معرفی کتاب جنگ و صلح اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم کاظم انصاری

جنگ و صلح

جنگ و صلح

4.5
171 نفر |
44 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

43

خوانده‌ام

324

خواهم خواند

390

شابک
0000000019016
تعداد صفحات
672
تاریخ انتشار
1364/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب جنگ و صلح، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که نخستین بار در سال 1867 وارد بازار نشر شد. این رمان به شکل کلی به ماجرای یورش ناپلئون به روسیه در سال 1812 می پردازد و ماجرای سه تن از شناخته شده ترین شخصیت های دنیای ادبیات را پی می گیرد: پی‌یِر بزوخوف، فرزند نامشروع یک کُنت که در حال نبردی برای به دست آوردن ارث و میراث است و آرزوی رسیدن به آرامش روحی و معنوی را دارد؛ شاهزاده آندرِی بالکونسکی، که خانواده اش را ترک می کند تا در نبرد علیه ناپلئون شرکت داشته باشد؛ و ناتاشا روستوف، دختر زیبا و جوانِ مردی نجیب زاده که هم پی‌یِر و هم آندرِی را شیفته ی خود کرده است. تولستوی در این شاهکار بی بدیل، شخصیت هایی متعدد و مختلف را خلق کرده که هر کدام با مشکلات منحصر به فردِ فرهنگ و پیشینه ی مختص به خودشان مواجه می شوند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به جنگ و صلح

پست‌های مرتبط به جنگ و صلح

یادداشت‌ها

زکیه

زکیه

1400/5/19

          کتاب جنگ و صلح، که شاید بتوان آن را کامل‌ترین رمانِ تاریخ و به نظر برخی منتقدین اوج فکری تولستوی دانست. دارای قریب به ۷۰۰ کاراکتر است که خط شخصیت‌پردازی هیچکدام از آن‌ها در هیج جای داستان گم نمی‌شود. این همه نبوغ تولستوی جداً برای من وجدآور و تحسین برانگیز است. داستان در یک مهمانی اشرافی آغاز می‌شود و نُقلِ نَقل محفل، قدرت و درایت ناپلئون بناپارت است که جوانان اشراف با شوری وافر از او سخن می‌گویند؛ غافل از آن‌که لشکر فاتح ناپلئون به زودی بر سر مرزهای مسکو حاضر می‌شود. رمان، داستان زندگی و وقایع اتفاقیه‌ی 5خانواده اشراف، در گیر و دار جنگ روسیه و فرانسه است(فرانسه کشوری محبوب میان روسی‌ها بود، که اشراف آن غالبا به زبان فرانسه هم تسلط داشتند). کتاب جنگ و صلح جزییات، بسیار دارد، اما هرچیز سر جای خود است. پس خیالتان آسوده! رشته داستان از دست نویسنده و خواننده خارج نمی‌شود، و از مطالعه آن خسته و کسل نمی‌شوید. 
مثل دیگر آثار تولستوی، این رمان نیز ضمن درون‌مایه سیاسی و اجتماعی، بحث فلسفی و دینی، رنگ غلیظی دارد، خاصه در این رمان مسئله جبر و اختیار مورد توجه است. تولستوی در جنگ و صلح نمی‌خواهد قهرمان خاص و ویژه‌ای داشته باشد و این برخاسته از همان «جنگ و صلح» فراگیر و درونی انسان‌هاست.
مطالعه جنگ و صلح را نه به عنوان یک رمان تاریخی، سیاسی، اجتماعی و نه حتی یک متن فلسفی، بلکه (به قول ویرجینیا وولف) به عنوان مجموعه‌ای جذاب از تجربیات انسانی و زیسته، پیشنهاد می‌کنم. من با ترجمه کاظم انصاری خواندم و به نظرم ترجمه قابل تقدیری بود؛ ولی اکنون در ترجمه‌های موجود و متاخر از آثار تولستوی، سروش حبیبی چون از متن روسی به فارسی بر می‌گرداند، بنابراین تعهد بیشتری به متن، و ترجمه دقیق و خوش‌خوانی دارد.
        

