جنگ و صلح

جنگ و صلح

جنگ و صلح

4.4
86 نفر |
25 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

28

خوانده‌ام

160

خواهم خواند

204

شابک
9789640004166
تعداد صفحات
772
تاریخ انتشار
1399/11/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب جنگ و صلح، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که نخستین بار در سال 1867 وارد بازار نشر شد. این رمان به شکل کلی به ماجرای یورش ناپلئون به روسیه در سال 1812 می پردازد و ماجرای سه تن از شناخته شده ترین شخصیت های دنیای ادبیات را پی می گیرد: پی‌یِر بزوخوف، فرزند نامشروع یک کُنت که در حال نبردی برای به دست آوردن ارث و میراث است و آرزوی رسیدن به آرامش روحی و معنوی را دارد؛ شاهزاده آندرِی بالکونسکی، که خانواده اش را ترک می کند تا در نبرد علیه ناپلئون شرکت داشته باشد؛ و ناتاشا روستوف، دختر زیبا و جوانِ مردی نجیب زاده که هم پی‌یِر و هم آندرِی را شیفته ی خود کرده است. تولستوی در این شاهکار بی بدیل، شخصیت هایی متعدد و مختلف را خلق کرده که هر کدام با مشکلات منحصر به فردِ فرهنگ و پیشینه ی مختص به خودشان مواجه می شوند.
      

پست‌های مرتبط به جنگ و صلح

یادداشت‌ها

زکیه

زکیه

1400/5/19

          کتاب جنگ و صلح، که شاید بتوان آن را کامل‌ترین رمانِ تاریخ و به نظر برخی منتقدین اوج فکری تولستوی دانست. دارای قریب به ۷۰۰ کاراکتر است که خط شخصیت‌پردازی هیچکدام از آن‌ها در هیج جای داستان گم نمی‌شود. این همه نبوغ تولستوی جداً برای من وجدآور و تحسین برانگیز است. داستان در یک مهمانی اشرافی آغاز می‌شود و نُقلِ نَقل محفل، قدرت و درایت ناپلئون بناپارت است که جوانان اشراف با شوری وافر از او سخن می‌گویند؛ غافل از آن‌که لشکر فاتح ناپلئون به زودی بر سر مرزهای مسکو حاضر می‌شود. رمان، داستان زندگی و وقایع اتفاقیه‌ی 5خانواده اشراف، در گیر و دار جنگ روسیه و فرانسه است(فرانسه کشوری محبوب میان روسی‌ها بود، که اشراف آن غالبا به زبان فرانسه هم تسلط داشتند). کتاب جنگ و صلح جزییات، بسیار دارد، اما هرچیز سر جای خود است. پس خیالتان آسوده! رشته داستان از دست نویسنده و خواننده خارج نمی‌شود، و از مطالعه آن خسته و کسل نمی‌شوید. 
مثل دیگر آثار تولستوی، این رمان نیز ضمن درون‌مایه سیاسی و اجتماعی، بحث فلسفی و دینی، رنگ غلیظی دارد، خاصه در این رمان مسئله جبر و اختیار مورد توجه است. تولستوی در جنگ و صلح نمی‌خواهد قهرمان خاص و ویژه‌ای داشته باشد و این برخاسته از همان «جنگ و صلح» فراگیر و درونی انسان‌هاست.
مطالعه جنگ و صلح را نه به عنوان یک رمان تاریخی، سیاسی، اجتماعی و نه حتی یک متن فلسفی، بلکه (به قول ویرجینیا وولف) به عنوان مجموعه‌ای جذاب از تجربیات انسانی و زیسته، پیشنهاد می‌کنم. من با ترجمه کاظم انصاری خواندم و به نظرم ترجمه قابل تقدیری بود؛ ولی اکنون در ترجمه‌های موجود و متاخر از آثار تولستوی، سروش حبیبی چون از متن روسی به فارسی بر می‌گرداند، بنابراین تعهد بیشتری به متن، و ترجمه دقیق و خوش‌خوانی دارد.
        

