آذر بانو

آذر بانو

@azarbanoo

27 دنبال شده

24 دنبال کننده

            من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی کند.
          
azarbanu

یادداشت‌ها

نمایش همه
        محمدعلی اسلامی نُدوشَن (زادهٔ ۳ شهریور ۱۳۰۳ خورشیدی در ندوشن)
شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم و
پژوهشگر ایرانی است.

روزها گر رفت گو رو باک نیست ! 
توبمان ای آنکه چون تو پاک نیست 

کتاب  ۴ جلدی روزها نوشته ی محمد علی اسلامی ندوشن، زندگی نامه ی خودنوشت این انسان فرزانه تا سال ۵۳ است. او از روزهای دور روستایی دوردست در کویر سخن می گوید و با صداقتی کم مانند، خانواده و خویشان خود را معرفی می کند.
از کودکی، ترس ها و شادی ها و بیم و امیدهای خود می گوید. با بیانی ساده و روشن و صمیمی، نثری روان و شیوه ی داستان گویی خوشایندی که در این روزگار نامُرادی، سرگرم کننده است. و آدمی همیشه به قصه نیاز دارد. 
کتاب روزها از کودکی نویسنده آغاز شده به میان سالی وی می رسد و به طور کامل روال خطی دارد. نثر این کتاب بسیار شیوا و از نمونه‌های خوب معاصر است. در این کتاب نویسنده ضمن نقل خاطرات خود درباره محیط زادگاهش، وضعیت اقتصادی، رسوم خانوادگی، نظام ارباب و رعیتی، کشف حجاب، جنگ جهانی دوم، نظام اموزشی و وضع سیاسی کشور نیز مطالب پر اهمیتی نوشته است.نویسنده روزها در گزارش و تدوین و پرورش مطالب و صحنه‌ها و نمایش اشخاص و ادای مفاهیم از نکته اندیشی و نکته‌گویی و نقدهای ظریف و احیاناً طنزی لطیف فارغ نیست. و به این طریق بر لطف و کشش کتاب افزوده است.
در پایان جلد اول نوشته است: «این مجلد در اینجا به پایان می‌آید که بین چهار تا چهارده سالگی مرا در بر می‌گیرد (تا سال ۱۳۱۸) از آن پس مراحل دیگری از زندگی خواهد بود. اکنون چهل و چند سال از آن زمان می‌گذرد.
او می گوید : 
" نباید انتظار داشت که همه دریافت های خود را به بیان آورده باشم؛ هنوز در خاک ایران پا به عرصه وجود ننهاده است کسی که آنچه در دل دارد بتواند بگوید. اما هرچه را که امکان گفتنش بود کوشش داشتم که با صراحت و صمیمیت در طبق اخلاص بگذارم. سبکبار بودم، زیرا در مقام یا موقعیتی قرار نگرفته بودم که لازم باشد که چیزی را به رنگ و تلبیس بیارایم. حاصل عمرم به قول مولوی سه سخن بود: بپویم و بنگرم و بگویم. خیلی زود دریافتم که ما در کشور عجیبی که ایران نام دارد زندگی می کنیم، و از آن نه کمتر عجیب، دورانی بوده است که در آن به سر برده ایم. در سرآغاز جلد نخست «روزها» اشاره کردم که ما - یعنی همسالان من- نسلی بوده ایم یگانه در تاریخ کشور، زیرا کسانی که پیش از ما آمدند، و نه آنان که بعد از ما خواهند آمد، موقعیتی را که ما داشته ایم نداشته و نخواهند داشت. آنچه در «روزها» گفته شده، در ماهیت امر، زندگی خصوصی من نیست، بلکه بازتاب زندگی دورانی از ایران است که از خلال من به گفتار در آمده است.... 

