🩵💫safa

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

🩵💫safa

@_Stardust_

29 دنبال شده

36 دنبال کننده

                برای بیشتر زندگی کردن، و راحت‌تر نفس کشیدن، میون کلمه‌هایی که دنیاشون قشنگ‌تره. 🌿🤍🦋

خرده زندگانی من:
 https://t.me/My_Star_dust
              
My_Star_dust

یادداشت‌ها

🩵💫safa

🩵💫safa

1404/4/23

        من این کتاب رو بدون هیچ ایده‌ای، چون فقط اسمش رو دوست داشتم و زیاد هم شنیده بودمش، دوست داشتم بخونم. و خب اون‌روزی، توی باغ کتاب ملک، یهویی چشمم خورد بهش و به امانت گرفتمش. 

با کلی ذوق نگهش داشتم و گذاشتم توی عید شروع کردم. اما بعدش دیدم روانشناسی طوری ئه! و من عموما کتابای روانشناسی رو دوست ندارم، نمی‌تونم بخونم، روم اثری ندارن و حتی زده‌م می‌کنن! 
مگه مطالب در قالب یه داستان گفته بشن، مثلا من یادمه وقتی نیچه گریست خیلی حالم رو خوب کرد تایمی که می‌خوندم، یا سه‌شنبه‌ها با موری جاهای قشنگ زیادی داشت برام، اما هیچ کتاب این مدلی ای رو نتونسته بودم بخونم، حقیقتا  به محض باز کردن کتاب ذوقم برایش کم شد، چون با این که شاید از اسمش معلوم بود، من نمیدونستم این ژانری هست...
اما شروع کردم به خوندن، و نثر روونی داشت، و حس نمیکردم قراره یه سری درس برام دیکته بشه و من هم گوش نکنم! 
پس تصمیم گرفتم ادامه‌ش بدم، و حتی همون اوایل، یه سری جمله‌هاش اونقدر باعث فکر کردنم میشد و ذهنم رو درگیر میکرد که گذاشتمش کنار! چون عید خوشحالم،نمیخوام تعطیلات رو فکر کنم، نمی‌خوام هیچ‌چیزی ناراحتم کنه!! پس سراغش نرفتم. بستمش تا تقریبا یه ماه! 

و بعدش دوباره شروع کردم، با سرعت خیلی آروم خوندمش تا بیشتر صفحه‌ها تو ذهنم جا بیوفتن و فقط روخونی نباشه. و خب خوندنش تجربه‌ی جالبی بود برام، و تموم کردنش. قفل کتاب‌های روانشناسی برام شکست. :) 

این کتاب واقعی بود، احساساتش رو جاهای زیادی درک می‌کردم به نوعی، و همین حس قشنگی داشت. 
حتی اسم کتاب به تنهایی قشنگه، نشون از درد‌های زیادی که شاید همه از بیرون و داخل، از تن و ذهن تحمل می‌کنیم، اما هنوزم دلمون دوکبوکی میخواد! 

شوق پیدا کردن یه کتاب جادویی تازه، پرت شدن توی دنیای یه سریال فقط با همون قسمت اول، کامبک گروه مورد علاقه‌ت، تعطیلی‌های پیش رو، جشن سوخاری، غذای مورد علاقه‌ت، بارون، دریا، ساحل، چیزای کوچیکی که واقعا دلت اونا رو می‌خواد، میون‌چیز‌های زیادی از زندگی که دلت نمیخواد. ولی تا وقتی دلت چیزی رو بخواد ادامه میدی....

این کتاب همونطوری که گفتم ژانرش روانشناسی‌ و خودیاری طوری حساب میشه، در قالب یه سری جلسه روان‌درمانی یا تراپی بین راوی و تراپیستش، و ما هم حرفاشون رو میخونیم و می‌شنویم، و گاهی اوقات ناخودآگاه فکر میکنیم...

نمی‌تونم بگم این کتاب کمکم کرد، تغییر کردم، یا حس جدیدی بهم داد! نه! اما جمله‌های قشنگ زیادی داشت، حرفای زیادی که درک کردم! و این که درک کردم نشون داد که پس شاید درک میشم، و این از جهاتی بغلم کرد و حس قشنگی داشت میون غم در کنارش...

البته باید بگم نسخه‌ای که من به امانت گرفته بودم اصلا ترجمه‌ی خوبی نداشت،  یا اگر مشکل از ترجمه هم نبود خوب ویراستاری نشده بود و غلط‌های تایپی هم چند بار دیدم توش، و یه سری جمله رو واقعا نمی‌فهمیدم منظور چیه و این اذیت کننده بود! 