15

          شما هرچقدر هم کتاب‌خون و عشق کتاب. هرچقدر هم علاقمند به ادبیات روس. ولی وقتی مدام بشنوی که یه کتاب یک عالمه شخصیت داره و چهار جلده و همه‌اش تو میدون جنگ می‌گذره احتمالاً خیلی تمایلی به خوندن این کتاب پیدا نمی‌کنید. 
مگر اینکه یه دوست کتاب‌خون داشته باشید که این کتاب رو خونده باشه و در حال خوندن مدام از کتاب تعریف کنه.
و اینجوری وسوسه میاد سراغ آدم.
نمی‌دونم بر اساس کدوم تعریف خیال می‌کردم که همه اتفاقات کتاب #جنگ_و_صلح فقط درباره جنگه. 
فقط حدود نیمی از کتاب مربوط میشه به جنگ. همون هم نه فقط میدان جنگ. جلسات فرماندهان. اردوهای نظامی و...
نیم دیگر کتاب درباره آدم‌هاییه که زندگی‌شون با این جنگ دگرگون میشه. 
چند خانواده از خانواده اشراف که عشق، نفرت، مرگ، تولد، ازدواج و جدایی و پیوند اونها با هم رو روایت کرده. خانواده‌هایی که پسران همه‌شون عازم میدان جنگ میشن و...
تعداد شخصیت‌ها زیاده به علاوه اینکه هرکدوم رو به چند اسم صدا می‌زنن. اما خیلی زود مخاطب با همه‌شون ارتباط می‌گیره. زبان اثر فاخره ولی واقعاً سخت‌خوان نیست. صحنه‌پردازی‌ها معرکه است.
لازم نیست بیش از این درباره این اثر فاخر صحبت کنم. چون درباره‌اش حرف زیاد زده شده. 
بعضی‌ها که خیلی اهل خوندن آثار کلاسیک نیستند به این کتاب ایرادهایی وارد می‌کنن ولی اون ایرادها در واقع ویژگی کتاب‌های کلاسیک مخصوصاً کتاب‌های روسه.
مثل دخالت‌های راوی توی متن و تحمیل نظر خودش و نتیجه‌گیری.
کتابی که من خوندم رو #نشر_نیلوفر منتشر کرده. ترجمه‌اش خوبه ولی ویرایشش خیلی بده.
پیشنهاد می‌کنم که مقدمه کتاب رو بعد از پایان کتاب بخونید.
متن‌های پشت جلد رو هم همینطور. به طرز مسخره‌ای کتاب رو اسپویل کردن توی مقدمه و پشت جلد. 
مخاطب به احتمال زیاد با کلیات کتاب آشناست. ولی لزوماً نمی‌دونه کی می‌میره و کی با کی،ازدواج می‌کنه.
متن پشت جلد و مقدمه نصف لذت کتاب رو برای من از بین برد.
        

10

«انسان برا
          «انسان برای خوشبخت‌بودن خلق شده است و اسباب خوشبختی در وجود او و در ارضای طبیعی احتیاجات انسانی او نهفته است و علت بدبختی انسان‌ها نه کمبود بلکه فراوانی است.»

⁉️فیلسوف یا رمان‌نویس؟!

📌پایانِ حمله‌ به مسکو و عقب‌نشینی مفتضحانه ناپلئون و بعدتر پایان حکومتش، کلان‌روایت های این جلد نهایی هستند.

🔹️در یادداشت هایی که برای سه جلد پیشین این کتاب نوشتم به اندازه کافی هنر داستان‌گویی و چیره‌دستی جناب تالستوی را خاطرنشان کردم و از این بابت دِین خود را پرداختم. اما وَجه دیگر تالستوی که کم‌تر اشاره‌ای به آن می‌شود و شخصاً هم در آن یادداشت‌ها به آن کم‌لطفی کردم، حکمت این مرد است. 

◽️تالستوی از جلد سوم کتاب شروع به فلسفه پردازی کرد و گهگاه جلوی دوربین آمد و شروع به ادای مونولوگ های اندیشمندانه کرد. آن مونولوگ ها لابه‌لای داستان گفته شدند و شخصیت ها را عمیقتر ترسیم کردند. اما اینبار آقای تالستوی به این سخنرانی های نسبتاً کوتاه قانع نبود و بعد از بستن پرونده شخصیت ها، به طور مفصل و در بخشی جداگانه در طی ۴۷ صفحه فلسفهٔ خود را ارائه کرد.

🔸️کلمه فلسفه البته بسیار وسیع است و طبعاً حتی تالستوی که چیره‌دست‌ترينِ نویسندگان است می‌داند که در ۴۷ صفحه نمی‌تواند این هدف را میسر کند. این جستار کوتاه ضمیمه می‌شود به هرآنچه ۴ جلد داستان در پی آن بود و آن پاسخی به این پرسش بود: "جنگ ها چگونه رخ می‌دهند و چه کسانی آنها را پیش می‌برند؟'' 
این جستار به راحتی قابلیت چاپ جداگانه و نقد و بررسی های مفصل دارد که این را به اهلش می‌سپارم. 