من فقط جلد اول را خوانده ام 😔
      

6

        در سفری که به شیراز داشتم هنگام عبور از سعادت آباد ،یکی از همراهانم این کتاب را معرفی کرد و بسیار جذاب خواند .... پس از بازگشت از سفر ، سراغ کتاب رفتم  برخلاف انتظارم با داستانی بسیار ضعیف و قلمی به مراتب ضعیف‌تر روبه رو شدم اما چون عادت به رها کردن هیچ داستانی در نیمه ندارم تا آخر جلد دوم همراه خسرو اسفندیاری ، نگاه و دیدش به زندگی و افکارش رفتم و واقعا متاسف و متاثر شدم که به طور بسیار محسوسی سعی بر درست انگاشتن تمامی افکار خسرو و به طور کل باطل و اشتباه نشون دادن سیما و خانواده اش و افرادی که در خارج از ایران زندگی می کنند داشت. نمی‌دانم نویسنده این کتاب رو برای کی نوشته بود ؟!
   مردم ؟! 
 حکومت ؟! 
یا صرفا برای گرفتن مجوز چاپ ؟!
چقدر خوب بود اگر به شعور خوانندگان احترام بیشتری گذاشته می‌شد !
به نظر من  كتابي هست كه تاريخ انقضایش خيلي وقته تمام شده
مخصوصا جلد دوم ( سوم و چهارم را نخواندم ) که به شدت وارد جزييات پوچ مي شود جلد اول قابل تحمل تر است ، تمام این دو جلدی که من خواندم مثل گزارشی است که گزارشگر وقایع را مو به مو گزارش می‌کند و این  از حوصله خواننده خارج است.
خوانش این کتاب رو حتی برای اتلاف! وقت هم به کسی پیشنهاد نمی کنم.😔
      

3

        آتش، بدون دود، رمان بلندی است اثر نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیبایی‌های ترکمن‌صحرا در سه جلد اول در چهار جلد بعد به شیوه‌ای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است.
فکر اصلی این داستان بلند را که به گالان و سولماز مربوط می‌شود، سال‌ها پیش از این، روزی، دکتر خدر فروهر به نادر ابراهیمی داده است؛ نرّادی قهّار، که به هنگام تاس ریختن، از اجدادش سخن گفته‌است، و دربارهٔ شخصیتی نزدیک به «گالان» برای نادر ابراهیمی گفته‌است، و آن داستان، سخت به دل نادر ابراهیمی می‌نشیند و برنخاست تا آتش، بدون دود، شد - جلد اول. در سپاسنامه و یادداشت‌های رمان، نادر ابراهیمی می‌گوید: هرجا که هست، گرامی باد خاطرهٔ «دکتر خدر فروهر ترکمن»، هرچند که تخته نرد را بیشتر از طبابت دوست داشت.

قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطوره‌ای ترکمن به‌شمار می‌رود. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آق‌اویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آق‌اویلر فراهم می‌کند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به‌شمار می‌رود. او یک انقلابی تحصیل‌کرده‌است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فرو گذار نمی‌کند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیت‌های سیاسی این زوج است.

نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال - یعنی نیمی از عمرش- را صرف کرده‌است. سریالی نیز با همین نام و توسط خود نادر ابراهیمی ساخته شده‌است.
      

4

        «ربه‌کا» نام رمان مشهوری است که به قلم بانوی انگلیسی، دافنه دوموریه نوشته شده و حسن شهباز  آن را به فارسی برگردانده است. این رمان که اولین بار در سال 1938 منتشر شد، یکی از داستان‌های مشهور  عاشقانه جهان معاصر محسوب می‌شود. 
کتاب به فاصله کوتاهی پس از انتشار، به بیشتر زبان‌های دنیا ترجمه شد و توانست به فروش خوبی دست یابد. 
آلفرد هیچکاک کارگردان سینما، در سال 1940 فیلمی بر اساس رمان «ربه‌کا» ساخت؛ این فیلم که برنده جایزه اسکار شد، بر شهرت دافنه دو‌موریه افزود.
داستان ربه‌كا، حكایتی مرموز، جذاب و عاشقانه است. این داستان با تصویر كشیدن فضاهای یك عمارت عظیم و اشرافی مخاطب را به خود جذب كرده تا جاییكه بادهای وزیده شده  در ساحل عمارت موهای خواننده را نوازش می‌كند، بوی گل‌های روییده در باغ به مشام خواننده می‌رسد و نگرانی و اضطراب راوی داستان كه تا پایان كتاب نامش مطرح نمی‌شود، در تمام لحظات،خواننده را رها نمی‌كند و خواننده در تمام اتفاقات خود را حاضر در ماجرا می‌بیند.
داستان سراسر در حال قیاس دو زن است، یكی ساده دیگری باشكوه، یكی زیرك و دیگری بینوا. همه او را تحسین می‌كنند و از او به دیگری تعریف می‌كنند. خواننده البته اگر زن باشد، شاید دوست دارد شبیه او شود. جالب است كه شخصیتی چنین قوی و تاثیرگذار در داستان، مرده است ولی داستان، او را زنده‌تر از زنده‌ها نشان می‌دهد تا جایی كه زیباترین جمله كتاب به میان می‌آید:
“من با زنده‌ها می‌توانم بجنگم ولی زورم به مرده نمی‌رسد”......
      

