الهام نظری

تاریخ عضویت:

شهریور 1403

الهام نظری

@elhamnazari

34 دنبال شده

30 دنبال کننده

                برده بودندم به پاسگاه آسمان، 
 و آنجا تعهد دادم  که؛ 
وقت و بی وقت  در نوشته هایم، 
برای ماه و شهدا فراخوان  نزنم..

~فیزیک رانده~
~مربی ادبی~
~قلمجو ~
              

یادداشت‌ها

الهام نظری

الهام نظری

7 روز پیش

        واقعا چرا ؟چرا بعضی از پاییزهایی که از پایان  حرف می زنند  ،  جایزه جلال می گیرند و ده سال بعد ، بعضی از پاییزها یی که مژده ی  آمدن می دهند ، نه ؟  
به خاطر این که این  پاییز ی که از آن حرف می زنیم از ایدئولوژی اش روایت کرده و آن  یکی نه ؟
بالاخره  خود پاییز ،با کدام نگاه ادبی در به بند کشیدنش ،موافق تر است؟
راستش من ، پاییز آمد را یک روایت بدون روتوش دیدم ، و احساس کردم همان وقتی که ما را به مهمانی ماجراهایش می برد ،همان جاهم  هزینه ی ماجراجویی هایش را می پردازد.در متن تقریظی روی جلد ،کلمه ای بود به نام خجالت زدگی و داشتم فکر می کردم ،خجالت  ، مابین توصیفات این خواننده عزیز تقریظ کننده ،چه بیان ِ احساسِ دقیقی است . ماهم  البته نوع دیگری از خجالت زدگیِ دخترانه  را از خواندن این کتاب  تجربه کردیم  و نیشمان  در بین خیلی از سطور این روایت ها باز شد و حواسمان را جمع کردیم که یک وقت  موقع مطالعه اش  ،یکی این کتاب را در دستمان نبیند که متهممان کند به فانتزی زدن و از اینجور چیزهایی که خالقان کلمه" صورتی " بر سر زبان ها انداختند ،  انها روایت زنانه ی یک همسر شهید را مطابق استانداردها و سلایق روایی خودشان می خواستند و گاهی گمان می کنم اگر این کتاب متن تقریظ دریافت نمی کرد،به همان قضاوت های صورتی دلخواهشان ،دچارش می کردند‌.این شخصیت و هم سن و سال هایش ارزوهای مبارزاتی و گاها گوگولی مبارزاتی نسل مارا زندگی کرده اند و من  دلم برایشان تنگ می شود ‌ . چون ازاد و رها ،در غیر پاستوریزه ترین حالت ممکن ،وقتی که از کار جهادی در سنگ فرش کردن کوچه ها ، اش و لاش می شدند ،هیچ کس نبود که به انها بگوید کار مردانه نکن و تورو چه به این کارها،یاوقتی که  کیسه به دوش می زدند و کمک مردمی جمع می کردند و وقتی که پاسدار شدن هنوز خیلی جذاب  و مطابق نیاز روزگارشان بود .یاوقتی که با فهیمه سیاری های طلبه ،رفیق گرمابه و گلستان می شدند و  در روزگار آنها،  ادم ها ظرفیت و  وجودِ این عشق و عاشقی های  زمینی  را داشتند و در وجود ادم های اطرافشا ن ،به یک معنی  زیبا برای ادامه ی زندگی می رسیدند‌‌‌. و مهم همین که ،این زن  اعتراف نکرد اما تجلی یک معنی را در وجود مردی که عاشقش شده بود،پیدا کرده بود ‌.
      