◾️اما یک سوال در نهایت برای مخاطب حرفه‌ای رمان پیش می‌آید: آیا جنگ و صلح به راستی یک رمان عظیم است؟ یا حماسه‌ای مدرن؛ فرزند ایلیاد و شاهنامه در عصر صنعتی؟
پاسخ همان است که تالستوی گفت: این نوعی داستان‌گویی متفاوتِ روسی است که از زندگی متفاوت روس‌ها نشأت گرفته است.

💠این بود تجربه خواندن رقیب سرسخت جنایت و مکافات برای من. نتیجه نبرد را به بعد از بازخوانی داستان راسکولنیکف موکول می‌کنم:)
        

57

          اتفاق‌ها، زندگی‌ها، جنگ‌ها، بالا و پایین شدن‌ها و آدم‌ها و فکرهایی که تو این کتاب بود برام انقدر جالب و جدید بود که فکر نمی‌کنم حالا حالاها یادم بره. 
تعداد شخصیت‌ها زیاد بود ولی آزاردهنده نبود. شخصیت‌های مهم جوری معرفی میشن که به خاطر سپردنشون سخت نیست و من مشکلی با تعداد و اسم‌هاشون نداشتم. از بین شخصیت‌ها، خانواده‌ی بالکونسکی برام خیلی دوست‌داشتنی و جالب بود، طوری که دو بار باعث شدن گریه کنم. آندره‌ی و نیکلای بالکونسکی، دولوخف و دنیسف موردعلاقه‌ام بودند. دلم برای مادام بورین و سونیا هم زیاد می‌سوخت. پی‌یر تا قبل از تحولاتی که براش پیش اومد روی اعصابم بود، البته بعد از اون هم خیلی دوستش نداشتم. پسر ساده و بی‌تجربه‌ای بود که به خاطر موقعیت و اطرافیانش بلد نبود جدی و عمیق‌ فکر کنه و تصمیمات بهتری بگیره. نمی‌دونست چی می‌خواد و چه جوری باید بهش برسه. با دیدن اولین گزینه تلاشی برای بررسی و فکر بیشتر نمی‌کرد. درمورد ازدواجش، پیوستنش به فراماسون‌ها و حتی دوئلش همینطور رفتار ‎کرد.
اوایل کتاب قسمت‌های مرتبط به جنگ برام جذاب نبود و درک و تصورشون سخت بود ولی جلوتر، مخصوصا تو جلد سوم، جذاب و نفسگیر شد. راستش خوندن آخرای کتاب برام راحت نبود و خسته کننده بود. چند بار شد که برگشتم عقب و دوباره خوندم ولی باز هم نمی‌فهمیدم و انگار رشته‌ی کلام و هرچیزی که تا اون موقع فهمیده بودم از دستم در می‌رفت. آخر سر تصمیم گرفتم کمتر سخت بگیرم و سعی کنم به همون یه ذره‌ای که متوجه میشم قانع باشم. 
خوندن جنگ و صلح برای من دو ماه طول کشید، یعنی تقریبا هر جلد رو توی دو هفته خوندم. احساسی که دارم برام شبیه تموم شدن سریال موردعلاقه‌امه.
        

