روزها در کتاب فروشی موریساکی

روزها در کتاب فروشی موریساکی

روزها در کتاب فروشی موریساکی

3.5
63 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

121

خواهم خواند

101

شابک
9786004616317
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

         داستان زندگی روزمره در یک کتابفروشی کوچک و دوست‌داشتنی را روایت می‌کند. این اثر، که با زبانی زیبا و توصیفاتی دلچسب نگاشته شده، به موضوعاتی مانند عشق به کتاب، گرمی روابط انسانی و تأثیر آن‌ها بر زندگی می‌پردازد. داستان در کتابفروشی موریساکی، واقع در یک محله‌ی آرام شهری ژاپن، روایت می‌شود. این کتابفروشی، محلی است برای دیدار و گفتگوی دوستان، خواندن کتاب‌ها و لذت بردن از آرامش. شخصیت اصلی داستان، که مدیر کتابفروشی است، با عشق و اشتیاق فراوان به کتاب‌ها و مشتریان خود می‌پردازد. یاگیساوا در این کتاب به تصویر کشیدن روابط میان شخصیت‌های مختلف، از جمله کارکنان کتابفروشی، مشتریان دائمی و افرادی که به طور اتفاقی وارد این فضا می‌شوند، می‌پردازد. او به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه کتابفروشی به عنوان یک نقطه‌ی اتصال میان افراد و فرهنگ‌های مختلف عمل می‌کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به روزها در کتاب فروشی موریساکی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به روزها در کتاب فروشی موریساکی

نمایش همه
barly

barly

1403/2/17

آنی شرلی در گرین گیبلزهری پاتر و حفره اسرار آمیز پسرک، موش کور، روباه و اسب

رویایی در 1۴۰۳✨️🌾

39 کتاب

از الان میخوام لیست کتابای ۱۴۰۳ رو درست کنم که تا انتهای سال یادم نره چه کتابایی رو خوندم🫣 ایشالا هروقت به انتهای سال رسیدیم میام یه توضیح زیبا و پر مفهوم براشون مینویسم 1403,3,1:ناراحتم چون بخاطر امتحانات سرعت کتابخونیم کند شده و وقتی میبینم بقیه تونستن توی این دو ماه خیلی بیشتر از من کتاب بخونن باعث شده یکم از روندم شرمنده بشم 😶‍🌫️ (تعداد کتاب های خوانده شده ۷تا) 1403,3,2: امروز ۳۲۰ صفحه کتاب خوندمو برام سواله که من چطور هم نشستم درس خوندم هم این حجم از کتابامو 🫡(تعداد کتاب های خوانده شده ۸ تا) ۱۴۰۴,3,7: بر خلاف بقیه‌ی روز ها به روز های امتحانات خسته کننده و وقت گیر نگاه میکردم و ناراحت بودم که نمیتونم زیاد کتاب بخونم امروز اومدم از یه دید جدید بهش نگاه کردم. اینکه من سعی میکنم هرچه سریع تر درس هامو تموم کنم تا بتونم بیام کتاب بخونم یا اینکه هرشب قبل خواب داستان کتاب هامو با خودم مرور میکنم تا یه وقت جزئیات داستان یادم نره ( این باعث شده با شخصیت ها خیلی بیشتر از قبل دوست و همراه بشم)و یا حتی اون ذوق شوقی که بعد یه مدت کم کتاب خوندن میتونم برم ۲،۳ ساعت کتاب بخونمم خیلی جالبه. و حالا که دارم فکرش رو میکنم من خوندن یک کتاب۱۶ توی دوره‌ی امتحانات رو به خوندن ۱۰۰ تا کتاب توی روز های عادی ترجیح میدم 🙃(تعداد کتاب های خوانده شده ۹ تا) 1403,4,16: خیلی وقته چیزی به اینجا اضافه نکردم ولی باید بگم تابستون پر قدرت داره میگذره؛)) (تعداد کتاب های خوانده شده ۱۶ تا) 1403,6,16: سه هفتست که در ریدینگ اسلامپ خیلی شدید به سر میبرم 🫡(تعداد کتاب های خوانده شده ۲۹ تا)

