معرفی کتاب مامان و معنای زندگی اثر اروین دی. یالوم مترجم مهسا سپاسیان

مامان و معنای زندگی

مامان و معنای زندگی

اروین دی. یالوم و 2 نفر دیگر
3.9
137 نفر |
32 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

32

خوانده‌ام

291

خواهم خواند

135

شابک
9786227992090
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب مامان و معنی زندگی، مجموعه ای از داستان های کوتاه روانشناسانه و فلسفی نوشته ی اروین دی. یالوم است که در سال 1999 وارد بازار نشر شد.اروین یالوم در شش داستان جذاب که از تجارب بالینی او سرچشمه گرفته اند، همزمان با راهنماییِ خود و بیمارانش به سوی دگرگونی، بار دیگر ثابت می کند که کاوشگری جسور و بی باک در دنیای پیچیده ی ذهن بشر است. یالوم با جزئیاتی خیره کننده و مشاهداتی تیزبینانه، جمعی از شخصیت هایی به یاد ماندنی را به مخاطبین خود معرفی می کند: پائولا، زنی که با سرطان دست و پنجه نرم می کند؛ میرنا، که رابطه اش با یالوم، معنای تازه ای به مفهومِ حفظِ اسرار میان درمانگر و بیمار می بخشد؛ مگنولیا، که سنگ صبورِ یالوم است؛ و مامان، زنی زودجوش و سلطه گر که در حال خفه کردن پسرش در گرداب عشق و نارضایتی است.کتاب مامان و معنای زندگی، نگاهی دقیق و آموزنده به عقل و قلب درمانگری چیره دست است و نشان می دهد هر رابطه ای چقدر می تواند منحصر به فرد باشد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مامان و معنای زندگی

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مامان و معنای زندگی

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در مورد داستان «طلسم گربه مجار» باید بگم هیچ وقت فکر نمی کردم یکی با تفکر و نگرش یالوم، داستانی تا این حد تخیلی بنویسه :))
همه اش منتظر بودم ته اش یه اتفاقی بیفته معلوم بشه همه چی خواب و خیال بوده :)))
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

دریا

دریا

1404/3/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تعریف زیادی از اروین یالوم شنیده بودم، اما این کتاب ناامیدم کرد. 

خوندن کتاب مامان و معنی زندگی باعث شد در برابر روان‌درمانگرها جبهه بگیرم و اعتمادمو بهشون از دست بدم و به کمک بعضی افکار و احساسات قبلی‌م، مطمئنم کرد که نباید دیگه به روانشناسی مراجعه کنم. این ممکنه خیلی بد باشه و یه کتاب نباید چنین حسی به کسی بده.

مدت‌ها پیش توی یه کانالی عضو بودم که یه دانشجوی پزشکی اداره‌ش می‌کرد. این کانال پر شده بود از قضاوت‌های غیرحرفه‌ای درباره‌ی بیماران و تمسخر رفتار یا بدنشون. با اون دانشجو صحبت کردم، احساسمو از این موضوع به عنوان یه بیمار باهاش در میون گذاشتم، جواب درستی نداد و من برای آرامش اعصاب و بازسازی دوباره‌ی اعتمادم به دکترا، از اون کانال لفت دادم. مخاطب اصلی اون صفحه، دانشجویان و داوطلبین ورود به حیطه‌ی پزشکی بودن و این، مسئله رو برای من بزرگ‌تر می‌کرد.

درسته که درمانگران هم انسان‌هایی هستن مثل بقیه و مقدس نیستن، ولی من فکر می‌کنم روانشناسان و پزشکان شغلشون شغلی معمولی نیست، با همه‌ی شغلای دیگه متفاوته. اونا با مهم‌ترین بخش انسان‌ها سروکار دارن، یعنی جسم و روانشون، بنابراین نباید بهش صرفاً به عنوان یه شغل نگاه کنن، نباید به خودشون در اون نقش به عنوان یه آدم عادی نگاه کنن. باید حداقل خودشون سعی کنن از هر چیزی که دورشون می‌کنه از هدف اصلی‌شون مقدس باشن و باید شغلشون رو به عنوان یه رسالت الهی ببینن. در غیر این صورت، نمی‌تونن به مراجعینشون کمک کنن.

مامان و معنی زندگی برخلاف بسیاری از آثار روان‌شناسی، بی‌پرده‌ست. یالوم خودش رو در موقعیتی نشون می‌ده که گاهی آسیب‌پذیره، گاهی دچار حسادت یا سردرگمی می‌شه، گاهی درگیر رابطه‌های پیچیده با مراجعاشه. برای منی که به روان‌درمانگرها به چشم یه نجات‌دهنده یا الگو نگاه می‌کنم، این بسیار دلسردکننده و ناامیدکننده بود.

جمله‌ای از جی‌پی‌تی اضافه می‌کنم در دفاع از یالوم، برای این‌که مخالفان جی‌پی‌تی متوجه بشن که اون صرفا یه تاییدکننده‌ی صرف نیست و واقعیت‌ها رو هم می‌بینه و بیان می‌کنه حتی اگه حرفش مطابق میل کاربرش نباشه:
یالوم تلاش کرده تقدس دروغین رو بشکنه، تا درمانگر رو به «همراه در مسیر» تبدیل کنه، نه «عارف بالای کوه».