0

جنگ و صلح
          جنگ و صلح

درباره‌ی «جنگ و صلح» چه می‌توان گفت؟ هیچ!
شاید به نظرتان این «هیچ» خیلی کلیشه‌ای و راهی برای فرار نویسنده از چیزهایی باشد که نمی‌تواند بگوید. یعنی چه که در مورد یک کتاب هزارصفحه‌ای که یکی از رمان‌های بزرگ ادبیات جهان هم هست هیچ نمی‌توان گفت؟ مثلاً همین عبارت «رمان بزرگ» خودش یک چیزهایی درباره‌ی این کتاب می‌گوید.
ببینیم این عبارت در مورد چنین کتابی چه می‌گوید.
«جنگ و صلح» کتابی است که تأثیری معنادار در علم تاریخ گذاشته و بسیاری از مورخان و نظریه‌پردازان این رشته در قرن بیستم نگاه تولستوی را به تاریخ و تاریخ‌نگاری پی گرفته‌اند: یک رساله در علم تاریخ.
«جنگ و صلح» کتابی است که باعث تغییر شهرت چند شخصیت سیاسی واقعی در نگاه مردم پس از خود شده است. قسمتی از شهرت ناپلئون، تزار نیکلای و به‌خصوص ژنرال کوتوزوف مدیون این کتاب است و نگاه بسیاری از مورخان سیاسی به این شخصیت‌ها تحت تأثیر این کتاب تغییر کرده است: یک مانیفست سیاسی.
«جنگ و صلح» کتابی است پر از پرسش‌های فلسفی و هر یک از این پرسش‌ها چنان خوب پرداخته شده‌اند که بسیاری از فلاسفه‌ی قرن بیستم تلاش کرده‌اند پاسخ‌هایی درخور برای آنها بیابند: یک کتاب فلسفی.
«جنگ و صلح» کتابی است که با وصف این که پنجاه سال پس از جنگ فرانسه و روسیه نوشته شده، هنوز هم مرجعی قابل اعتنا برای فهم جزئیات این جنگ است: یک گزارش خبرنگارانه.
«جنگ و صلح» کتابی است که روس‌ها به مدت دو قرن حول آن گرد آمده‌اند و افتخارات قومی و ملی خود را با آن جشن گرفته‌اند. کتابی که صحنه‌های حماسی‌اش چنان قدرت دارند که می‌توانند یک ملت بسازند: یک شاهکار حماسی.
می‌توان این لیست را همین‌طور ادامه داد اما همین‌قدر هم کافی است تا بدانیم که عبارت «رمان بزرگ» درباره‌ی این کتاب «هیچ» نمی‌گوید. وقتی تولستوی مدام اصرار می‌کرد که «این کتاب یک رمان نیست» منظورش همین بود: متنی که سبک‌های نویسندگانی مانند هومر و آریوست و هگل و گوگول و شوپنهاور و دیکنز را به هم آمیخته و از میان آنها اثری منحصربه‌فرد بیرون آورده که خواننده را حداقل با دویست شخصیت و هزاران رویداد عاشقانه و حماسی و خانوادگی و خیالی و واقعی آشنا می‌کند نه یک رساله‌ی تاریخی است نه یک گزارش روزنامه‌نگارانه، نه یک رساله‌ی فلسفی، نه یک داستان تاریخی، نه یک رمانس قرون وسطایی، نه یک رمان بزرگ و نه هیچ چیز دیگری غیر از چیزی که هست: کتابی یگانه در نوع خودش که شاید یکی از رفیع‌ترین قله‌هایی باشد که تا کنون بشر در نوشتار به آن رسیده است.
        

1

        اگه از من بپرسن ویژگی یه کتاب خوب چیه؟
اولین چیزی که میگم اینکه بتونم باهاش تمام احساسات مختلف رو تجربه کنم.
بخندم،گریه کنم،هیجانی بشم، دچار ترحم بشم، عصبانی بشم و...
جنگ و صلح برای من آینه ی تمام این احساسات بود، و بنظرم همین تنها کافیه تا یه اثر شاهکار محسوب بشه و بنظرم بقیه چیزا هر چند مهم در جزئیات قرار میگیرن.
رمان جنگ و صلح رمان بی عیب و نقصی نبود، اما خوبی هاش خیلی بیشتر به چشم میاد و ارزش خوندن داره.

یه نکته ی مهمی رو که شاید دوست داشتم قبل از شروع کتاب میدونستم اما کسی بهم نگفت، این بود که؛ رمان جنگ و صلح فقط داستان نیست، بخشی از تاریخ جنگ روسیه و فرانسه رو در دل خودش داره و تحلیل هایی که تولستوی از جنگ و مسائل پیرامونش میده.
من بیشتر این تحلیل ها رو دوست داشتم، اما سخن آخر کتاب رو فقط خوندم تا تموم کنم، چون چیز زیادی ازش متوجه نشدم.
در مورد شخصیت های داستان باید بگم که با روابط ماریا با پدرش به شدت همزاد پنداری کردم. و برای من جزو قشنگترین و احساس برانگیزترین بخشای کتاب بود.
اونقدر تو جنگ و صلح همه چیز خوب بود که هر چی ایرادم که داشته باشه در سایه ی خوبی هاش محو میشه.
احساسات آندره ی بعد از عاشق ناتاشا شدن،خیانت ناتاشا فوق العاده بودن. 
تولستوی جوری داستان رو شخصیت پردازی کرده بود که حس می کردم توی داستان خدای شخصیت هاش شده، و هیچ کدوم از اعمال شخصیت های داستان از زندگی واقعی جدا نبود.
طوری که حس می کردم شخصیت ها شخصیت های واقعی هستن و من توی حباب شیشه ای از بیرون دارم داستان زندگی شون رو تماشا می کنم.
اما واقعیتش در اواخر داستان تولستوی اون هویت خدای داستان رو برای من از دست داد و تا مقام نویسنده پایین اومد.
پایان بسیار زیبا بود، اما برای من اندکی غیر قابل باور شاید نیاز به توضیحات بیشتری داشتم و یه جورایی حالت درام داشت و از اون حالت زندگی واقعی خارج شد.
چه طور شد که ناتاشا یه شخصیتی که همش تو مهمونی و مجلس رقص بود یکدفعه یه زن خانه دار عاشق پیشه و وفادار میشه؟ 
یکم شخصیت خشن نیکلای رستف که دست بزن داشت، به جز آخرای داستان چیزی ازش ندیدم و یکم برام یهویی بود و جای سوال داشت.

