🌟: در مورد دختری به اسم مارگارت که از پرواز، هواپیما و هر چیزی که از زمین صعود کنه و امکان سقوط داشته باشه، وحشت داره. یک روز دوستپسرش که آخرین آزمون برای خلبانی رو نداده، برای سورپرایز مارگارت اون رو وارد یه هواپیما کوچیک(فکر کنم)میکنه و اون وسیله رو به پرواز در مییاره.اونجا مارگارت بهش میگه که میترسه و وحشت داره ولی دوستپسرش، بهش گوش نمیده.به هرحال وقتی مارگارت و دوستپسرش میخوان فرود بیان،باد در جهت مخالف اونها میوزه و هواپیما به خاطر کنده شدن بالش(که سوخت اونجا نگهداری میشه) سقوط میکنه.دوستپسرش هیچ آسیبی نمیبینه ولی مارگارت فلج میشه.
🌟: کتاب در کل خوب بود. ولی شروع خوبی نداشت. چرا اینو میگم؟ چون نویسنده یهو پرید گفت از پرواز میترسم و رفت برای پروازی که سقوط کرد. به نظرم کمی می تونست کشش بده و شروع رو زیبا کنه.در مورد ترجمه هم زیاد خوب نبود و بعضی جاها میتونست قشنگتر ترجمه شه.پایان کتاب هم قشنگ تموم شد.از مفهوم و محتوای اصلی کتاب خوشم اومد. نشون میداد،میشه در هر موقعیت و لحظهای به دنبال شادی بود. حسی که کمتر کسی احساسش میکنه. چون همه توقع داریم شادی بیاد جلومون بگه بفرما کیف کن! زندگی تلخ و شیرینش باهمه؛ و این ماییم که باید شادی رو حس کنیم!😅🌱
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.