زن ها روحانی نمی شوندزن ها روحانی نمی شونداعظم عظیمی4.94 نفر |3 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام9خواهم خواند5توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب زن ها روحانی نمی شوند، اعظم عظیمی.یادداشتهای مرتبط به زن ها روحانی نمی شوندفاطمه رهبری1402/08/02 زن ها شاید خیلی کارها را نتوانند انجام بدهند ولی انسان ساختن را بعصی زن ها خوب بلد هستند ... حتی بعصی ها یشان بلد هستن هم انسان بسازند و هم زن های انسان ساز تربیت کنند...یکی از آنها که خستگی ناپذیر لحطه های عمرش را با قران و اهل بیت علیهم السلام پربرکت کرد خانم طاهایی(سیدخاموشی)است. 03مظفری1402/06/11 بسم الله الرحمن الرحیم طرح جلد کتاب، مجذوبم کرد. ایده خلاقانهاش، هزار ستاره میخواهد. بند بند کتاب را با تمام وجود در کوچههای فقه، اصول، صرف و نحو چشیدهام. «زنها روحانی نمیشوند.» دلم میخواست حاج خانم زنده بودند و میرسیدم در آغوششان و زار زار گریه میکردم. کاش اخرش مینوشت در جوار امام رئوف آرمید... و چون زنها روحانی نیستند، یک جایی از حرم دفن شدند که معلوم نیست، نشانی نیست، سنگی هم نیست. فقط قدیمیها میدانند مزار حاج خانوم کجاست. 29مریم برزویی1402/11/15 آخرش یه کار بانکی مجبورم کرد مسیری که هر روز سواره یا از یه خیابون دیگه می رفتم، این بار پیاده برم و درست از جلو مکتب نرجس رد بشم. چند دقیقه بی اعتنا به بارون واستم نگاهش کنم و بعد از کوچه رو به روییش که به اسم موسس مکتب یعنی بانو طاهاییه، تندی بدونم که زودتر برسم. راستش همه تصاویرم از بانو فاطمه(اشرف) سید خاموشی معروف به بانو طاهایی درست مثل عبورم از کوچه همنامش همین قدر تند و سرسرکی بود. تهش تصویر یه بانوی سن و سال دار حوزوی که رویش را قرص چسبیده! تا این که ظهر همان روز ابر و باد و بارون اینا دست به دست هم دادن و من مجبور شدم برا کاری این کتاب رو بخونم. شروع می کنم به خواندن. حالا یکی یکی داره ساختمونی که ساخته بودم تو ذهنم ازین تیپ آدم ها فرو می ریزه. سکانس اول کتاب در حوالی سال چهل و تقلای زنی که تلاش می کنه وارد حوزه علمیه مردونه بشه الله اکبر! اون زمان یک زن اون فضا! وادارم می کنه برم جلوتر سکانس بعدی زنی که کنار پنجره نشسته و درختای بی بار و برگ زمستون مثل الان که درون خودشون کلی ظرفیت دارن یه تکون اساسی به روحش میده.جوری که جسمش رو برا بزرگ ترین کارا بسیج می کنه یهو لیلا زن همسایه، قرتی روزگار که مدام دغدغه اش رنگ مو و فرم فلان لباس بوده، میشه پامنبری زنی که تو اوج اختناق پهلوی مدرسه زنونه میسازه! ینی اینجا چه قدر زدم تو سر خودم که یکی تو اون تاریکی و سیاهی مشعل هدایت روشن می کنه این همه آدم رو هم زیر نور میاره. ما زیر سایه حکومت اسلامی انقد تنبل و غر غرو و کم کار و بهانه گیر ...چررررررا و گریبان چاک دادن مدرسه که پر از اتفاقات ریز و درشته. از درگیری با ساواک پیرو فعاالیت های انقلابی مکتب تا برخورد با کمونیست ها تا ورود بهایی ها و خارجی ها و...همه اینا که به سرانگشتان یه زن خوش پوش خوش بوی خوش صحبت می چرخه و تک تک مواقع مرتفع میشه. استاد صبوحی تو تدبر سوره کوثر از امام خمینی به عنوان مصداق کوثر نام برد. می گفت کوثر بودن به داشتن ملک و املاک و فرزند دختر یا پسر یا چند تاش یا فلان عنوان خانوادگی و... نیست.کوثر بودن به میزان راهی که تو باز می کنی و از طریقش باعث گسترش نور میشی. حتی وقتی نباشی. درست مثل گریه های زنی از مالزی که با دیدن عکس امام و راه امام اسلام میاره. کسی که خودش تو دنیا نیست ولی داره هنوز انسان زنده می کنه. بانو طاهایی هم من رو یاد مصداق کوثر انداخت. روح امام انقلاب و بانو طاهایی شاد و قرین رحمت تو این ایام الله پ_ن: کتاب کمتر از بانو بود. خیلی کمتر. خیلی دوست داشتم بیشتر و جزیی تر بدونم. ولی خب شاید دست نویسنده از تحقیق خالی بوده و اگر تخیل رو راه مینداخته بیش ازین از چارچوب در می رفته. همین هم غنیمتی بود. قلم هم روان و خوب بود و همراهت می کرد. 04