3

        به طور کلی  اثر را می توان از چند نگاه مختلف از جمله نگاه های   جامعه شناسانه  ،ادبی ،هویتی ،روانشناسانه ،فرهنگی و... دید و از منظر هر کدام برای هر شخصیت به خصوص سه شخصیت اصلی داستان ، نکات زیادی نوشت .نام اثر و تدوین  مجزا و به هم پیوسته ی  قصه  ی هر شخصیت برایم جالب بود و هنر نویسنده  در توانایی همراهی و همذات پنداری با شخصیت ها به گونه ای که  در  اوهام و افکار هر شخصیت با نسبت خوبی   عمیقا ترکیب شده باشد، قابل لمس بود  .در نظم نامرئی  داستان هم   همین که با  برشی از ابعاد  حزین ولی قابل تامل  زندگی مشترک لیلا و میثاق  شروع شد و با روایتی  باز  از  همان قصه ی گره خورده  به پایان رسید ، به نوبه ی خودش زیبا بود‌.من فکر می کنم داستان در بیان  چاله های هویتی  و ارمان شخصی و اجتماعی ، به یاس ناخواسته ای هم مبتلاست و جهتی سرخورده و دائما محزون دارد ،گویی یک لنز محزون  با شیشه هایی  که نمی خواهد لکه هایش را پاک کند ،دست از سر هر شخصیت و این   قلمی که  دارد می دود بر نمی دارد ‌‌‌...
پس از مطالعه ، این   لنز محزون  را به گوشه ای  پرت کردم و جایی میان یادداشت هایم نوشتم ،با این که سن سالم  قد شخصیت های همین داستان است و تلاش های بیست و چند سالگی و منطق  مهاجرت به درون خود راگاهی در پرونده ی هویتی خودم هم  حس کرده ام  ...اما تعارف که نداریم ،وطن باید حال تمام بچه هایش را خوب کند  و چه زیبا و شور انگیز  می شود اگر که بهترین روزهای عمر بچه هایش ، در فراخوان همکاری  برای بهتر ساختنش  و به عبارتی  احیا و ترمیم  زیر ساخت های پیشرفت  عادلانه اش  ، سپری شود...
#پاییز_فصل_اخر_سال_نیست.:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

        من عاشق زن های گام اول انقلابم،  انها بارهاو بارها  به تنهایی گریه کرده اند و هیچ آدمی گریه هایشان را ندیده است. انگار از ازل روی پیشانی اشان نوشته بود؛"  تنها ولی محکم.." خدای من ببین، روایت هایشان دستت را می گیرد وتورا به الفبای  خلق حماسه ی معاصر و اوج سختی های کار مبارزاتی می برد.  سختی هایی از جنس حقیقت زمانه، از جنس بحران، سختی  هایی به  وقت آرمانخواهی. سختی هایی که اثبات می کند اشرف السادات یک زن بیش فعال نیست، یک زن دغدغه مند مبارز است و تنها گریه کن،در تصویر و ترسیم   یک زن از میان هزاران زن مبارز گام اول،موفق بوده است.گویی خیلی وقت بود که  مادرانگی های جهان مبارزه در اشباع  روایت های عاشقانه ی همسران شهدا گم شده بود... در یافته ام که اگر می خواهم روایت علی اکبر های روح الله را بخوانم   ، اول به سراغ  مادرهایشان  بروم، همیشه پای یک "مادر" در میان است... 

راستی  ، مجموعه اشعار حماسی در انتهای کتاب، روضه های مادرانه ی مقاومت بود.. 
و مابا ان قسمت که می گفت،  حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست، با جمعی از دوستانمان،  دست جمعی گریه کرده بودیم... 
      

7

        انگار بچه شده ام... انگار روحم دارد ذوق مرگ می شود از سادگی و بی الایشی قصه پردازی های این کتابها.. برخی از کتاب های رده ی کودک و نوجوان، بسیار عمیق و جالب اند.. شما در کتابچه ای مثل این کتاب، تنها با قصه ای کوتاه برای کودکان مواجه نیستید، بلکه اگر گوینده، قصه گو و خواننده ای بزرگسال نیز باشید،همزمان  با قصه ای  بزرگ  وعمیق  مو اجه اید،برای کودکان  می خوانید اما توی دلتان لبخند وقه قه ای پت و پهن خواهید زد ..مصطفی رحماندوست در این کتابچه ی جالب و کوتاه ،  دست بچه ها را می گیرد و از جهان روزمره ی لاک پشت ها و تغییری که تصمیم می گیرند در زندگی اشان ایجاد کنند، تصورات  و خیال های حیات شناسی لاک پشت ها حرف می زند، آن گونه که بچه ها درک می کنند، خب لاک پشت ها هم آدم هستند دیگر... 
و دست بزرگسالان را می گیرد و  با انها از لاک تنهایی حرف می زند، به بیرون آمدن از آن، به شجاعت بیرون آمدن از آن... 
راستی، بهتان گفته بودم که از نوجوانی، نام مصمطفی رحماندوست  را که بر کتابها می دیدم، عمو مصطفی خطابش می کردم؟ همانطور که در جوانی،  شهید آوینی را عمو مرتضی؟...  :) 
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.