البته اینا برای من فقط جای سوال بود شاید با گذر زمان که اطلاعاتم کاملتر بشه بتونم شخصیت ها بیشتر درک کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          جنگ و صلح رو خیلی وقت پیش خوندم، وقتی دبیرستانی بودم. 
خیلی دوستش داشتم خیلی! یعنی این کتاب کت کلفت رو بعضا چند ساعت دستم می‌گرفتم و پشت سر هم می‌خوندم! یادمه حتی عاشق صحنه‌های طولانی جنگش بودم تا جایی که وقتی تموم می‌شد و می‌رفت تو شهر دلم براشون تنگ می‌شد (البته وقتی تو صحنه‌های جنگ بودم هم دلم برای صحنه‌های شهری تنگ می‌شد! و خودم از این حسم تعجب می‌کردم!) خیلی دوست دارم دوباره بخونمش و ببینم بازم به اندازهٔ قبل ازش خوشم میاد؟
 
کلا سیر رمان‌های تولستوی برای من اینطوریه:
جنگ و صلح که کلا تو طبقهٔ اشراف می‌چرخه،
آنا کارنینا که گاهی تو طبقهٔ اشرافه و گاهی میره بین مردم عادی. ولی بازم این بین مردم عادی بودن از دید یه نجیب‌زاده روایت می‌شه،
و رستاخیز که بالاخره ما یه زاویهٔ دید از مردم عادی رو تو کار تولستوی می‌بینیم.
از اونجایی که من این زاویهٔ دید مردم عادی و کلا رفتن تولستوی بین مردم عادی و حسش نسبت به اونا رو خیلی دوست دارم، با خودم میگم آیا اگه جنگ و صلح رو دوباره بخونم بازم ازش خوشم میاد؟

https://taaghche.com/book/138801
        

2

          #جنگ_و_صلح

پنج شب پیش یعنی چهارشنبه ۲۶ بهمن ماه حوالی ده یازده شب بالاخره شنیدن رمان جنگ و صلح را تمام کردم.بخش دوم سخن آخر را رسما جان دادم تا گوش دهم.اما بالاخره با موفقیت و با تحمل رنجها و مرارت های بسیار و شنیدن صداهای نخراشیده و یک عااالمه تپق و سوتی و غلط املایی های فرااااوان به این مهم دست یافتم.باشد که مورد تقدیر واقع شوم🤪😅

جناب تولستوی در این کتاب ماجرای جنگ بین روسیه و فرانسه را به حالتی داستان گونه به زیبایی تمام با یک دوجین شخصیت که در آخرهای داستان این حس را به خواننده منتقل میکند که شخصیت ها روی دستش باد کرده اند و هر کدام را به طریقی راهی دیار باقی میکند به تصویر کشیده است.

کل داستان در بازه ی زمانی ۹ ساله از سال ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ حول زندگی پنج خانواده اشرافی در خلال جنگ های روسیه تزاری با فرانسه ناپلئونی روایت میشود.توصیفات افراد،حالات روحی و افکارشان،مکان ها و صحنه های نبرد واقعا زیباست و به خوبی تصویر زنده ای از روسیه آن سالها پیش چشممان می آورد.حوادث نبرد های اوسترلیتز و بارادینو و آتش زدن مسکو همگی با کلمات سحرانگیز تولستوی در مقابل خواننده جان می‌گیرند.

شنیدن این رمان حدود دوماه طول کشید و روزهای زیادی نام شخصیت های این رمان عظیم در گوشم تکرار شد که گمان میکنم حالا حالاها زیر لب گاهی تکرارشان کنم.نام هایی مثل آندره بالکونسکی،پییر بوزوخف،ناتاشا،کنت کوتوزوف،تیموخین و دولوخف و....اسمهایی که تلفظ و آهنگ عجیبشان در ذهنم ماندگارشان کرده است.هر چند اظهار نظر های گاه و بیگاه جناب تولستوی بین متن زیاد بود و رسما آخر کتاب دیگر یک جلسه درس تاریخ فلسفه جنگ و کشورداری بود اما رمان جذابی بود و دوستش داشتم و حتما دنبال فرصتی میگردم تا خودم کتاب را بخوانم.

