معرفی کتاب کویر اثر علی شریعتی

کویر

کویر

علی شریعتی و 1 نفر دیگر
4.1
37 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

157

خواهم خواند

76

شابک
9789648475555
تعداد صفحات
360
تاریخ انتشار
1389/11/2

توضیحات

        «علی مزینانی» معروف به دکتر «علی شریعتی» نویسنده، جامعه شناس، پژوهشگر دینی و تاریخ شناس بزرگ ایران است. وی به سال ۱۳۱۲ در روستای کویری «کاهک» در نزدیکی «سبزوار» متولد شد. دکتر شریعتی صاحب تألیفات متعددی است که «هبوط در کویر» از جمله آنهاست. البته این کتاب با عنوان های جداگانه «هبوط» و «کویر» نیز چاپ شده است. در کتاب، ۱۶ مقاله در موضوعات به ظاهر متفاوت اما با درون مایه ای همخوان نگارش یافته؛ که عناوین مهم ترین آن ها عبارتند از: «کویر»، «کاریز»، «تراژدی الهی»، «معبد» و «انسان، خداگونه ای در تبعید». کتاب یادشده داستان سمبولیک آدم و هبوط او از بهشت را بازگو می کند. استاد شریعتی بخش دوم(کویر) را به عنوان نماد وطن خود انتخاب نموده؛ و با برشمردن مشخصات کویر، تاریخ پرفراز و نشیب ایران را ترسیم می نماید.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کویر

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کویر

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دبیرستانی بودم و به عنوان تکلیف کلاسی بخش‌هایی از اشعار جبران خلیل جبران را به انگلیسی ترجمه کردم؛ بیشتر بندهایش درباره عشق و آزادی بود. دبیر زبانم، بعد از خواندن ترجمه‌ام، توصیه کرد که حتماً کتاب «کویر» دکتر شریعتی را بخونم. اما نه خودش کتاب را داشت و نه کتابخانه. مدت‌ها دنبالش گشتم. توصیه اکید معلمم باعث شده بود خیلی کنجکاو و مشتاق خواندن کویر شوم. بعد از مدت‌ها، در سفری به شیراز، وقتی سال اول دانشگاه بودم، کتاب را از یک دستفروشِ کتاب خریدم.
با اینکه آن روزها خط به خط کتاب را مزه کردم، امروز حتی یک جمله از کویر یادم نیست. به همین خاطر نمی‌توانم درباره محتوای کتاب چیزی بنویسم.
اما به خاطر دارم بعد از کتاب «ابوذر غفاری»، کویر بیشتر از هر نوشته‌ای از شریعتی، به احساسات پرشور جوانیم نزدیک بود. شاید چون در این کتاب بیش از آثار دیگرش به خودش و عشق‌‌های خودش می‌پرداخت؛ علاقه‌اش به لویی ماسینیون، و عشق بی‌پایانش به علی (علیه السلام).
برداشت امروزم از کویر این است که با خواندنش، شاید از نظر فکری و علمی چیزی به دست نیاورید، اما خواندن اثری که نتیجه سرریز عواطف نویسنده‌ای چون علی شریعتی است بسیار لذت‌بخش خواهد بود و شما را به بعد احساسی این شخصیت ویژه نزدیک‌تر می‌کند.
        

28

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          باید اعتراف کنم به غیر از تشیع علوی و تشیع صفوی که آن هم نیمه کاره رها شده است ،کتاب دیگر از دکتر شهید علی شریعتی نخوانده بودم.

و هر آنچه از اندیشه ها و افکار دکتر در ذهنم بود آموخته های من از نوارهای صوتی شهید بزرگوار بوده است.


یادم می آید نرم افزار اندرویدی وصیت نامه شهید شریعتی را می خواندم که با کویر آشنا شدم. آنجایی که به پسرشان احسان شریعتی وصیت و شاید هم نصیحت می کنند که


(کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان.)


و یادم می آید که رفته بودم کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را بخرم که کویر را دیدم و آن را خریدم.


اما کویر خوان نشدم تا زمان آشنایی ام با شهید چمران و خواندن متن سخنرانی آن مراد شهید در مراسم سوگ آن استاد شهید که:

(ای علی؛ شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ “بنت جبیل” رفته بودم و چند روز را در سنگرهای متقدم “تل مسعود” در میان جنگندگان “امل” گذراندم فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود. کویری که یک عالم معنی و غنا داشت‌، و مرا به آسمان ها می‌برد و به ازلیت و ابدیت متصل می‌کرد، کویری که در آن آوای عدم را می‌شنیدم‌، از فشار وجود می‌آرامیدم‌، به ملکوت آسمان پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم.)


و این شد که کویر را خواندم و لذت بردم.آنقدر مطالعه کویر برایم لذت بخش بود که مطالعه اش را  دو ماه و اندی طول دادم تا بیشتر و بیشتر در این کویر سیر کنم و لذت ببرم.


