🩵💫safa

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

🩵💫safa

@_Stardust_

20 دنبال شده

19 دنبال کننده

My_Star_dust

یادداشت‌ها

🩵💫safa

🩵💫safa

7 روز پیش

        خب. از اونجایی که چنل تلگرامم فعلا  وصل نمیشه پرونده کتاب رو اینجا میخوام ببندم. :) 
این کتاب رو هفته‌ی پیش همین موقع‌ها شروع کردم، و خورد خورد خوندمش و هر چی پیش رفتیم سرعت خوندنم بیشتر شد و بالاخره امروز فکر کنم ۱۰۰ صفحه رو یه بند خوندم تا تموم شد. :) 
"یک به یک" بعد از "زنی در کابین ده" دومین کتابیه که از روث ور می‌خونم. و خب به جرئت می‌تونم بگم حتی از زنی در کابین ده هم برام جذاب‌تر بود. و به کسایی که داستانای معمایی و جنایی دوست دارم شدیدا پیشنهادش می‌کنم. :) 
داستان از زبون دو راوی روایت میشه: لیز و ارین. شخصیت پردازی به نظرم عالی بود. نحوه‌ی بیان جزئیات و برملا شدن جواب سوالات. نثر روون. و کیفیت ترجمه‌ی نشر نون هم که ثابت شده است. 
حقیقتا تا نیمه‌ی اول داستان حتی هیچ حدسی نمیتونستم بزنم، با کاراکترها همراه میشدم و باهاشون فرضیه‌های ثابت نشده رو می‌خوندم، وقتی یکمی از نیمه‌ی کتاب گذشت، سرنخ‌هایی که توی جملات بود کنار هم چیده می‌شد، حدس زدم و هی ازش مطمئن تر شدم تا وقتی که خود نویسنده داستان رو فاش کرد و از اون به بعد حتی داستان میخکوب کننده‌تر هم شد در حدی که واقعا نمی‌تونستم چشم از صفحات کتاب بردارم، عمیقا نگران بودم و با این که ته قلبم این‌طوری بودم که آخه مگه میشه؟ قطعا همیشه آخر قضیه آدم خوبا، خب شاید خوب‌ترا؟ برنده‌ن دیگه؟ نه؟ ولی بازم نگران بودم، و با مشخص بودن حقیقت‌های واضح، حتی باز هم دچار شک می‌شدی گاهی که آیا واقعا این آدم بد بود؟ بد چیه و خوب چیه؟ بد و خوب آدم‌هان؟ همه‌مون در لحظات مختلف می‌تونیم هیولا باشیم یا فرشته...
این کتاب به این شدت روی مرز راه نرفت، اما این فکر‌ها توی ذهن من اومد.
این کتاب رو دوست داشتم، با کاراکتر‌هاش ارتباط گرفتم. و بیشتر از همه با دو تا کاراکتر به خصوص که جهت اسپویل نشدن داستان اینجا اسمشون رو نمیگم. کاش اسپویلر داشت. :) 
آره خلاصه. عمیقا پیشنهادش می‌کنم. این‌ روزها واقعا توی خوندنش غرق شدم و روث ور یه بار دیگه هم اومد و نشست تو قلبم. و پرونده‌ی این کتاب هم بسته شد. 
به تاریخ ۳ تیر ۱۴۰۴.
      

8

        این کتاب رو حدودا ۷ ۸ سال پیش تو طاقچه خریدم، و این روز‌ها خیلی یهویی شروع به خوندنش کردم و الان هم خیلی رندوم میخوام راجع بهش بنویسم. :) 
مهرگان جلد اول از مجموعه سه جلدی سرگذشت آب و آتشه و دو جلد بعدی هم به ترتیب آبانگان و آذرگان هستن. :) 
ایده‌ای ندارم داستان قراره به کدوم سمت بره، در حقیقت حتی بدون هیچ ایده‌ای خریدمش ولی خوندنش داره بهم خوش میگذره. نثر روونی داره و به نظرم داستان جذابی هم داشته باشه.  
کتاب‌های تاریخی و فانتزی، هر چیزی که توی دنیایی باشه که دقیقا دنیای الان نیست برای من همیشه یه جذابیت خاص داشته، همیشه بیشتر عاشق این کتاب‌ها می‌شدم. :)
و خب این کتاب هم توی زمان دیگه‌ای رخ میده، دوره‌ی تاریخی‌ ئی که ازش کتاب‌های زیادی نخوندم. دوره ساسانیان، قصر تیسفون، باغ های انار و انگور، رنگ‌های قرمز و سبز، چشم‌های آبی و روح‌های زیبا. و عشق‌هایی که شاید تو تار و پود رنگ‌ها به وجود بیان، و سرگذشت آب و آتش. :)
عادت ندارم قبل از تموم کردن کتاب‌ها راجع بهشون حرف بزنم، مگه خیلی دوستشون داشته باشم...
و ایشون رو، هنوز حس دقیقم رو بهش نمیدونم، خیلی کم ازش خوندم، اما وایبش رو دوست دارم، و حس جادویی ئی که بهم میداد، میده. حس جادویی ئی که این روزها عمیقا بهش نیاز دارم‌.  و دلم خواست ازش بنویسم. :) پس اینجا باشه. :)❤️🌿
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.