16

        دزیره رمانی است بسیار جذاب و تاریخی، برگرفته از وقایع و رویدادهای نیمه دوم قرن هجدهم و عصر ناپلئون.قهرمان اصلی این رمان بزرگ برناردین اوژنی دزیره است.دزیره کلاری ملقب به دزیدریا ، ملکه سوئد و نروژ دختر آقای فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در هشتم نوامبر سال 1777 میلادی در مارسی فرانسه چشم به جهان گشود.دزیره در سال 1794 با ناپلئون بناپارت نامزد شد،اما دو سال بعد ناپلئون نامزدی خود را با او به هم زد و در هشتم مارس 1796 با ژوزفین دوبوهارنه ازدواج کرد. هنگامی که دزیره از این موضوع اطلاع یافت به ناپلئون نوشت که :«تو زندگی مرا به سوی بدبختی سوق دادی و من هنوز ناتوان از فراموش کردن توام.»اما دزیره چندی بعد با ژنرال ژان باتیست برنادوت ازدواج کرد.ژنرال برنادوت فردی بود مدیر، با تجربه و کار آزموده،او جنگ های پیروزمندانه و افتخار آمیزی انجام داد و به خاطر خوشنامی خود از طرف مجلس ملی سوئد به ولایتعهدی آن کشور برگزیده شد و سپس در سال 1810 رسما پادشان آن کشور گردید.دزیره در سال 1829 تا جگذاری کرد و ملکه کشور سوئد گردید.او شوهرش را در سال 1844 از دست داد و بیوه شد و پسرش اوسکار جانشین پدر گردید.دزیره بعد از فوت شوهرش چندین بار سعی کرد که از مقام خود استعفا دهد تا به نزد خانواده خود که سالها بود در ایالت لوئیزیانای آمریکا می زیستند برود.اما ملت سوئد اجازه این کار را به او ندادند.سرانجام او یک سال پس از مرگ تنها فرزندش اوسکار که بعد از پدرش به عنوان اوسکار اول بر تخت نشسته بود ، در سال 1860 در سن 83 سالگی ، بعد از بازدید از اپرا در قصر استکهلم زندگی را بدرود گفت و پیکرش را در کنار مزار همسرش در کلیسای لوتران به خاک سپردند...
      