12

          شما هرچقدر هم کتاب‌خون و عشق کتاب. هرچقدر هم علاقمند به ادبیات روس. ولی وقتی مدام بشنوی که یه کتاب یک عالمه شخصیت داره و چهار جلده و همه‌اش تو میدون جنگ می‌گذره احتمالاً خیلی تمایلی به خوندن این کتاب پیدا نمی‌کنید. 
مگر اینکه یه دوست کتاب‌خون داشته باشید که این کتاب رو خونده باشه و در حال خوندن مدام از کتاب تعریف کنه.
و اینجوری وسوسه میاد سراغ آدم.
نمی‌دونم بر اساس کدوم تعریف خیال می‌کردم که همه اتفاقات کتاب #جنگ_و_صلح فقط درباره جنگه. 
فقط حدود نیمی از کتاب مربوط میشه به جنگ. همون هم نه فقط میدان جنگ. جلسات فرماندهان. اردوهای نظامی و...
نیم دیگر کتاب درباره آدم‌هاییه که زندگی‌شون با این جنگ دگرگون میشه. 
چند خانواده از خانواده اشراف که عشق، نفرت، مرگ، تولد، ازدواج و جدایی و پیوند اونها با هم رو روایت کرده. خانواده‌هایی که پسران همه‌شون عازم میدان جنگ میشن و...
تعداد شخصیت‌ها زیاده به علاوه اینکه هرکدوم رو به چند اسم صدا می‌زنن. اما خیلی زود مخاطب با همه‌شون ارتباط می‌گیره. زبان اثر فاخره ولی واقعاً سخت‌خوان نیست. صحنه‌پردازی‌ها معرکه است.
لازم نیست بیش از این درباره این اثر فاخر صحبت کنم. چون درباره‌اش حرف زیاد زده شده. 
بعضی‌ها که خیلی اهل خوندن آثار کلاسیک نیستند به این کتاب ایرادهایی وارد می‌کنن ولی اون ایرادها در واقع ویژگی کتاب‌های کلاسیک مخصوصاً کتاب‌های روسه.
مثل دخالت‌های راوی توی متن و تحمیل نظر خودش و نتیجه‌گیری.
کتابی که من خوندم رو #نشر_نیلوفر منتشر کرده. ترجمه‌اش خوبه ولی ویرایشش خیلی بده.
پیشنهاد می‌کنم که مقدمه کتاب رو بعد از پایان کتاب بخونید.
متن‌های پشت جلد رو هم همینطور. به طرز مسخره‌ای کتاب رو اسپویل کردن توی مقدمه و پشت جلد. 
مخاطب به احتمال زیاد با کلیات کتاب آشناست. ولی لزوماً نمی‌دونه کی می‌میره و کی با کی،ازدواج می‌کنه.
متن پشت جلد و مقدمه نصف لذت کتاب رو برای من از بین برد.
        

10

جنگ و صلح
          جنگ و صلح

درباره‌ی «جنگ و صلح» چه می‌توان گفت؟ هیچ!
شاید به نظرتان این «هیچ» خیلی کلیشه‌ای و راهی برای فرار نویسنده از چیزهایی باشد که نمی‌تواند بگوید. یعنی چه که در مورد یک کتاب هزارصفحه‌ای که یکی از رمان‌های بزرگ ادبیات جهان هم هست هیچ نمی‌توان گفت؟ مثلاً همین عبارت «رمان بزرگ» خودش یک چیزهایی درباره‌ی این کتاب می‌گوید.
ببینیم این عبارت در مورد چنین کتابی چه می‌گوید.
«جنگ و صلح» کتابی است که تأثیری معنادار در علم تاریخ گذاشته و بسیاری از مورخان و نظریه‌پردازان این رشته در قرن بیستم نگاه تولستوی را به تاریخ و تاریخ‌نگاری پی گرفته‌اند: یک رساله در علم تاریخ.
«جنگ و صلح» کتابی است که باعث تغییر شهرت چند شخصیت سیاسی واقعی در نگاه مردم پس از خود شده است. قسمتی از شهرت ناپلئون، تزار نیکلای و به‌خصوص ژنرال کوتوزوف مدیون این کتاب است و نگاه بسیاری از مورخان سیاسی به این شخصیت‌ها تحت تأثیر این کتاب تغییر کرده است: یک مانیفست سیاسی.
«جنگ و صلح» کتابی است پر از پرسش‌های فلسفی و هر یک از این پرسش‌ها چنان خوب پرداخته شده‌اند که بسیاری از فلاسفه‌ی قرن بیستم تلاش کرده‌اند پاسخ‌هایی درخور برای آنها بیابند: یک کتاب فلسفی.
«جنگ و صلح» کتابی است که با وصف این که پنجاه سال پس از جنگ فرانسه و روسیه نوشته شده، هنوز هم مرجعی قابل اعتنا برای فهم جزئیات این جنگ است: یک گزارش خبرنگارانه.
«جنگ و صلح» کتابی است که روس‌ها به مدت دو قرن حول آن گرد آمده‌اند و افتخارات قومی و ملی خود را با آن جشن گرفته‌اند. کتابی که صحنه‌های حماسی‌اش چنان قدرت دارند که می‌توانند یک ملت بسازند: یک شاهکار حماسی.
می‌توان این لیست را همین‌طور ادامه داد اما همین‌قدر هم کافی است تا بدانیم که عبارت «رمان بزرگ» درباره‌ی این کتاب «هیچ» نمی‌گوید. وقتی تولستوی مدام اصرار می‌کرد که «این کتاب یک رمان نیست» منظورش همین بود: متنی که سبک‌های نویسندگانی مانند هومر و آریوست و هگل و گوگول و شوپنهاور و دیکنز را به هم آمیخته و از میان آنها اثری منحصربه‌فرد بیرون آورده که خواننده را حداقل با دویست شخصیت و هزاران رویداد عاشقانه و حماسی و خانوادگی و خیالی و واقعی آشنا می‌کند نه یک رساله‌ی تاریخی است نه یک گزارش روزنامه‌نگارانه، نه یک رساله‌ی فلسفی، نه یک داستان تاریخی، نه یک رمانس قرون وسطایی، نه یک رمان بزرگ و نه هیچ چیز دیگری غیر از چیزی که هست: کتابی یگانه در نوع خودش که شاید یکی از رفیع‌ترین قله‌هایی باشد که تا کنون بشر در نوشتار به آن رسیده است.
        