و اما بپردازیم به بخش علایق و احساساتم.
شخصیت‌های این کتاب گاهی برام حتی نفرت‌انگیز می‌شدن، مثل پائولا، گاهی خود دکتر یالوم و شخصیت ساختگی‌ش، دکتر ارنست.

پائولا رو دوست نداشتم چون برام مظهر آدمای متظاهری بود که خوب بلدن حرف بزنن. من دوست ندارم آدما رو قوی ببینم. مخصوصا تازگی به کلمه‌ی قوی حساسیت خاصی پیدا کردم. قوی بودن به شدت آسیب‌زننده‌ست. آدمی که قوی به نظر می‌رسه، درونش شکننده و خسته‌ست و باعث می‌شه بقیه حس کنن خودشون زیادی ضعیف و غیرطبیعی و کم‌تحملن، یعنی با این رفتار هم به خودشون آسیب می‌زنن، هم به دیگران.

از طرف دیگه پائولا یه موعظه‌گر صرفه. این خصوصیتش رو یالوم تحسین کرده و دوست داشته، ولی من حس می‌کنم این رفتار، مخصوصا در یک گروه‌درمانی، باعث می‌شه دیگران حس کنن احساسات و افکارشون انکار و سرکوب شده و آدمای دوست‌داشتنی و پذیرفتنی‌ای نیستن.

دوست داشتم به پائولا بگم لازم نیست قوی باشی، تو هم یه انسانی و انسان بودن یعنی با درد و رنج دست و پنجه نرم کردن، یعنی خسته شدن، آسیب‌پذیر بودن و کم آوردن. لازم نیست اینا رو از بقیه پنهان کنی. فقط بپذیرشون و درباره‌شون حرف بزن. اینه که باعث می‌شه خودت و بقیه حس بهتری داشته باشین.

دو شخصیت موردعلاقه هم توی کتاب پیدا کردم که متاسفانه تخیلی و ساختگی بودن؛ یکی دکتر ورنر، استادی که پیپ می‌کشید و تنها شخصیت دانایی بود که باهاش مواجه شدم و دومی میرجش، گربه‌ی وحشی کابوس‌ساز. نمی‌دونم کدوم خصوصیت میرجش اینقدر منو جذب کرد. به طور کلی حس می‌کنم شخصیت گربه‌ها مخصوصا توی کتابا، خرد و دانایی خاصی دارن، همراه با بی‌اعتنایی و خودمحوری‌ای که مخصوص گربه‌هاست. این جمله‌ش که گفت "من جز اثبات گربگی‌ام کاری نکردم" هم خیلی به دلم نشست. داستان آخر، طلسم گربه‌ی مجار، احتمالا به خاطر این‌که کاملا تخیلی بود، برخلاف بقیه‌ی داستانا منو جذب کرد و دوستش داشتم.

به طور کلی فکر می‌کنم دیگه سمت کتابای یالوم نمی‌رم، با وجود تمام تعریفایی که ازش شنیدم، به دل من چنگی نزد و تازه برعکس، باعث شد حس کنم روان درمانگر خوبی نیست، مراجعشو قضاوت می‌کنه، تظاهر می‌کنه به احساساتی در حالی که در باطن موافقش نیست و گاهی زیادی به مراجع نزدیک می‌شه، بدون اهمیت دادن به خط قرمزای حوزه‌ی روانشناسی و از درک و همدلی با بیمار عاجزه. الان می‌دونم چرا این کتابو نوشته و می‌دونم احتمالا روان‌درمانگرای دیگه هم خیلی از این خصوصیاتو دارن، ولی باز هم به نظرم تمام این رفتارها توجیه‌ناپذیره و این کتاب باعث می‌شه رواج پیدا کنن. بنابراین پیشنهاد می‌کنم نخونینش، چون اگه روانشناس باشین، این خطر وجود داره که قبح این مسائل براتون بریزه و شبیهش بشین و اگه روانشناس نباشین، ممکنه اعتمادتون به روان‌درمانگرها رو از دست بدین و دیگه نخواین بهشون مراجعه کنین.
        