از کتاب اینجور برداشت کردم که احتمالا  خود تولستوی تمایلات فراماسونری داشته است و فراماسونر ها هم که از عوامل دولت خبیث بریتانیا در دربار های کشورهای دیگر محسوب میشدند.الکساندر اول هم که متمایل به انگلیس بوده و پدرش پل را که تمایل به فرانسه داشته طی توطئه ای به قتل رسانده است.در واقع پل در ابتدا توسط انگلیسی ها به سمت فراماسونری هدایت میشود و لقب استاد اعظم به او میدهند.اما بعدتر با انگلیسی ها به اختلاف میخورد و شیفته ناپلئون میشود.انگلیس هم که منافع خودش را در خطر میدید نقشه قتل پل را طراحی میکند.برای همین در این کتاب اظهار نظرها بیشتر فرانسه ستیز هستند و به شدت در رمان فرقه فراماسونری تحسین میشود تا جاییکه بعضا گاهی تحریف شده و تزیین شده تعریف میشود.

#جنگ_و_صلح
#لئو_تولستوی
#چه_روزا_و_شبایی_داشتم_با_این_رمان
#دی_و_بهمن_۴۰۱
#حتی_شاید_آذر

پ.ن:رفتم چک کردم.از ۱۹ آذر شروع شد خوندن این رمان🥰

🌸سایه🌸

@sayeh_sayeh
        

1

          بعضی وقت‌ها برام عجیبه که چطور یه کتاب می‌تونه به شکل عجیبی موردعلاقه‌ی آدم بشه... چطور می‌تونه انقدر تأثیرگذار باشه و بدون این که حتی خودت بفهمی تو ذهنت حک بشه! جنگ و صلح از این رمان‌ها بود. 
فوق‌العاده بود. نکته‌ی جالب این بود که تولستوی احتمالاً خودش رو در قالب بزوخف می‌دیده... مردی دانا و ساده و کم‌حرف (همون لوین آناکارنینا) و کارهای اون‌ها معمولاً هم شبیه همه... مثلاً هر دو در آزادکردن موژیک‌ها پیشگامند هرچند نظر تولستوی احتمالاً این بوده که موژیک‌ها آمادگی آزادی رو ندارند... مثلاً پی‌یر در جایی به رعیت خودش پیشنهاد آزادی را می‌دهد و او از وضع خودش اعلام رضایت می‌کند. 
تولستوی احتمالاً یکی از اولین کسانی هست که توی هنر داستان‌نویسی به این فکر افتاده که مردم عامه‌ای که اسمی تو تاریخ ندارند چطوری از اتفاقات تاریخ تأثیر می‌گیرند و چطور بر این اتفاقات مؤثرند... البته احتمالاً تولستوی در پایان معتقد بوده نظرش به اندازه‌ی کافی روشن نیست و در فصل آخر شروع به سخنرانی درباره‌ی همین موضوع می‌گنه که کاش نمی‌کرد و می‌ذاشت درک خواننده مکفی باشه.
        

1

          جنگ و صلح
نوشته لئون تالستوی .
. "انسان در بند زمان گرفتار و در رویداد ها درگیر و در جریان آنها متحرک است." (صفحه 1435)
.
جنگ و صلح را بسیاری از منتقدین و بزرگان دنیای ادبیات، یکی از بزرگترین رمان های نوشته شده تاریخ میدانند. تالستوی، نویسنده قرن نوزدهم روسیه، در ابتدا قصد داشت تا جریانات تاریخی اوایل قرن نوزدهم را به صورت یک کتاب تاریخی بنویسد. پس از آنکه متوجه شد نیاز است تا به سال های آغازین قرن بازگردد، تصمیم میگیرد تا داستان حمله ناپلئون بناپارت به روسیه را به تصویر بکشد.
این رمان نزدیک به پانصد و هشتاد شخصیت مجزا دارد اما شخصیت های اصلی داستان، چهار خانواده اشرافی "بالکونسکی" و "رستف" و "بزوخف" و "واسیلی" اند. .
طی سال های آغازین قرن نوزدهم، ناپلئون با سپاهی میلیونی قصد حمله به امپراتوری اتریش را عملی میکند و روسیه از آنجایی که متحد اتریش است، وارد جنگ میشود.
سپس طی نبرد هایی که ارتش روسیه شکست میخورد، پیمان صلح بسته میشود اما چند سال بعد ناپلئون به قصد حمله به روسیه با سپاه افسانه ای خود به خاک روسیه وارد میشود.
.
وقایع کتاب بر اساس رویداد هایی واقعی و نبرد هایی واقعی اند.
تالستوی گاهی اوقات از بالا به داستان نگاه میکند و روایت تاریخ اروپا و ارتش ها را برایمان به تصویر میکشد، و گاهی مارا به روی زمین برده و در کنار شخصیت های داستان وارد ضیافت ها و مجالس و خانواده اشراف و میدان نبرد میشود.
داستان کتاب تنها حول محور وقایع رخ داده نیست! بلکه تالستوی با نگاهی تیزبینانه سعی دارد بینشی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بخش عظیمی از جهان را برای ما روشن کند.
در روند داستان گاهی خودش با شما به صحبت می‌نشیند و سوالاتی را از شما میپرسد.
چرا باید جنگ رخ میداد؟
آیا مقصر قتل عام میلیون ها انسان، ناپلئون و الکساندر بودند؟
اراده مردم چگونه تاثیر گذار بود؟
آیا انسان تحت جبر زمانه، آزادی عملی از خود ندارد؟
.
.
این کتاب در کنار تمامی داستان های عاطفی و سیاسی و اجتماعی و روایت نبرد های استرلیتس و بارادیو، بینشی عمیق از تاریخ را به شما میدهد و به طرح سوالاتی میپردازد که شما باید جوابشان را پیدا کنید.
.
"پیشینیان باستانی ما افسانه های حماسی برای ما باقی گذاشته اند که در آنها توجه تاریخ یکسره بر قهرمانان متمرکز است و ما هنوز نمیتوانیم به این حقیقت خو بگیریم که در عصر انسانی ما اینگونه تاریخ از معنا خالیست." (صفحه928)
.
.
در پناه خرد
        