اما در کل ارزش یه بار خوندن رو داشت، و همین که من تونستم تمومش کنم یه موفقیت بزرش براش محسوب میشه.😔 
اگه دنبال کتاب‌های این مدلی میگردین، کتاب جمع‌ و جور و ساده و روونیه و احتمالا ازش خوشتون میاد. :) 
و آره خلاصه. پرونده‌ی این کتاب هم بسته شد. 🫠✌️🏻
      

11

        خب. از اونجایی که چنل تلگرامم فعلا  وصل نمیشه پرونده کتاب رو اینجا میخوام ببندم. :) 
این کتاب رو هفته‌ی پیش همین موقع‌ها شروع کردم، و خورد خورد خوندمش و هر چی پیش رفتیم سرعت خوندنم بیشتر شد و بالاخره امروز فکر کنم ۱۰۰ صفحه رو یه بند خوندم تا تموم شد. :) 
"یک به یک" بعد از "زنی در کابین ده" دومین کتابیه که از روث ور می‌خونم. و خب به جرئت می‌تونم بگم حتی از زنی در کابین ده هم برام جذاب‌تر بود. و به کسایی که داستانای معمایی و جنایی دوست دارم شدیدا پیشنهادش می‌کنم. :) 
داستان از زبون دو راوی روایت میشه: لیز و ارین. شخصیت پردازی به نظرم عالی بود. نحوه‌ی بیان جزئیات و برملا شدن جواب سوالات. نثر روون. و کیفیت ترجمه‌ی نشر نون هم که ثابت شده است. 
حقیقتا تا نیمه‌ی اول داستان حتی هیچ حدسی نمیتونستم بزنم، با کاراکترها همراه میشدم و باهاشون فرضیه‌های ثابت نشده رو می‌خوندم، وقتی یکمی از نیمه‌ی کتاب گذشت، سرنخ‌هایی که توی جملات بود کنار هم چیده می‌شد، حدس زدم و هی ازش مطمئن تر شدم تا وقتی که خود نویسنده داستان رو فاش کرد و از اون به بعد حتی داستان میخکوب کننده‌تر هم شد در حدی که واقعا نمی‌تونستم چشم از صفحات کتاب بردارم، عمیقا نگران بودم و با این که ته قلبم این‌طوری بودم که آخه مگه میشه؟ قطعا همیشه آخر قضیه آدم خوبا، خب شاید خوب‌ترا؟ برنده‌ن دیگه؟ نه؟ ولی بازم نگران بودم، و با مشخص بودن حقیقت‌های واضح، حتی باز هم دچار شک می‌شدی گاهی که آیا واقعا این آدم بد بود؟ بد چیه و خوب چیه؟ بد و خوب آدم‌هان؟ همه‌مون در لحظات مختلف می‌تونیم هیولا باشیم یا فرشته...
این کتاب به این شدت روی مرز راه نرفت، اما این فکر‌ها توی ذهن من اومد.
این کتاب رو دوست داشتم، با کاراکتر‌هاش ارتباط گرفتم. و بیشتر از همه با دو تا کاراکتر به خصوص که جهت اسپویل نشدن داستان اینجا اسمشون رو نمیگم. کاش اسپویلر داشت. :) 
آره خلاصه. عمیقا پیشنهادش می‌کنم. این‌ روزها واقعا توی خوندنش غرق شدم و روث ور یه بار دیگه هم اومد و نشست تو قلبم. و پرونده‌ی این کتاب هم بسته شد. 
به تاریخ ۳ تیر ۱۴۰۴.
      

15

        این کتاب رو حدودا ۷ ۸ سال پیش تو طاقچه خریدم، و این روز‌ها خیلی یهویی شروع به خوندنش کردم و الان هم خیلی رندوم میخوام راجع بهش بنویسم. :) 
مهرگان جلد اول از مجموعه سه جلدی سرگذشت آب و آتشه و دو جلد بعدی هم به ترتیب آبانگان و آذرگان هستن. :) 
ایده‌ای ندارم داستان قراره به کدوم سمت بره، در حقیقت حتی بدون هیچ ایده‌ای خریدمش ولی خوندنش داره بهم خوش میگذره. نثر روونی داره و به نظرم داستان جذابی هم داشته باشه.  
کتاب‌های تاریخی و فانتزی، هر چیزی که توی دنیایی باشه که دقیقا دنیای الان نیست برای من همیشه یه جذابیت خاص داشته، همیشه بیشتر عاشق این کتاب‌ها می‌شدم. :)
و خب این کتاب هم توی زمان دیگه‌ای رخ میده، دوره‌ی تاریخی‌ ئی که ازش کتاب‌های زیادی نخوندم. دوره ساسانیان، قصر تیسفون، باغ های انار و انگور، رنگ‌های قرمز و سبز، چشم‌های آبی و روح‌های زیبا. و عشق‌هایی که شاید تو تار و پود رنگ‌ها به وجود بیان، و سرگذشت آب و آتش. :)
عادت ندارم قبل از تموم کردن کتاب‌ها راجع بهشون حرف بزنم، مگه خیلی دوستشون داشته باشم...
و ایشون رو، هنوز حس دقیقم رو بهش نمیدونم، خیلی کم ازش خوندم، اما وایبش رو دوست دارم، و حس جادویی ئی که بهم میداد، میده. حس جادویی ئی که این روزها عمیقا بهش نیاز دارم‌.  و دلم خواست ازش بنویسم. :) پس اینجا باشه. :)❤️🌿

