مرضیه زارع

مرضیه زارع

@Golab_Khanoom

6 دنبال شده

5 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        بدون هیییچ گونه اغراقی هییییچ کتاب یا رمانی رو تا این اندازه دوست نداشتم  و به جرئت میتونم بگم من توی این فانتزی قشنگ و عاشقانه سالهاست گیر افتادم و انگار که با اونها زندگی میکنم 
شخصیت عزیزم حامی رو که الهی نسلش زیاد بشه و نصیب ماهم بشه 😁 رو خیلی دوست داشتم ، همراز رو با اینکه چالش های اون رو توی زندگیم تجربه نکردم با تماااام وجود درک میکردم ، دلم واسه عاشقانه های سیاوش می‌رفت از اینکه از آرزوهاش گذشت واسم خیلی شجاعانه و خیلی عجیب بود ...
دردهای فریده خانم ، بچه ها و حامد رو درست روی قلبم حس میکردم زمانی که حامد واسه رها گریه میکرد ، زمانی که سرخورده و پشیمان بود ولی خیلی راه داشت تا بتونه کارهاشو جبران کنه ، همه رو حس میکردم انگار که منم عضو نادیدنی و نامرئی از اون خانواده بودم 
خلاصه که میگن یه سیب رو بندازی بالا هزار تا چرخ میخوره ولی اینو می‌دونم که تا ابد قلبم واسه جمله به جمله ی این کتاب و شخصیت هاش می تپه و ممنونم خانم پاکپور که اینجوری این عشق قشنگ رو به تصویر کشیدی و قلبمون رو اکلیلی کردی ❤️❤️❤️
      

0

        شاید حقیقتا نیازی نبود بین این همه نظرات ، افراد و دیدگاه های مختلف اظهار عقیده میکردم ولی این کتاب برای من تجربه خوبی بود  هرچند باید اعتراف کنم موقع خریدنش وسواسی برای ترجمه به خرج ندادم  و بعدها همین موضوع چقدر آزرده ام کرد ...( خرید از انتشارات فرعی اشتباه محضه ) 
این کتاب رو با کمی بی حوصلگی و صبر نسبتا زیااد خوندم چرا که مدام از خودم می پرسیدم چرا من باید صدسال از زندگی یک خانواده و تک تک افرادش رو بخونم ؛ چه لزومی داره که کتابی این همه شخصیت داشته باشه و من بخوام در مورد زندگی همهٔ اونها بدونم و جواب سئوالم رو تنها زمانی گرفتم که آخرین صفحه کتاب رو خوندم و تاازه اون زمان بود که به زیرکی نویسنده پی بردم و ایدهٔ کلی کتاب رو تحسین کردم . البته این رو باید در نظر بگیریم که کتاب چهارچوب روابط رو خیلی از حد گذرونده  تا حدی که با خوندن بیشتر قسمتها مغزم سوت می‌کشید و چند خط جلو می‌ رفتم ...
خلاصه که خواهرم/برادرم این کتاب رو  به عنوان یکی از ادبیات کلاسیک های جهان بخون حتی اگر چیزی هم بهت اضافه نکنه تورو با انواع شخصیت های مثبت یا منفی توی کتاب همراه می‌کنه و شناختن انواع و اقسام آدم ها به نظرم ارزشمنده ...
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

مرضیه زارع پسندید.
سه گانه ی نگهبانان: موزه ی دزدان

6

اگر بتونی زبان اصلی بخونی میتونی اسم کتاب رو به انگلیسی سرچ کنی و پی دی افشو دانلود کنی و بخونی( خودم می‌دونم اینکار اشتباهه ولی این هم می‌دونم که قراره فقط دو جلد اول چاپ بشه پس لطفاً نظر منفی ندید) و میشه که از هوش مصنوعی بخوای برات ترجمه کنه ولی خوب خیلی ترجمه درست و حسابی نمیشه چون ترجمه مکانیکی هست و خیلی روان و قابل فهم نیست ❤️

1

اگر بتونی زبان اصلی بخونی میتونی اسم کتاب رو به انگلیسی سرچ کنی و پی دی افشو دانلود کنی و بخونی( خودم می‌دونم اینکار اشتباهه ولی این هم می‌دونم که قراره فقط دو جلد اول چاپ بشه پس لطفاً نظر منفی ندید) و میشه که از هوش مصنوعی بخوای برات ترجمه کنه ولی خوب خیلی ترجمه درست و حسابی نمیشه چون ترجمه مکانیکی هست و خیلی روان و قابل فهم نیست ❤️

1

مرضیه زارع پسندید.
هفت جاویدان (3جلدی)

4

مرضیه زارع پسندید.
بانوی قصه

2

مرضیه زارع پسندید.
بانوی قصه
          بانوی قصه رمانِ خیلی معمولی و حتی دستِ پایینی محسوب میشود و محتوای فاخری ندارد! 
اما من دوستش دارم، بی اندازه! از آن کتاب هایی است که قابلیت خواندنش با عشق را در هر زمان و هر مکانی دارم! از همان ها که تعداد دفعاتی که آنرا خوانده ام از دستم در رفته! از آن مسکن ها که برای بهتر شدن حالم به آن پناه میبرم! 
بانوی قصه را دوست دارم شاید چون شبیه همرازم یا دوست دارم شبیهش باشم...
و حامی که نمونه ی یک مرد کامل و افسانه ای که احتمالا وجود خارجی ندارد! D: 
اصلا نویسنده ی کتاب جایی نوشته بود که برای نوشتن حامی از برهان خلف استفاده کردم و حامی همه ی آن چیزیست که مرد ها باید باشند و معمولا نیستند!
عشق بین همراز و حامی آرام و روان است، درگیری های عجیب و دور از منطق ندارد و همین آن را برای من جذاب میکند!
اگر از من بپرسید که بانوی قصه را بخوانیم یا نه، به آقایان میگویم بخوانند و خانم ها نه!
چون برای آقایان فرصت یادگیری ترفند و برای خانم ها حسرت و فانتزی در پی دارد!
        

14

بانوی قصه
          بدون هیییچ گونه اغراقی هییییچ کتاب یا رمانی رو تا این اندازه دوست نداشتم  و به جرئت میتونم بگم من توی این فانتزی قشنگ و عاشقانه سالهاست گیر افتادم و انگار که با اونها زندگی میکنم 
شخصیت عزیزم حامی رو که الهی نسلش زیاد بشه و نصیب ماهم بشه 😁 رو خیلی دوست داشتم ، همراز رو با اینکه چالش های اون رو توی زندگیم تجربه نکردم با تماااام وجود درک میکردم ، دلم واسه عاشقانه های سیاوش می‌رفت از اینکه از آرزوهاش گذشت واسم خیلی شجاعانه و خیلی عجیب بود ...
دردهای فریده خانم ، بچه ها و حامد رو درست روی قلبم حس میکردم زمانی که حامد واسه رها گریه میکرد ، زمانی که سرخورده و پشیمان بود ولی خیلی راه داشت تا بتونه کارهاشو جبران کنه ، همه رو حس میکردم انگار که منم عضو نادیدنی و نامرئی از اون خانواده بودم 
خلاصه که میگن یه سیب رو بندازی بالا هزار تا چرخ میخوره ولی اینو می‌دونم که تا ابد قلبم واسه جمله به جمله ی این کتاب و شخصیت هاش می تپه و ممنونم خانم پاکپور که اینجوری این عشق قشنگ رو به تصویر کشیدی و قلبمون رو اکلیلی کردی ❤️❤️❤️
        

0