1

        اگه از من بپرسن ویژگی یه کتاب خوب چیه؟
اولین چیزی که میگم اینکه بتونم باهاش تمام احساسات مختلف رو تجربه کنم.
بخندم،گریه کنم،هیجانی بشم، دچار ترحم بشم، عصبانی بشم و...
جنگ و صلح برای من آینه ی تمام این احساسات بود، و بنظرم همین تنها کافیه تا یه اثر شاهکار محسوب بشه و بنظرم بقیه چیزا هر چند مهم در جزئیات قرار میگیرن.
رمان جنگ و صلح رمان بی عیب و نقصی نبود، اما خوبی هاش خیلی بیشتر به چشم میاد و ارزش خوندن داره.

یه نکته ی مهمی رو که شاید دوست داشتم قبل از شروع کتاب میدونستم اما کسی بهم نگفت، این بود که؛ رمان جنگ و صلح فقط داستان نیست، بخشی از تاریخ جنگ روسیه و فرانسه رو در دل خودش داره و تحلیل هایی که تولستوی از جنگ و مسائل پیرامونش میده.
من بیشتر این تحلیل ها رو دوست داشتم، اما سخن آخر کتاب رو فقط خوندم تا تموم کنم، چون چیز زیادی ازش متوجه نشدم.
در مورد شخصیت های داستان باید بگم که با روابط ماریا با پدرش به شدت همزاد پنداری کردم. و برای من جزو قشنگترین و احساس برانگیزترین بخشای کتاب بود.
اونقدر تو جنگ و صلح همه چیز خوب بود که هر چی ایرادم که داشته باشه در سایه ی خوبی هاش محو میشه.
احساسات آندره ی بعد از عاشق ناتاشا شدن،خیانت ناتاشا فوق العاده بودن. 
تولستوی جوری داستان رو شخصیت پردازی کرده بود که حس می کردم توی داستان خدای شخصیت هاش شده، و هیچ کدوم از اعمال شخصیت های داستان از زندگی واقعی جدا نبود.
طوری که حس می کردم شخصیت ها شخصیت های واقعی هستن و من توی حباب شیشه ای از بیرون دارم داستان زندگی شون رو تماشا می کنم.
اما واقعیتش در اواخر داستان تولستوی اون هویت خدای داستان رو برای من از دست داد و تا مقام نویسنده پایین اومد.
پایان بسیار زیبا بود، اما برای من اندکی غیر قابل باور شاید نیاز به توضیحات بیشتری داشتم و یه جورایی حالت درام داشت و از اون حالت زندگی واقعی خارج شد.
چه طور شد که ناتاشا یه شخصیتی که همش تو مهمونی و مجلس رقص بود یکدفعه یه زن خانه دار عاشق پیشه و وفادار میشه؟ 
یکم شخصیت خشن نیکلای رستف که دست بزن داشت، به جز آخرای داستان چیزی ازش ندیدم و یکم برام یهویی بود و جای سوال داشت.