‼️
من نمیدونستم اینجا فقط میشه یه یادداشت این طوری برای  هر کتاب گذاشت. :)  اومدم بعد از خوندن کل کتاب یه یادداشت جدید بذارم که اینم نپره. دیدم اوا! 🤣

ولی خب بازم کل پست نهایی‌م رو ادامه اینجا میذارم!🙂‍↕️

داستان خیلی روون و ساده است، و به راحتی وارد فضای داستان می‌شین. و اگه مثل من از وایب‌های تاریخی، یه نیمچه رازآلود و فانتزی حتی، و شکل گیری یه عاشقانه‌‌ی زیبا خوشتون میاد، احتمالا از خوندنش لذت ببرین. :)

ژانر داستان آنچنان تاریخی نیست، صرفا توی اون زمان رخ میده، توی زمان ساسانیان، و حضور پررنگ قصر تیسفون، جشن‌هایی به پاس باران، مهرگان، آبانگان، آذرگان، بید‌های مجنون، دونه‌های آنار، گردنبند ماه، این کتاب پر از رنگه، سبز، قرمز، آبی، به رنگ آب و به رنگ آتش...

حقیقتا به شخصه از اول کتاب، شاید بعد از خوندن تنها سه فصل از کتاب جذبش شدم، هیجان داستان برام خیلی مناسب بود، کنجکاو بودم راجع به اتفاقات، و نسبتا هم سریع خوندمش. دروغ چرا، یه جاهایی یه وایب ۹۸ یا طوری بهم می‌داد، انگار یه رمان عاشقانه بود صرفا تو فضای تاریخی برامون نقل می‌شد، و همین گاهی اوقات هیجان و قابل لمس بودنش رو برام چند برابر میکرد و دختربچه‌ی درونم بارها ذوق کرد، همراه دایانا، برای پوریا. :))

اما نقاط منفی هم داشت، بارها حین خوندنش فکر کردم که کاش همون ۷ سال پیش می‌خوندمش، چون در اون‌صورت لذت خیلی خیلی بیشتری می‌بردم، بعضی‌جاهاش بچه‌گانه روایت شده بود، یا شایدم نه! شاید نحوه‌ی به تصویر کشیدن و نقل داستان خوب بود! اما کاراکترها بچه بودن. و خب چند باری واقعا حرص خوردم از دستشون! و حتی به نظرم حماقت بود یه سری کارها. هر چند اگه سن کاراکترها رو درنظر بگیریم شاید بشه بهشون حق داد. ولی این قضیه توی چندین جا روی مخم رفت. خصوصا شخصیت دختر داستان. 
این‌ از دلایلی بود که نتونستم اونقدر که باید و شاید با کاراکتر‌های اصلی ارتباط بگیرم. یا بهتر بگم، ارتباطم رو به اون شدت تا پایان حفظ کنم!

خود داستان برام در کل دوست‌داشتنی بود، از برخی اتفاق‌های تا حدی احمقانه و تصمیم‌های احساسی بینش که بگذریم، تا حدود ۷۵ درصد کتاب واقعا هیجان خوبی برام داشت... اما آخرای کتاب یه مقدار خسته‌کننده شده بود برام و تا حدی حس می‌کردم تکرار مکررات هست. :) 
اما خب نحوه پایان کتاب پسندم بود! چون به نظرم باز وایب عوض میشه و هیجان تازه‌ای، و یا هیجان آشنای دوباره‌ای رو باز تجربه کنیم! و امیدوارم این بار با شخصیت‌های بزرگتر، پخته‌تر، و دوست‌داشتنی‌تر. 

و با تمام این‌ها، من این کتاب رو به خاطر روز‌ها و شب‌هایی که باعث شد ذوق داشته باشم و با هیجان ادامه‌ش بدم، دوست دارم. و همچنان با حس مثبت، میخوام جلد دوم مجموعه، آبانگان رو شروع کنم. :)

نظر قطعی قطعی رو بعد از اتمام هر سه جلد میگم. اما تا به الان، اگه از داستان‌های عاشقانه خوشتون میاد، ازش لذت می‌برین و ارزش یه دور خوندن رو داره، خصوصا نیمه‌ی اول کتاب که به شخصه برای من جذاب‌تر هم بود. :) ❤️


      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.