2

        سوتلانا الکسیویچ (1948) اولین نویسنده‌ی تاریخ است که به خاطرِ نوشته‌هایش در ژانر مستندنگاری جایزه‌ی ادبی نوبل را از آن خود کرد.
«جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» روایتِ پُرفرازونشیب این مستندنگارِ بلاروسی‌ است از روزگار و خاطراتِ زنانی که در ارتشِ اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و حالا بعد از سال‌ها از کابوس‌ها، تنهایی و هول‌های‌شان می‌گویند. او چندصد نفر از این زنان را می‌یابد و با تمام‌شان حرف می‌زند. از هر قشری هستند؛ پرستار، تک‌تیرانداز، خلبان، رخت‌شور، پارتیزان، بی‌سیم‌چی و... و خاطرات تکان‌دهنده‌اند... زنانی که پوتین پوشیدند و در ترکیبِ خاک و خون و ترس زنده ماندند... الکسیویچ با تدوین این آدم‌ها کنارِ هم کلیتی می‌سازد متناقض و شورانگیز، پُرهیاهو و صامت... کتاب، گاه شامل چنان لحظاتی می‌شود که فراتر از خوانده‌ها و شنیده‌های مرسوم است درباره‌ی جنگ. بی‌پرده و عریان است و ناگهان مادری را به ما نشان می‌دهد که برای عبور از خط بازرسی آلمانی‌ها بچه‌اش را نمک‌اندود می‌کند تا تب کند و سربازان بهراسند از تیفوس و او بتواند در قنداق بچه‌ی گریان با پوست ملتهب سرخ‌شده دارو ببرد برای پارتیزان‌ها... و این کتابِ چنین آدم‌هایی ا‌ست...

      

15

        جوجو مویز با دو کتاب ( من پیش از تو و کتاب من  پس از تو)  در ایران معروف شد. کتاب یک بعلاوه یک سومین کتاب جوجو مویز است که از سوی انتشارات آموت در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
این کتاب به داستان زندگی جسیکا توماس می پردازد. زنی تنها که خانواده ای عجیب را اداره می کند. دختر او عاشق ریاضی است و از رژلب متنفر است، با این حال پسر خانواده عاشق آرایش است!
جسیکا در دریاکنار نظافت چی خانه هاست و در یک کافه هم کار می کند. او تمام تلاش خود را می کند تا در نبود شوهرش زندگی خوبی برای بچه هایش رقم بزند.
در سوی دیگر داستان اد نیکلاس را داریم. مردی موفق و ثروتمند که طی یک اتفاق، اشتباه بزرگی مرتکب می شود و مجبور می شود محل کارش را برای مدتی ترک کند و در ویلای خود در دریاکنار زندگی کند.
در ادامه، داستان به شکلی پیش می رود که این دو با هم برخورد می کنند و این تازه شروع ماجراهای کتاب است.
اد نیکلاس نمی خواهد به کسی کمک کند و جسیکا توماس هم نمی خواهد کسی به او کمک کند، اما…
کتاب یک بعلاوه یک به صورت دانای کل روایت می شود و در هر فصل روی یک شخصیت تمرکز دارد.
      

4

        کالین هوور نویسنده پرفروش نیویورک تایمز  است. اولین رمانش با نام، بسته، را در ژانویه ۲۰۱۲ منتشر کرد. از آن به بعد، تمام رمان‌هایش جزء بهترین فروش‌های نیویورک تایمز شدند. 
کتاب ( ما تمامش می‌کنیم ) کتابی  جذاب و مصداقی بارز برای این جمله است: گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می‌دهد. لیلی بلوم با مردی به نام رایل کینکید آشنا می‌شود. مردی که جراح مغز و اعصاب است و رفتارش با لیلی زندگی او را به بهشت تبدیل می‌کند. زندگی زیبایی که حتی در رویای لیلی هم وجود نداشت. اما دغدغه‌هایش او را به یاد عشق اولش، اتلس کاریگن، می‌اندازد. مردی که از لیلی محافظت می‌کرد، با او نقاط مشترک فراوانی داشت و ناگهان، دوباره سر و کله‌اش پیدا شده است...
این داستان زیبا و خواندنی، قلبتان را می‌شکند و درست لحظه‌ای که همه‌چیز را تمام شده می‌پندارید، از امید سرشارتان می‌کند. داستانی که از زنان، انتخاب‌های آنان و شجاعتی که باید به خرج بدهند می‌گوید. علاوه بر این کالین هوور در مسیر روایت داستان در دام کلیشه‌های رایج داستان‌های عاشقانه هم گرفتار نمی‌شود....
      