البته اینا برای من فقط جای سوال بود شاید با گذر زمان که اطلاعاتم کاملتر بشه بتونم شخصیت ها بیشتر درک کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          جنگ و صلح رو خیلی وقت پیش خوندم، وقتی دبیرستانی بودم. 
خیلی دوستش داشتم خیلی! یعنی این کتاب کت کلفت رو بعضا چند ساعت دستم می‌گرفتم و پشت سر هم می‌خوندم! یادمه حتی عاشق صحنه‌های طولانی جنگش بودم تا جایی که وقتی تموم می‌شد و می‌رفت تو شهر دلم براشون تنگ می‌شد (البته وقتی تو صحنه‌های جنگ بودم هم دلم برای صحنه‌های شهری تنگ می‌شد! و خودم از این حسم تعجب می‌کردم!) خیلی دوست دارم دوباره بخونمش و ببینم بازم به اندازهٔ قبل ازش خوشم میاد؟
 
کلا سیر رمان‌های تولستوی برای من اینطوریه:
جنگ و صلح که کلا تو طبقهٔ اشراف می‌چرخه،
آنا کارنینا که گاهی تو طبقهٔ اشرافه و گاهی میره بین مردم عادی. ولی بازم این بین مردم عادی بودن از دید یه نجیب‌زاده روایت می‌شه،
و رستاخیز که بالاخره ما یه زاویهٔ دید از مردم عادی رو تو کار تولستوی می‌بینیم.
از اونجایی که من این زاویهٔ دید مردم عادی و کلا رفتن تولستوی بین مردم عادی و حسش نسبت به اونا رو خیلی دوست دارم، با خودم میگم آیا اگه جنگ و صلح رو دوباره بخونم بازم ازش خوشم میاد؟

https://taaghche.com/book/138801
        

2

مهشید

مهشید

1402/4/26

        بعد از دوماه لحظه لحظه با این کتاب زندگی کردن،بالاخره تموم شد.این طولانی ترین وقتی بود که برای یه کتاب گذاشتم و دلیلش این بود که گاهی آروم میخوندم تا تموم نشه.این کتاب اولین اثری بود که از تولستوی خوندم و کاملا عاشق قلمش شدم.طوری که جزئیات،شخصیت افراد و مکان ها و کوچکترین چیزی رو با ظرافت و دقت توصیف کرده باعث شد که من همه اتفاقات رو خودم حس کنم،توی این دوماه من توی روسیه زندگی کردم،با اشراف روسیه توی مهمونی های شبانه رقصیدم و راجع به مسائل سیاسی صحبت کردم،توی میدان جنگ کشته شدن آدم هارو دیدم،و موقع مرگ پرنس آندره یا پتیای جوان بالای پیکرشون ایستاده بودم و مرگشون رو با چشم دیدم و حتی سوختن مسکو رو مقابل خودم دیدم.تا حالا هیچ کتابی اینقدر من رو توی خودش نکشیده بود که باعث بشه من حس کنم اونجام و دارم کنار شخصیت ها زندگی میکنم.
جنگ و صلح فقط یه داستان راجع به زندگی اشراف روسیه و یا یک داستان عاشقانه نیست،بلکه به نظر‌ من یه منبع تاریخی خوب برای جنگ فرانسه و روسیه است.
اوایل کتاب اسامی زیاد کمی اذیت کننده بود از اونجایی جنگ و صلح بیش از ۵۰۰ شخصیت داره اما بعد از ۲۰۰ صفحه اول با شخصیت های اصلی که چندنفر بیشتر نبودند،آشنا شدم دیگه اسامی و شخصیت ها مشکلی نبود.شاید تعداد صفحات کتاب زیاد به نظر بیاد اما قطعا ارزش وقت گذاشتن و خوندن رو داره و اصلا طوری نیست که خواننده خسته بشه و حوصلش سر بره.
فقط یک ستاره کم کردم و اون هم بخاطر فصل اخر کتابه که کاملا نظرات و عقاید تولستوی راجع به تاریخه،نمیگم بد بود اتفاقا توضیحات جامع و به درد بخوری بود اما مورد علاقه من نبود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

