به طور کلی اثر را می توان از چند نگاه مختلف از جمله نگاه های جامعه شناسانه ،ادبی ،هویتی ،روانشناسانه ،فرهنگی و... دید و از منظر هر کدام برای هر شخصیت به خصوص سه شخصیت اصلی داستان ، نکات زیادی نوشت .نام اثر و تدوین مجزا و به هم پیوسته ی قصه ی هر شخصیت برایم جالب بود و هنر نویسنده در توانایی همراهی و همذات پنداری با شخصیت ها به گونه ای که در اوهام و افکار هر شخصیت با نسبت خوبی عمیقا ترکیب شده باشد، قابل لمس بود .در نظم نامرئی داستان هم همین که با برشی از ابعاد حزین ولی قابل تامل زندگی مشترک لیلا و میثاق شروع شد و با روایتی باز از همان قصه ی گره خورده به پایان رسید ، به نوبه ی خودش زیبا بود.من فکر می کنم داستان در بیان چاله های هویتی و ارمان شخصی و اجتماعی ، به یاس ناخواسته ای هم مبتلاست و جهتی سرخورده و دائما محزون دارد ،گویی یک لنز محزون با شیشه هایی که نمی خواهد لکه هایش را پاک کند ،دست از سر هر شخصیت و این قلمی که دارد می دود بر نمی دارد ...
پس از مطالعه ، این لنز محزون را به گوشه ای پرت کردم و جایی میان یادداشت هایم نوشتم ،با این که سن سالم قد شخصیت های همین داستان است و تلاش های بیست و چند سالگی و منطق مهاجرت به درون خود راگاهی در پرونده ی هویتی خودم هم حس کرده ام ...اما تعارف که نداریم ،وطن باید حال تمام بچه هایش را خوب کند و چه زیبا و شور انگیز می شود اگر که بهترین روزهای عمر بچه هایش ، در فراخوان همکاری برای بهتر ساختنش و به عبارتی احیا و ترمیم زیر ساخت های پیشرفت عادلانه اش ، سپری شود...
#پاییز_فصل_اخر_سال_نیست.:)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.