0

مهشید

مهشید

1402/4/26

        بعد از دوماه لحظه لحظه با این کتاب زندگی کردن،بالاخره تموم شد.این طولانی ترین وقتی بود که برای یه کتاب گذاشتم و دلیلش این بود که گاهی آروم میخوندم تا تموم نشه.این کتاب اولین اثری بود که از تولستوی خوندم و کاملا عاشق قلمش شدم.طوری که جزئیات،شخصیت افراد و مکان ها و کوچکترین چیزی رو با ظرافت و دقت توصیف کرده باعث شد که من همه اتفاقات رو خودم حس کنم،توی این دوماه من توی روسیه زندگی کردم،با اشراف روسیه توی مهمونی های شبانه رقصیدم و راجع به مسائل سیاسی صحبت کردم،توی میدان جنگ کشته شدن آدم هارو دیدم،و موقع مرگ پرنس آندره یا پتیای جوان بالای پیکرشون ایستاده بودم و مرگشون رو با چشم دیدم و حتی سوختن مسکو رو مقابل خودم دیدم.تا حالا هیچ کتابی اینقدر من رو توی خودش نکشیده بود که باعث بشه من حس کنم اونجام و دارم کنار شخصیت ها زندگی میکنم.
جنگ و صلح فقط یه داستان راجع به زندگی اشراف روسیه و یا یک داستان عاشقانه نیست،بلکه به نظر‌ من یه منبع تاریخی خوب برای جنگ فرانسه و روسیه است.
اوایل کتاب اسامی زیاد کمی اذیت کننده بود از اونجایی جنگ و صلح بیش از ۵۰۰ شخصیت داره اما بعد از ۲۰۰ صفحه اول با شخصیت های اصلی که چندنفر بیشتر نبودند،آشنا شدم دیگه اسامی و شخصیت ها مشکلی نبود.شاید تعداد صفحات کتاب زیاد به نظر بیاد اما قطعا ارزش وقت گذاشتن و خوندن رو داره و اصلا طوری نیست که خواننده خسته بشه و حوصلش سر بره.
فقط یک ستاره کم کردم و اون هم بخاطر فصل اخر کتابه که کاملا نظرات و عقاید تولستوی راجع به تاریخه،نمیگم بد بود اتفاقا توضیحات جامع و به درد بخوری بود اما مورد علاقه من نبود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

