تا فصل های آ خر ویراست خیلی خوب بود و متن روان اما فصل های آخر صفحات تکراری زیادی داشت، البته ممکنه ویراستی که من خوندم این شکل بوده باشه اما در کل کتاب خوبی بود و دید وسیعی نسبت به آزادگان به من هدیه داد.
      

        مثل همیشه، خلاصه، مختصر و مفید .
غیر از این هم از استاد انتظار نمی‌رفت.
      

        تجربه سفر تو دنیای ام علا  از حیث اون تجربه هایی بود که فقط تو زندگی‌نامه زنان موثر دفاع مقدس دیده بودم :)
میزان صبر و تحملشون نسبت به سختی ها و مواجهه با اون ها در نوع خودش بینظیر بود، حسرتی که وجود داره اینه که با وجود مسافرت های بسیار به شهر قم و زیارت حرم بی بی حضرت معصومه هیچ اطلاعاتی راجع به این بانو که کنار پروین جان اعتصامی دفن هستند نداشتیم و سعادت زیارتش نبوده.
بخوام ام علا رو تو چند واژه خلاصه کنم ، 
شیعه، صبور ، ام البنین معاصر....
      

        مثل همیشه دست گذاشتن روی یکی از مسائل کشور و اینبار فرارمغزها یا بقول خود آقای امیر خانی نشت نشا.
کتاب مال خیلی سال پیشه اما انگار یه پیش‌گویی برای  حال الان ماست :)
چرا میگم حال الان ؟ با وجود مهاجرت های معکوس یه سری از فرار مغزها بازهم این روند داره تسریع پیدا می‌کنه و خب از دانشگاه داره به سطح دبیرستان می‌رسه :(
حرف چیه نباید نا‌امید شد چون داریم رشد میکنیم اما نباید متوقف هم شد باید سرعت رشد و تساهل اونقدری باشه که به این جریان غلبه کنه تا سرمایه انسانی رو مفت از دست ندیم.
نمی‌دونم چقدر با این دست کتاب های آقای امیر خانی آشنا هستید اما اگر نفحات نفت رو خوندید و خوشتون اومده و دوست دارید  نگاهی عمیق به  این مسئله کشور رو تجربه کنید بسم الله.
یادم نیست جمله کی بود ولی :
خواندن کتاب یه تجربه کردن بی‌دردسره پس اگر دنبالشید تنها کافیه شروع به خواندن کنید .
      

        خدایا! تو میدانی من هرگز از مرگ نگریخته‌ام. 
این مرگ بود که از من گریخت ...
      

        حالا می‌فهمم که چرا مردم می‌خواهند داخل مصلی شوند :)
حالا می‌فهمم که مردم چرا محبت کسی را در دل جا می‌دهند.
مردم نه فریفته قدرت می‌شوند و نه گرفتار هیبت.
محبت از دروازه های بزرگ قدرت، دل را فتح نمی‌کند، با از پنجره های کوچک ضریح خدمت متواضعانه گذر می‌کند، مانند هرم گرما که سیاه زمستان را از زیر کرسی مادربزرگ بیرون می‌زند....
در حافظه تاریخی مردم، کمک یک جوان لاغر اندام تبعیدی به سیل زده ها بیشتر ماندنی است تا آمدن حتی یک رهبر مملکت ...
بقول بابا علی : علم‌رو باصبر و گفتار رو به عمل زینت بدیم.
      

        این کتاب اساسا نحوه عادت سازی رو به ما یاد میده و خب کتاب هایی از این قبیل زیاد خوندم‌، اما اگر دنبال یه کتاب خلاصه و مفید برای این بحث هستید گوش دادن به کتاب صوتیش خالی از لطف نیست اما اگر دنبال این هستید که علاوه بر عادت سازی یه دید بهتری از نظر رفتار بدن و مغز و راه حل مقابله با مانع های موجود هستید کتاب باشگاه ۵ صبحی هارو معرفی می‌کنم.
      

        اگر کوچیک ترین کارهارو مثل یک کلاف سردرگم می‌بینید و همش اونطور که دلتون میخواد علی‌رغم تلاش‌های فراوانی که کردید نتیجه نمی‌گیرید این کتاب و راه حل هاش گاهی خیلی میتونن کمک کننده باشند.
      

        برای منی که حدودا یه سال پیش خوندن کتاب های شهید رو از کتاب انسان کامل شروع کردم و خوندن صفحه به صفحه اون برام خیلی سنگین و ثقیل بود این کتاب خیلی متفاوت شد .
یکی از دلایلی که دیگه سمت کتب شهید مطهری عزیز نیومده بودم این بود اما تجربه خوندن این کتاب و کتاب داستان راستان تا همین لحظه خیلی خیلی شیرین بوده ، اکثر بریده هایی که برام مهم بود رو منتشر کردم اما بخوام راجع به کتاب بگم یه خلاصه رفتاری و اخلاقی از آقا امیر المومنین بود و خب کمی بیشتر با شخصیتشون آشنا شدم .
اگر دنبال شناخت بابا علی هستید این کتاب گزینه خیلی خوبیه .
      

        این ایام دنبال کتابی بودم که کمک کننده باشه به شناخت مادر، پیش از این کتاب خاطرنازک‌گل آقای سیدی بود اما امسال قسمت شد به این کتاب برسیم...
      

        از توصیه فراوان یکی از اساتید به خواندن این کتاب سمتش اومدم و خب از بعد خواندن این کتاب شهید علم‌الهدی شد داداش حسین :)
اینکه اون زمان هم دانشجو ها برای انجام فعالیت هاشون با کلی سنگ و چاله رو براه بودند اما؛ نحوه مواجهه خاص داداش حسین باعث کلی معجزه تو روند حرکت  قطار تهران قدس رقم زده و خواهد زد ....
اگر ناامیدی و فکر می‌کنید همه مشکلات برای شماست شده حتی کتاب صوتی  رو تو طاقچه گوش بدید.
      

        خون دلی که لعل میشه :)
      

        ا هشت سال دفاع مقدس با این زاویه دید تعریف کردن برای یه دختر ایرانی خیلی خیلی دلگرم کننده بود، و خب اینکه تو این مدت چقدر کم به نقش آفرینی خانم ها پرداخته شده یکم اذیت کننده بود.
      

        یه نگاه نو به روند انقلاب 
      

        به خشت به خشت حسینیه دلبسته  بود :))))