4

        «مرشد و مارگاریتا»، نام رمانی است از میخاییل بولگاکف که تلفظ صحیح روسی آن، مارگاریتا است ولی در ترجمۀ انگلیسی به فارسی، واژ۰مارگریتا، جایگزین گشته است. مُرشد و مارگاریتا را می‌توان شناخته شده ترین اثر بولگاکف و همچنین میتوان آن را از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد.میخائیل بولگاکف درخفا, دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن این رمان کرد.
این کتاب جزء یکی از مطرح ترین و برترین  آثار ادبیات روسیه قرن بیستم شناخته شده است. نکتۀ جالب دیگر، این است که این رمان، به انتخاب سایت  آمازون، جزء
۱۰۱ کتابی است که پیش از مرگ باید خوانده شود.تا کنون ده ها مقاله در نقد و بررسی این اثر به چاپ رسیده است.
 در زمانی که ادبیات ِ فرمایشی , تسمه از گردۀ ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را بر چهره های درخشان ادب روسیه شوروی تنگ کرده بود، بولگاکف نوشتن این رمان را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و اولین نسخه خطی آن را دو سال بعد به دست خود آتش زد. دلیل این کار احتمالاً ناامیدی به دلیل شرایط خفقان‌آور آن زمان اتحاد جماهیر شوروی بوده‌است. در سال ۱۹۳۱ بولگاکف دوباره کار بر روی این رمان را آغاز کرد و پیش‌نویس دوم در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید. کار بر روی سومین پیش‌نویس نیز در سال ۱۹۳۷ به پایان رسید و بولگاکف با کمک گرفتن ار همسرش، به دلیل بیماری، کار بر روی نسخه چهارم پیش‌نویس را تا چهار هفته پیش از مرگش در سال ۱۹۴۰ ادامه داد.مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ توسط همسر بولگاکف به پایان رسید,واضح است که در فضای ادبی خفتۀ دوران استالین اثری بدیع چون "مرشد و مارگریتا" حق حیات نداشت و سپس پس از بیست و پنج سال از مرگ نویسندۀ این اثر یعنی ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال۱۹۶۵ زمامداران شوروی پس از حذف بیست و پنج صفحه از متن کتاب و تغییر برخی نامها و مکانهای ذکر شده , آنرا در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کم نظیر مردم شوروی مواجه شد؛ به خاطر تیراژ کم، جلسات قرائت عمومی تشکیل می شد. نسخه‌های آن یک‌شبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد, به داغترین کالای  بازار سیاه شوروی تبدیل شد.
 طولی نکشید که متن کامل و سانسور شدۀ "مرشد و مارگریتا" به بسیاری از زبان های زندۀ دنیا ترجمه شد و حیرت و تحسین منتقدین را برانگیخت؛ صدها رساله و کتاب و مقاله در باب جوانب گوناگون "مرشد و مارگریتا" چاپ شد. حتی منتقدین رسمی شوروی بالاخره به اهمیت و ارج بولگاکف اعتراف کردند و مقالاتی در نقد و ستایش این کتاب و دیگر آثار او نوشتند.
ماجرای مرشد و مارگریتا دقیقا داستان زندگی خود نویسنده است. داستان به‌صلیب‌کشیدن مسیح در زمان پونتیوس پیلاطس ، فرمانروای رُمی , آیینۀ تمام ‌نمای دوران سیاه حکمروایی استالین و کشتارهای دسته‌جمعی مخالفان بویژه هنرمندان، روشنفکران و دگراندیشان است.
در این دوران,مردم از بسیاری حقوق شخصی خود که مهمترین آن حق آزادی بیان بود محروم شده بودند و هرگونه نقد و اظهار نظری اگر به اعدام شخص ختم نمی‌شد، مسلما مجازات تبعید و مرگ در  اردوگاه‌های کار را به دنبال داشت.
فضای داستان با اینکه شهر مسکوی درگیر کمونیست را نشان می‌دهد اما اتفاقا برای ما اصلا نامآنوس نیست. دخالتهای حکومتی در زندگی مردم، سایه سنگین باورهای ابزاری و دولت پلیسی , آنچنان در این داستان برجسته و نمایان است که شاید برای هموطنان ما بیشتر از آنکه داستان باشد به نوستالژی نزدیکتر است.

      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.