از من می شنوید حتما کویر را بخوانید.نه یک بار چندین و چند بار
        

0

Soli

Soli

6 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          طرفای نمایشگاه کتاب امسال بود که گفتم شاید بد نباشه توصیه خانواده رو به کار ببندم و دست از "فقط" رمان خوندن بردارم و چیزای دیگه هم بخونم. دوست داشتم چیزی از دکتر شریعتی، شهید مطهری، یا نادر ابراهیمی و جلال آل احمد و... بخونم، اما چیزی نمی شناختم. این شد که دست به دامن بابا شدم. بابا هم تو همون روزای نمایشگاه، رفت سراغ یکی از رفقاش توی نشر سپیده باوران و بهش گفت تصمیم من رو و اوشون هم این کتاب رو پیشنهاد کرد و این شد که کویر به کتابخونه ما پیوست.
حالا دو ماه از روی که کتاب رو شوع می کردم می گذره و بالاخره تموم شده. نه تنها خوندنش زمان بر بود، بلکه به دلایلی بینش مدام وقفه هم می افتاد و این شد که این همه طول کشید. اما خوشحالم که خوندمش.
چند وقت پیش گفتم متن این کتاب، خیلی مشابه چیزیه که دوست دارم روزی بنویسم. حرفم رو پس می گیرم. من از نثر دکتر شریعتی توی این کتاب خوشم اومده و خیلی برام جالب بوده، هرچند که بعضی جاها جملات خیلی طولانی و دیگر عوامل خوندنش رو سخت کرده بودن. بعضی فصل ها مثل "انسان، خداگونه ای در تبعید" یا خود فصل "کویر" و یکی دو فصل دیگه رو خیلی خیلی دوست داشتم، اما بعضی ها رو هم نه چندان و به سختی خوندمشون که فقط تموم بشن. حالا، مقصودم از این که گفتم نمی خوام همچین چیزی رو بنویسم، نثر داستان و شیوه نگارشش نبود، چرا که من دانش کافی براش رو ندارم و اصلا در حدی نیستم که بخوام کتابی رو از این نظر نقد کنم؛ بلکه منظورم حسی بود که به خواننده منتقل می کرد. بعضی قسمتها چنان افسرده کننده و تلخ بودن که کمی آزاردهنده می شد. من مشکلی با غم و تلخی توی کتاب ندارم، اما گاهی تلخی این کتاب برام زننده می شد. مثل جاهایی که کلا فلسفه شادی و شاد بودن رو می برد زیر سوال و تلویحا و یا حتی در بعضی مواقع صراحتا می گفت که فقط احمق ها در این دنیا خوشحالن! خب، من با این حرف موافق نیستم. اما خوندن این بخش ها باعث می شدن احساس کنم که چه قدر بی ارزش و ناچیزم، و درواقع آدم مسخره ای هستم که فقط دارم اکسیژن رو حروم می کنم. یا مثلا.. نمی دونم، خلاصه اینه که با بعضی قسمت هاش نتونستم کنار بیام.
اما در کل، کتاب خوبی بود و فکر می کنم برای شروع، بد نبود.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نوشتنِ نظر در مورد این کتاب سخته برام؛ خیلی وقته که مطالعه‌ش‌ رو تموم کردم اما تا الان موفق نشدم راهی برای ادای کل حق مطلب پیدا کنم :')

اینکه چقدر به داشتن افرادی که دکتر شریعتی در زندگی باهاشون هم مسیر بوده غبطه خوردم؛ استاد ماسینیون، پیرمرد مقنی، مرد کتابفروش، دختر با چشمان خاکستری... 
و چه بد که آدم هایی مثل مردی که «سلمان پاک» را وزن کرد و آن استاد دانشگاه و امثالهم در مسیرش قرار گرفتند.

• از دیگر نکات جالب‌توجه این کتاب، عشق و علاقهٔ نویسنده به امیرالمؤمنین (ع) است؛ چنانکه در صفحهٔ ۳۸۹ می‌خوانیم : 
"در آغاز عمر دوباره‌ام، تنهاییِ علی‌شناس _که در این «کویر» همچون یک تک درخت بی برگ و بار و سوختهٔ «تاق»، «تنها زندگی می‌کند و تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود»_ خود را همچون «صاعقه» بر جانم زد و من در برق آن، خود را به چشم دیدم! قلمی به رنگ «خورشید» به دستم داد و قلمم را که به رنگ سیاه بود از دستم گرفت. 
و من آن شب نشستم و ایمانم را نوشتم." 

- دکتر در کنار نام سارتر و بودا که زیاد بهشون اشاره شده، در هر بخش از امام علی(ع) سخن به میان آورده و چه زیبا احساسات خواننده رو هم به جریان میندازه♡
        

42