شیرین 
داستانی که به گفته خیلی ها تلخه و غمگینه اما داستان یک دختر شیرینی پز چه جوری میتونه تلخ باشه؟
داستانی که هم بوی شیرینی و تارت لیمویی میده هم بوی خون ورنج.
داستانی که هم ملکه داره هم دیوانه هم قاتل داره هم مقتول هم ترس هم شجاعت داستانی که میتونی توش هم سنگدل باشی هم مهربون،
داستانی که میتونی براش زار زار گریه کنی هم یک قطره اشک هم نریزی . این داستان پر از تضاده.
پس مونده به مزاج شما شیرین  بیاد یا تلخ.
      

        باید می دونستم که وقتی این کتاب رو میخونم از قلبم محافظت  کنم وقتی اولین جمله کتاب اینه عشق از هر میخ چوبی ای تیز تر است
من با تمام  عشق و احساس این کتاب یکی شدم  
من زیبایی های این کتاب رو با چشم دیدم  و احساسات این کتاب رو با قلبم لمس کردم
 در نهایت من هم به پایان خوش این کتاب اعتماد کردم و اون میخ چوبی در قلب من هم نفوذ کرد.
      

        برای جین عزیزم که داستان عشق پشتکار و زندگی اش به دلم نشست.
داستانی که همانند قدم زدن در شب تابستان است.
داستانی به زیبایی عشقی که به آقای راچستر داشت،
به زیبایی تمام داستان های کلاسیک،
داستانی ساده ولی دلربا ،عشقی رویایی ولی پر فراز و نشیب .
داستانی که میتوانی همراه با جین بر دشت پشت خانه اش قدم بزنی و به نوای باد که با پشتکار  سعی در خم کردن علف ها دارد گوش فرا دهی .
داستانی آموزنده همانند آموزه هایی که جین به دانش آموزانش می داد .
      

        من از جان پناه به دنیای این کتاب سقوط کردم
اما نه سقوطی  که منجر به مرگ شود این سقوط مرا به زندگی  در نوار کشاند  زندگی ای که هیچوقت  از یاد نخواهم برد زندگی  پر از هیجان استرس و عشق .
زندگی کردن در لای صفحات  این کتاب  همچون پرواز بر پشت اژدهاست همان قدر لذت بخش اما باید  مواظب  باشی که از پشت اژدهایت سقوط نکنی چون اژدهای بی سوار یک تراژدیست و سوار بی اژدها مرده.
(ویرانگر ) کلمه ای که من از زبان زیدن می شنوم  کلمه ای که نه تنها وصف کننده ویولت است بلکه وصف کننده این کتاب است .
این کتاب ویرانگر بود.

      

        کتاب مشعلی  در برابر شب تکان دهنده و زیبا بود نوری در برابر تاریکی بود کتابی اونقدر زیبا که تونستم با خوندنش نوری رو به قلبم و کتابخونم 
ببخشم کتابی که همچنان توی گوشه ای از ذهنم همچنان شعله وره .
این کتاب جرقه‌ای  از امید عشق مقاومت ویک صدابودنه کتابی بود که میتونستی باهاش شعله عشق یک خانواده رو حس کنی حتی  اگه مثل الایس باشی .
خیلی ها این داستان رو داستان مقاومت لایا میدونن  اما من مقاومت رو در صدای یک مادر شنیدم یک قصه گو که قصه فرزندش رو می گفت قصه ای که برای من تکان دهنده بود قصه ای که قلبم رو به آتیش کشید قصه مادری که رهایی فرزندش رو فریاد زد و کاری کرد که من هم با جوش خروش داستان یکی بشم  و به زبان همون مادر بگم ( چارا هریسادا) ( دزدها هیولاها) 
و در پایان به ده جهنم خونین قسم که اگه می شد می کشتمت کینان.
      

        این کتاب بوی خاک وخون وفلز میده بوی ترس  شجاعت عشق ودوستی  کتابی کی شمارو باخودش به کوچه های تنگ و شلوغ محله دانشمندان و تونل های پیچ در  پیچ گروه مقاومت ودنیای سرد خشن بلک کلیف می بره