مدیر مدرسه داستان معلمی ست که برای فرار از روزمرگی و بیهودگیهای معلمیاش تصمیم می گیرد مدیر شود. مدیری که در اتاق آفتاب خورش را بسته و فارغ از همه قیلوقالهای مدرسه نشسته؛ اما مدیریت فرای آن چیزی بود که تصور میکرد.
شخصیت خودنگهدار و عزت نفسدارش او را نسبت به بی کفش ولباسی بچه ها و نبود بخاری و.... بی تفاوت نمیگذارد. به تکاپو می افتد و حالش را گدایی کردن از آدمهای پولدار برای گرفتن بودجه بهم میزند و در گیرودار اتفاقات و کشمکش های درونی و بیرونی از اصلاح امور ناامید میشود و قدرت مقابله با قدرت های حاکم در جامعه را ندارد و درنهایت متن استعفانامه را مینویسد.
جلال در خلال این داستان، وضعیت اجتماعی، فقر و تبعیض ها، ترجیح روابط بر ضوابط و عدم شایسته سالاری زمان پهلوی را به خوبی نشان میدهد.
ما فقط با یک مدرسه و فضای بسته مدرسه طرف نیستیم. ما با روح زنده کنشگری انتقادی و اجتماعی روبه رو هستیم و بنظرم این مدیر مدرسه را ماندگار کرده است.
آشنایی با جزئیات تدریس و مسائل مدرسه نشان میدهد، تجربه زیستی معلمی جلال به خوبی به کارش آمده است.