یادداشت 🩵💫safa
6 روز پیش

این کتاب رو یک هفته پیش این حدودا تموم کردم، اما هی وقت نمیشد راجع بهش بنویسم، دیگه بالاخره پست جمعبندیش رو داشته باشیم. :)✌️🏻 ایشون رو زمان جنگ، به عنوان امید به زندگی برای خودم خریدم، بدون هیچ پیش زمینهای. فقط از روی اسمش، نوشتهی پشت کتاب، و جلد قشنگش. :)💜🌿 و خب پشیمون هم نیستم! یک بار دیگه هم ثابت شد که اعتماد به طرح روی جلد آدم رو ناامید نمیکنه. =)💘 البته که این که نشرنون بود، و خب به کیفیت کتابهای نشرنون، و ترجمههاش هم اعتماد داشتم بی تاثیر نبود.🤝 داستان توی دو خط زمانی و از زبون سه کاراکتر کارولین، نِلا و الیزا روایت میشه، اوایل شاید این چرخیدن بین زمانها و کاراکترها تا حدی گیج کننده باشه، اما به مرور ارتباط میگیرین، و این قضیه حتی داستان رو جذابتر میکنه، و تک تک نشونههایی که به هم متصل میشن. :) ژانر کتاب احتمالا معمایی و تا حدودی اجتماعی حساب میشه. پر از جزئیات فکر شده، روایتهای جذاب، و جملههایی که داخل جمجمهت رسوخ میکنن! بعضی از این جملهها رو قبلا هم اینجا گذاشتم... این کتاب روانشناسی حساب نمیشه، اما من خیلی جاها با کاراکتر کارولین همزاد پنداری کردم، با ترسهاش، فکرهاش، تصمیمها و درگیریها. =) دلم میخواست الیزا رو بغل کنم، بچهای که زود بزرگ شد، و نِلا، زنی که زود پیر شد. و دردهایی که نمیتونم تصورشون رو بکنم... من به اون صورت برای خوندن این کتاب هیجان نداشتم، طوری نبود که نتونم زمین بذارمش! برعکس، با این که نثر داستان روون بود، اما یه حس معلق بودن، تاریکی و سنگینی توی فضای داستان و شاید نحوهی تعریف کردنش وجود داشت، که برای ادامه دادنش باید تنفس میکردم، و آروم آروم خوندمش، و رسوخ کرد تو ذهنم.🙃💜 شاید فقط ۲۰ درصد از کتاب، از نیمهی دوم کتاب به بعد، برای من اون هیجان رو داشت که بخوام سریع برم ادامهش! اما با این حال، واقعا داستان رو دوست داشتم، مشابهش رو نخونده بودم، و به نظرم ارزش خوندن و تایمش رو داشت. دوستش داشتم. و اگه دنبال یه داستان زن محور، تا حدودی معمایی و شاید غمناک میگردین، از وصل کردن نشونهها و جستوجو توی سرنخها لذت میبرین، از خوندنش لذت میبرین. آره. دوستش داشتم. و بالاخره پروندهی این کتاب هم بسته شد. 🌲💜
(0/1000)
🩵💫safa
6 روز پیش
1