Calla_Lily

Calla_Lily

1402/5/30

        برخی از خوانندگان این کتاب معتقند که این کتاب اصولا حوصله سر بر است و حوصله ی آدم را سر می برد، شاید به دلیل قطر بسیار زیبای کتاب که از نظر من بسیار جذاب جلوه می کند نشات می گیرد یا به دلیل آن است که تولستوی هر بخش از این اثر تاریخی بسیار جذاب و جالب توجه کلاسیک را آنچنان عمیق و فلسفی نوشته و تجزیه و تحلیل کرده است که اگر در یک روز چهارصد صفحه ی اول آن که حدودا نصف جلد اول است را بخوانید عاقبت از خواندن آن عاجز شده و کتاب را کنار می گذارید، به همین دلیل است که باید این کتاب را آرام و پیوسته خواند چرا که آنچنان نویسنده هنرمندانه و ماهرانه این کتاب را نوشته که درک آن در یک روز و حتی در یک هفته برایمان مقدور نیست. من عاشق مکالمات بین ناپلئون و فرمانده ی فرستاده ی روسی شدم، چرا که ناپلئون چنان با عظمت و شکوه با وی رفتار کرد که دقیقا واضح نیست چگونه باید اخلاق و رفتار این مرد را بسنجیم آیا دقیقا یکی از جنایتکاران تاریخ بود و یا یکی از بزرگ مردان تاریخ؟ برای هیچ یک از شخصیت های بزرگ تاریخ نمی توان به این دو سوال پاسخ قطعی داد چرا که به قول برخی از آدمها ما همه خاکستری هستیم ترکیبی از سپید و سیاه!  همچنین برخی دیگر از افراد از بی شماری شخصیت های این اثر ناله می کنند که من خود جزو یکی از آنان هستم اما ما چطور می توانیم از یک کتاب کلاسیک که نویسنده داستان و تاریخ را در آن در هم تنیده است انتظار شخصیت های اندکی که در کتابهای جین آستین و ژول ورن می بینیم را داشته باشیم؟ در ابتدا قصد من بر آن بود که تک تک شخصیت های این داستان را در دفتری نوشته و خلاصه ای از خلق آنان و بطور کلی آنچه در داستان بودند را یادداشت کنم اما خب نشد! آخرش از دستم در رفت و دقیقا نتوانستم بشمارم که آیا حقیقتا تنها ۵۷۰ شخصیت که در مقدمه ی آن توسط ناشرین نوشته شده نقش وجود دارد یا ارقامی بالاتر از اینها؟ از اینها که بگذریم تنها اشکالاتی که می توان از این کتاب گرفت همین ها هستند و به همین دلیل چهار ستاره برایش امتیاز خوبی بنظر می رسید، البته من به محض اینکه قطر کتاب را دیدم هیجان زده شدم خب چه کسی هست که با دیدن کتابی به این اندازه جالب و طولانی هیجان زده و شادمان نشود؟ خیلی از ما بهخوانی ها هرچه کتاب طولانی تر باشد برایمان جالب تر است و اگر احیانا کتاب جالبی مثل سووشون آنطور ناگهانی و ناتمام و کم به پایان برسد غصه مان می گیرد، از اینها که بگذریم من از شخصیت هایی همچون پی یر، راستوف، شاهزاده آندره و شاهدخت ماریا خیلی خوشم آمد از شخصیت پی یر بخاطر انسانی که گناهان خود را به چشم دید و در تلاش برای رفع آنها برآمد، از شخصیت راستوف بخاطر جوان فداکار و مهربانی که بود، از شاهزاده آندره که هرچند بسیار دیر قدر زندگی را دانست اما در لحظات آخر به آن ایمان آورد و از شاهدخت ماریا بخاطر ایمان و صداقت و مهربانی ای که تحت هر شرایطی سعی داشت داشته باشد، بطور کلی تولستوی در این اثر زندگی پنج خانواده ی روس که همه شان در یک کشور زندگی می کنند نشان می دهد، شاید به دلیل اینکه تفاوت آنها را به ما نشان دهد مثلا خانواده ی شاهزاده واسیلی خانواده ای مکار و بی قید و شرط بودند که پیوسته در پی جاه و مقام بودند، خانواده ی راستوف ها گرچه دلسوز و خوب بودند اما ولخرج بودند و گمان می کردند که تا ابد جایگاهشان میان خانوادگان ثروتمند روسیه قرار دارد، پی یر داستان زندگی مرد تنها و بدون خانواده ای است که مشکلات نداشتن حامیانی همچون مادر، پدر، برادر و خواهر و یا دوستی خوب و مهربان را نشان می دهد و...  در آخر بنظر من مهم ترین درس هایی که می توان از این کتاب گرفت اینها است: 
۱-انسان تا چیزی را از دست دهد هرگز آنقدری که باید بداند قدر نمی داند. 
۲-تنها نتیجه ای که انسان از طمع و مکاری می گیرد تباهی است. 
۳-هرکسی در هر زمانی می تواند به بهترین خودش برسد اما پیوسته و با احتیاط. 
۴-غرور بیجا نتیحه ی خودکامی و بلعیدن خودمان در پوسته ی شیرین من بهترینم است. 
۵-تاریخ داستان زندگی گذشتگان ما نیست، زمان گذشته ی حال امروز ماست که در آن زندگی می کنیم.  
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

30