Calla_Lily

Calla_Lily

1402/5/30

        برخی از خوانندگان این کتاب معتقند که این کتاب اصولا حوصله سر بر است و حوصله ی آدم را سر می برد، شاید به دلیل قطر بسیار زیبای کتاب که از نظر من بسیار جذاب جلوه می کند نشات می گیرد یا به دلیل آن است که تولستوی هر بخش از این اثر تاریخی بسیار جذاب و جالب توجه کلاسیک را آنچنان عمیق و فلسفی نوشته و تجزیه و تحلیل کرده است که اگر در یک روز چهارصد صفحه ی اول آن که حدودا نصف جلد اول است را بخوانید عاقبت از خواندن آن عاجز شده و کتاب را کنار می گذارید، به همین دلیل است که باید این کتاب را آرام و پیوسته خواند چرا که آنچنان نویسنده هنرمندانه و ماهرانه این کتاب را نوشته که درک آن در یک روز و حتی در یک هفته برایمان مقدور نیست. من عاشق مکالمات بین ناپلئون و فرمانده ی فرستاده ی روسی شدم، چرا که ناپلئون چنان با عظمت و شکوه با وی رفتار کرد که دقیقا واضح نیست چگونه باید اخلاق و رفتار این مرد را بسنجیم آیا دقیقا یکی از جنایتکاران تاریخ بود و یا یکی از بزرگ مردان تاریخ؟ برای هیچ یک از شخصیت های بزرگ تاریخ نمی توان به این دو سوال پاسخ قطعی داد چرا که به قول برخی از آدمها ما همه خاکستری هستیم ترکیبی از سپید و سیاه!  همچنین برخی دیگر از افراد از بی شماری شخصیت های این اثر ناله می کنند که من خود جزو یکی از آنان هستم اما ما چطور می توانیم از یک کتاب کلاسیک که نویسنده داستان و تاریخ را در آن در هم تنیده است انتظار شخصیت های اندکی که در کتابهای جین آستین و ژول ورن می بینیم را داشته باشیم؟ در ابتدا قصد من بر آن بود که تک تک شخصیت های این داستان را در دفتری نوشته و خلاصه ای از خلق آنان و بطور کلی آنچه در داستان بودند را یادداشت کنم اما خب نشد! آخرش از دستم در رفت و دقیقا نتوانستم بشمارم که آیا حقیقتا تنها ۵۷۰ شخصیت که در مقدمه ی آن توسط ناشرین نوشته شده نقش وجود دارد یا ارقامی بالاتر از اینها؟ از اینها که بگذریم تنها اشکالاتی که می توان از این کتاب گرفت همین ها هستند و به همین دلیل چهار ستاره برایش امتیاز خوبی بنظر می رسید، البته من به محض اینکه قطر کتاب را دیدم هیجان زده شدم خب چه کسی هست که با دیدن کتابی به این اندازه جالب و طولانی هیجان زده و شادمان نشود؟ خیلی از ما بهخوانی ها هرچه کتاب طولانی تر باشد برایمان جالب تر است و اگر احیانا کتاب جالبی مثل سووشون آنطور ناگهانی و ناتمام و کم به پایان برسد غصه مان می گیرد، از اینها که بگذریم من از شخصیت هایی همچون پی یر، راستوف، شاهزاده آندره و شاهدخت ماریا خیلی خوشم آمد از شخصیت پی یر بخاطر انسانی که گناهان خود را به چشم دید و در تلاش برای رفع آنها برآمد، از شخصیت راستوف بخاطر جوان فداکار و مهربانی که بود، از شاهزاده آندره که هرچند بسیار دیر قدر زندگی را دانست اما در لحظات آخر به آن ایمان آورد و از شاهدخت ماریا بخاطر ایمان و صداقت و مهربانی ای که تحت هر شرایطی سعی داشت داشته باشد، بطور کلی تولستوی در این اثر زندگی پنج خانواده ی روس که همه شان در یک کشور زندگی می کنند نشان می دهد، شاید به دلیل اینکه تفاوت آنها را به ما نشان دهد مثلا خانواده ی شاهزاده واسیلی خانواده ای مکار و بی قید و شرط بودند که پیوسته در پی جاه و مقام بودند، خانواده ی راستوف ها گرچه دلسوز و خوب بودند اما ولخرج بودند و گمان می کردند که تا ابد جایگاهشان میان خانوادگان ثروتمند روسیه قرار دارد، پی یر داستان زندگی مرد تنها و بدون خانواده ای است که مشکلات نداشتن حامیانی همچون مادر، پدر، برادر و خواهر و یا دوستی خوب و مهربان را نشان می دهد و...  در آخر بنظر من مهم ترین درس هایی که می توان از این کتاب گرفت اینها است: 
۱-انسان تا چیزی را از دست دهد هرگز آنقدری که باید بداند قدر نمی داند. 
۲-تنها نتیجه ای که انسان از طمع و مکاری می گیرد تباهی است. 
۳-هرکسی در هر زمانی می تواند به بهترین خودش برسد اما پیوسته و با احتیاط. 
۴-غرور بیجا نتیحه ی خودکامی و بلعیدن خودمان در پوسته ی شیرین من بهترینم است. 
۵-تاریخ داستان زندگی گذشتگان ما نیست، زمان گذشته ی حال امروز ماست که در آن زندگی می کنیم.  
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

