خب بالاخره این کتاب تموم شد
از زمان شروع این کتاب تا پایانش اونقدر اتفاق افتاد که ناچارا مورچهای تونستم اون رو پیش ببرم
و اما راجع به این کتاب:
چققققدر مهرزاد الیاسی قلم زیبا و پرکششی داره. جملهبندیها، تشبیهها، اصطلاحات به کار رفته شده زیادی تو این کتاب بودن که من رو عمیقأ به فکر فرو میبردن.
کتاب نوعی سفرنامه است که در طی اون نویسنده روزی تصمیم میگیره از زندگی روزمره و کار و خونه ثابت و یه شهر ثابت دست بکشه،
بفروشه و بفروشه و رها بشه و کل زندگی رو تو یه کوله جمع کنه و بره
همینطور بره
جای خواب؟ هر جا که پیدا شد
غذا؟ هر جا که بود
محل اسکان؟ هر جا دلم خواست
تو این مسیر با آدمهای زیادی آشنا میشه، اتفاقات زیادی رو پشت سر میذاره
و مهمتر از همه به مفهوم تازهای از خودشناسی میرسه
طوری که در انتها تعریف جدیدی از عشق، زندگی و... براش تعریف میشه.
گاهی خودش رو گم میکنه
و بعد پیدا میکنه
و جایی میبینید که باز هم فهمیدههای خودش رو زیر سوال میبره
و به مفهوم تازهای میرسه.
کتاب دلچسبی بود. واقعا خوندنش خستگی نداره
و اولین سفرنامهای بود که خوندم؛
طوری که ترغیبم کرد سراغ سفرنامههای بیشتری برم🥰
پینوشت: فقط تنها چیزی که به مزاجم خوش نمیاومد تفاوتهای فکری و عقیدتی خودم و نویسنده بود که خب نقطه ضعف محسوب نمیشه؛ و صرفا بر حسب برداشت شخصی اون قسمتهای کتاب باعث میشد قیافهام و کج کنم و یکم برم جلوتر.