23

یادداشت‌ها

Teu

Teu

1403/2/28

          مو بر تنم سیخ شده و دلم می‌خواد به نشانه‌ی وداع گریه کنم.
"روزها در کتاب‌فروشی موریساکی" معمولی بود. ولی معمولی بودن نقطه ضعف این کتاب نیست؛ زیباییِ اونه. من با معمولی‌بودنش احساس نزدیکی می‌کنم و چون خودم رو آدم معمولی‌ای می‌دونم با خودم ‌میگم:« مشکل معمولی‌بودن چیه؟ » این غیرممکن نیست که معمولی باشی اما خاص دیده بشی.
فقط داستانِ کسی که علاقه‌ای به مطالعه نداره و عاشق کتاب می‌شه نیست؛ داستان کسانی هستش که یه کتاب‌فروشی یا حتی یک جلد کتاب روی زندگیشون تاثیر کوچیک ولی عمیقی گذاشته.
روابط بین آدم‌ها توی این کتاب واقعا زیباست. شخصیت‌هاش قابل درک هستن و خوندن راجع به درحاشیه‌ترین شخصیت به من آرامش و حس خوبی داد.
کتابی نبود که بخواد در آخر به نتیجه‌ای برسه یا پایان خاصی داشته باشه. خاص‌بودنش توی زمانی که در حال خوندنش بودی می‌درخشید و تبدیل به ستاره‌ای می‌شد که از درون کلمات می‌خزید توی قلبت و تا آخرین واژه‌ی کتاب -و حتی پس از اون- روشن می‌موند. "روزها در کتاب‌فروشی موریساکی" به نتیجه‌ی به خصوصی نرسید؛ ولی کاری کرد به تاکید روی این موضوع برسم که:« همیشه قرار نیست مقصد باشکوهی داشته باشی؛ گاهی مسیر از همه‌چیز می‌تونه زیباتر باشه. »
        

56

          من عاشق کتابم ، کتاب ها رو دوست دارم. از دیدنشون لذت میبرم ، از ورق زدنشون " حال " میکنم.  یکی از لذت های بزرگ زندگیم گردش بین کتاب ها و دست گرفتنشونه.  این عشق به کتاب از بچگی با من بوده و هست. 
شاید هیچ چیزی به اندازه کتاب و همراهی با کتاب به من لذت نمیده. 
یکی از آرزوهام داشتن یک کتاب فروشی بزرگه که بتونم با کتاب ها و افرادی که عاشق کتاب هان ارتباط داشته باشم. 
بشینم یه گوشه کتاب فروشی خودم ، قهوه بخورم و کتاب بخونم . هر از گاهی مشتری ای بیاد و باهم درباره کتاب هایی که خوندیم گپ بزنیم.
جلسات نقد کتاب داشته باشیم و...
آرزو بر جوانان عیب نیست مگه نه؟ 
همین عشق به کتاب ، باعث شده که ناخودآگاه جذب کتاب هایی بشم که درباره خود کتاب و کتاب فروشی یا کتاب خوندنه. تقریبا هر اثری که این تیتر رو داشته باشه رو با اشتیاق میخونم و لذت میبرم. 
کار در کتابفروشی بعد از کارگردانی و بازیگری قطعا سومین شغل محبوب من در جهانه و واقعا خوش به حال کسانی که کتابفروشی دارن و البته دغدغه مالی آنچنانی ای هم ندارن ، چون اگر قرار باشه از فروش کتاب، امرار معاش بکنیم کلاهت پسِ پس معرکه ست.

کتابفروشی موریساکی رو فقط به خاطر همین تیتر کتابفروشی انتخاب کردم بخونم. کتابی از ادبیات ژاپن ...

قبلا کتاب بسیار زیبای " خاطرات کتاب فروش " از جلال برجس رو خونده بودم که بسیار عالی و خوب بود که اون هم از ادبیات عرب بود. 
نسبت به اون کتاب ، کتاب فروشی موریساکی ، خیلی جذاب نیست. 
داستان خیلی ساده ست و چیز خاصی نداره برعکس کتاب " خاطرات کتاب فروش " که قصه واقعا جذاب بود. 

ایرادی که این کتاب از نظر من داره،  اتکای صد در صدی به ادبیات ژاپنه.  شما اگر ادبیات و نویسنده های ادبیات ژاپن رو نشناسید ، تقریبا ارتباط و حسی که نویسنده از کتاب ها و قصه هاشون تعریف میکنه رو دریافت نمی کنید. 
برعکس کتاب خاطرات کتاب فروش که ۷۰ درصد مثال هاش از هوگو و دوما و تالستوی و داستایفسکی بود و گریزی هم به ادبیات عرب که برای ما نا آشناست زده بود . 
در کل لذتی که دنبالش بودم رو توی این کتاب پیدا نکردم. حس کتابفروشی و عشق کتاب بهم دست نداد. خصوصا اینکه کاراکتر اصلی اصلا عاشق کتاب نیست . 
اگر اسم این کتاب میشد " بقالی موریساکی " احتمالا هیچ تغییری برایِ منِ ایرانی نداشت. 

این پنجمین کتابی بود کت از طریق فیدیبو خوندم ، گرچه حس کتاب کاغذی یک چیز دیگه ست اما با این وضعیت کتاب و قیمت هاش ، چاره ای نیست.

الان کتاب هم طوری شده که هرکی داره،  از قبل داره ...
        

22