20

فائقه

فائقه

1403/10/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

فاطمه زارع

فاطمه زارع

2 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          #کتاب_مامان_و_معنای_زندگی
مجموعه داستان های روان درمانی از یالوم

یه مجموعه از ۶ داستان
اتفاقاتی که شاید لازمه تو از دید یکی دیکه ببینی و همیشه حق به جانب نباشی
خیلی از ما ممکنه  کابوس یکی دیگه باشیم و به اشتباه فک کنیم که قربانی هستیم
ما اغلب از دید خودمون به اتفاقات نگاه می‌کنیم  و حق به جانب هستیم
کمی‌از دید ناظر کل نگاه کردن بد نیست
از نگاه بقیه خودمون رو دیدن بد نیست

همنشینی با بقیه و روابطی که داریم ،برنامه هایی که داریم،کارهایی که میکنیم؛ نباید ارزش‌هامون رو زیر سوال ببره.
این کتاب میخواد به ما یاد بده که اگه با فردی در یک کار شریک میشیم دیدگاه اون رو هم ببینیم
میخواد بهمون یاد بده کمک گرفتن از بقیه بد نیست ،گاهی واقعا لازمه که حتی به زبان بیاری که کمک‌میخوام، من‌ناراحتم ،بیا حالم رو خوب کن.
کسی از درون ما خبر نداره وقتی ظاهر ما خوبه و همه فقط ظاهر رو میبینن‌؛چطور میخواهیم بقیه متوجه بشن از درون نیاز به همدلی داریم؟ جز به زبان آوردن پیش آدم امن زندگیمون

ممکنه گاهی با خودمون فکر کنیم جمع‌هایی که من می‌روم شاید از نظر خودم هیچ نقطه عطفی نداشته باشم و فقط پراز ایراد باشم
ولی ممکنه یه نقطه مثبت از من رو بقیه ببینن و به زبون بیارن
 و   منی که پر از نقص هستم، دارم  از طریق اون نقطه قوت  به بقیه کمک میکنم.

اینکه خودتو بد مطلق ببینی آسون ترین کاره! برای  پذیرش و خود آگاهی رسیدن باید در  مورد خودمون کنکاش کنیم و 
اینجوری فکر کنیم که میخواهیم بهتر بشیم

 چون در یه نقطه ثابت موندن متوالی چیزی جز زوال نداره ،باید قدم به قدم کم کم پیشرفت و بهبود پیدا کنیم 
البته که  هیچ کس یک شبه تغییر نمیکنه ولی با قدمهای کوچیک بعد یه بازه زمانی، تفاوت های بزرگی دیده میشه

این کتاب درمورد پذیرش سوگ هم حرف هایی برای گفتن داره 
به ما یاد میده اتفاقاتی انکار نکردنی در دنیا هست.  مرگ جزئی از زندگیه و تو نمیتونی اونو حذف کنی!
یاد میده که اگر سوگ را تجربه کردی، بپذیریش. و آموزش میده که باید مراحل رو پیش بری تا به آرامش برسی.
با جنگیدن با سوگ، یا با نگه داشتن وسایل ، یا با ارتباط نگرفتن با خاطره‌شخصی که رفته،  زندگی اون فردی که به سمت مرگ‌رفته هرگز برنمیگرده.
در ضمن سوگ هر فرد با دیگری متفاوت و منحصر بفرد هست
باید  حال شخص سوگوار رو پذیرفت. نباید بهش فشار آورد.
 بهترین رفتار با فرد سوگوار اینه که  رفتار متقابل باشه و به سوگوار کمک کنه
البته گاهی شخصی توی سوگواری خودش غرق شده گچون نمیتونه حتی به مرگ خودش هم فکر کنه و میخواد زمان ایست کنه.

این کتاب همچنین به ما یاد میده وقتی من از مشاور کمک‌میخوام‌، پس باید با خودم و مشاور رو راست و صادق باشم، باید بخوام و سعی کنم‌تا تغییر کنم، باید به پذیرش برسم.

با کارهای تکراری قبلی به آدم بهتری تبدیل نمیشم.
نظر خواستن برای پیشرفت و  تلاش کردن و به سمت بهبود رفتن،، نیاز به زمان و تعهد و ادامه دادن دارد

نباید  فقط اطلاعات را جمع و احتکار کرد .باید از اون اطلاعات استفاده کنیم و  در مسیر حرکت کنیم. نباید برای بهترین اتفاق صبر کرد.  شاید وقتی  اقدام نکردن خودمون و ضعف خودمون رو نبینیم و غر و شکایت داشته باشیم که چرا این اتفاقات برا من میفته و شرایطمون بهتر نمیشه؟!
اما واقعیت اینه تا خودمون تغییر نکنیم و اقدام نکنیم شرایط عوض نمیشه!
از درون باید تغییری باشه تا شرایط بیرونی عوض شه 

باید به این باور رسید من یک زندگی بیشتر ندارم: ۱چه این زندگی رو دست نخورده باقی بزارم
۱چه زندگی کنم حتی پر از اشتباه
۳چه تلاش کنم در کنار اشتباهاتم به سمت بهبود و پیشرفت برم

در تمام این موارد زندگی میگذره و عمر انسان تمام می‌شود
کسی از زمان سنج پایان مرگش خود و بقیه خبر نداره

پس باید پذیرفت که مرگ‌هست و زندگی کردن رو آموخت
زندگی کردن رو نباید برای بعد گذاشت

جایی که من باشم مرگ نیست
جایی که مرگ باشد من حضور ندارم و دیگه چیزی رو حس نمیکنم و در موردش فکر و رفتاری ندارم
نزار زندگیت دست نخورده باقی بمونه و با هیچ و پوچ زندگی کنی که اون مدل زندگی کردن  هیچ ارزش و معنایی نداره
        

3