30

          «جنگ و‌صلح» 
لئو تولستوی
جلد اول
وقتی با بزرگی یک کتاب مواجه می شوید مجبورید با احترام راجع به آن سخن بگویید، دقیق از آن‌نقل کنید و در نهایت بی آنکه خود بخواهید مبلغ آن  شوید!
جنگ و صلح همانطور که از اسمش‌پیداست حکایت روسیه دوران الکساندر، اوضاع نخبه گان،فضای اجتماعی سیاسی دربار و‌ درباریان و نبرد روسیه با ناپلئون است. 
چیزی که موجب اعجاب مخاطب می شود تسلط کامل نویسنده در ترسیم هر دو فضا (جنگ و صلح)آن هم با قلمی سحر انگیز است، سحر انگیز ! چراکه تولستوی چنان شما را غرق در جزئیات شخصیت ها می کند که اگر نخواهید هم نمی توانید در جای خود ثابت بمانید و در زمان حال زندگی کنید. صدای غرش توپ ها،چکاچک شمشیرها، فریادها، دود باروت،حس انتقام و افتخار طلبی نیروها چیزهایی است که آنی رهایتان نمی کند.
کتاب به نقلی بیش از۵۰۰ شخصیت دارد ولی این به هیچ وجه باعث سردرگمی نمی شود چرا که بعد از مدتی شخصیت های محدود و اصلی داستان را پی میگیرید و از خود سوال می کنید: مگر می شود حماسه نوشت و از صدها شخصیت سخن نگفت؟!

از داستان چیزی نمی گویم فقط به شخصه عاشق آن‌دست لحظاتی شدم که به قول برخی امضای ناپیدای نویسنده در یک داستان است،این یکی از آن لحظات است؛ وقتی که جنگ مغلوبه می شود و«پرنس آندره» در کوران گرم نبرد شجاعانه و به دل گرمی تهور جوانی اش دل به دشمن می زند، نیروها پشت سرش جانی می یابند و به سرعت از او پیشی میگیرند، سرعت اتفاقات،صداها،جوشش خون در رگ همه واحساسات شدید پیش زمینه این لحظه است ...ناگهان ضربه ای به «پرنس» وارد می آید و زمین میخورد،زنده است، نگاه به آسمان دارد، همه چیز آرام می شود،صداها کمتر به گوش می رسند،مبهوت زیبایی آسمان می شود و اینک قطعه از کتاب تقدیم نگاه شما:
... در دل گفت:چه آرامشی،چه صلحی و چه شکوهی! هیچ‌شباهتی به وقتی که می دویدم ندارد!به هیچ روی به شتابیدن و نعره کشیدن و زد و خورد ما نمی ماند، هیچ شباهتی به رفتار آن توپچی و آن سرباز که با چهره هایی وحشتزده و خشمگین سنبه ی توپ را از دست هم می کشیدند ندارد. من چطور پیش از این هرگز این آسمان بلند را نمی دیدم؟ چه سعادتی که عاقبت آن را شناختم.آری، از این آسمان بی پایان که بگذری، همه چیز جز فریب و کبر توخالی نیست. از آن که بگذری دیگر هیچ چیز ارجمندی وجود ندارد.هیچ چیز!
        

2