دونده هزارتو: دونده هزارتو
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
6
خواندهام
198
خواهم خواند
88
نسخههای دیگر
توضیحات
اگر نترسی، آدم نیستی! زمانی که توماس در آسانسور از خواب بیدار می شود، تنها اسمش را به یاد دارد. غریبه ها دوره اش کرده اند. پسرانی که آن ها هم حافظه شان پاک شده است. از آشنایی ات خوش وقتم، شانک. به بیشه خوش اومدی. آن سوی دیوارهای سنگی سر به فلک کشیده ای که بیشه را احاطه کرده اند، هزارتویی بی انتها و مدام در حال تغییر وجود دارد. هزارتو تنها راه خروج است؛ و هیچ کس زنده از آن بیرون نرفته است. همه چیز تغییر خواهد کرد . سپس دختری از راه می رسد. اولین دختر؛ و پیغامی که با خود می آورد، وحشت آور است. به یاد بیاور، زنده بمان. فرار کن.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دونده هزارتو: دونده هزارتو
نمایش همهلیستهای مرتبط به دونده هزارتو: دونده هزارتو
پستهای مرتبط به دونده هزارتو: دونده هزارتو
یادداشتها
1401/2/16
دونده ی هزار تو ، فقط دونده ای نبود که بخواهد از هزارتویی که برای ان درست کردنند فرارا کند او باید از هزارتوی ذهن خود هم فرارا می کرد تا بتواند پاسخ تمام سوالاتی که نمی دانست را پیدا کند ... توماس و چندین نفر در هزارتویی گیر افتادند که سال ها ست کسی راهی برای فرار از انجا پیدا نکرده است . بیرون از بیشه چیز هایی وجود دارد که ان ها نمی دانند چیست فقط می دانند ان طرف دیوار ها اغاز زندگی جدید در ان دنیا است یعنی مرگ . قوانینی برای خود گذاشتند و ان ها ایمان داشتند همین قوانین ان ها را تا الان زنده نگه داشته است ! ولی با امدن توماس تمام قوانین نقض شد . انها بزرگ ترین قانون را شکستند رفتن به ان طرف دیوار ها و همین کار در اخر ان ها را کتاب دونده ی هزار تو کتابی بسیار هیجان انگیز بود . تصور ان اتفاقات برایم خیلی ترسناک و غیر قابل تصور بود. ولی قلم نویسنده انقدر خوب بود که خیلی راحت می توانستی با ان شرایط کنار بیای و ان ها را درک کنی . برای مثال ساده ترین چیز به یاد نداشتن زندگی قبلی خودشان بود . که این موضوع خیلی در اوایل کتاب من را اذییت می کرد . زمانی که خودم را به جای شخصیت ها قرار میدادم و تصور اینکه حافظه ام را از دست بدهم چه حسی دارد خیلی ترسناک بود. شخصیت پردازی بسیار خوبی داشت و خواننده خیلی راحت می توانست با شخصیت ها ارتباط بگیرد ، مثلا وقتی توماس فهمید که همه ی اینها فقط یک ازمایش بود من هم به اندازه ی توماس توی شوک بودم و باورش برایم سخت بود که چندین نفر فقط برای یک ازمایش جان خود را از دست دادند. کتاب دوندهی هزار تو روند جالبی داشت زیرا ما با اغاز داستان با انبوهی از مشکلات مواجه شدیم ، نویسنده تمام گره های داستان را در اول کتاب قرار داده بود واین باعث می شد روند داستان با کتاب های دیگر فرق کند و این بسیار جالب بود . در ادامه شخصیت اصلی یعنی توماس گره ها را با کمک دوستانش حل کرد ، ولی در کتاب های دیگه نویسنده ارام ارام گره ها را وارد داستان می کند و شخصیت در طی داستان تلاش می کند ان گره ها را ارام باز کند . و پایان داستان که خیلی جذاب بود نویسنده پایان داستان را برای خواننده گنگ گذاشته بود تا خواننده برای خواندن جلد دوم کتاب ترغیب شود .. ! . من به همه پیشنهاد می کنم حتما جلد دوم را هم بخوانند زیرا با نخواندن ان در هزار توی ذهنتان دنبال جواب برای گره های حل نشده هستید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
10
1401/4/7
4
1402/7/8
7
1402/9/30
8
1401/8/30
8
1403/2/23
1
1402/7/11
11
1403/4/26
15
1403/1/1
3
1401/6/12
4