معرفی کتاب سکوت بره ها اثر تامس آنتونی هریس مترجم مجتبی مینایی

سکوت بره ها

سکوت بره ها

3.9
46 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

117

خواهم خواند

50

ناشر
دایره
شابک
9789646839212
تعداد صفحات
492
تاریخ انتشار
1399/10/29

توضیحات

        توماس هریس، کارش را با خبرنگاری جنائی در امریکا و مکزیک آغاز و پس از مدتی به عنوان نماینده اسوشیتدپرس در نیویورک، مسیر ترقی را به سرعت پیمود. نخستین رمان او با نام "یکشنبه سیاه" به سال 1975 منتشر و دوسال بعد توسط مرحوم "جان فرانکن هایمر" به فیلم درآمد. داستان های بعدی وی بترتیب "اژدهای سرخ" در سال 1981، سکوت بره ها در سال 1988 و هانیبال در سال 1999 منتشر شدند. دکتر لکتر در اژدهای سرخ تنها یک شخصیت جانبی بود، اما سکوت بره ها او را به نقطه عطف ماجرا بدل کرد.
سه سال بعد جاناتان دمی این داستان را به تصویر کشید و نقش دکتر لکتر را به آنتونی هاپکینز سپرد: نتیجه خارق العاده بود. تماشاگران و منتقدین به اتفاق از فیلم استقبال نموده و سازندگان، جوایز اسکار بهترین بازیگر مرد و زن نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین سال را درو کردند: جریان از این قرار است که "کلاریس استرلینگ" از سوی اف.بی.آی، مسئول رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیره ای روان پریش به نام بوفالو بیل میشود که پوست قربانیانش -- که همه زن هستنند-- را میکند. تنها یک نفر قادر به کمک اوست، و آن کسی نیست جز یک دکتر روانشناس "آدم خوار" به نام هانیبال لکتر... موفقیت بزرگ سکوت بره ها باعث ترغیب هریس به نگاشتن ادامه داستان شد. کتاب "هانیبال" اگرچه به قوت سکوت بره ها نبود، ولی طرفداران پروپا قرصش را راضی نگه داشت: هانیبال در ایتالیا زندگی آرامی را آغاز کرده بود، در حالیکه، یکی از قربانیان سابق آدم خواری های دکتر --که حالا از ریخت و قیافه افتاده و از زندگی عادی بازمانده است-- برای به چنگ آوردن او دست به هر کاری میزند، و ناگفته پیداست که پای کلاریس هم به ماجرا باز شده و...، کار ساخت فیلم، بلافاصله بعد از موافقت آنتونی هاپکینز و به کارگردانی ریدلی اسکات کبیر در حالی آغاز شد که جودی فاستر دیگر جرات گذاشتن نقاب "کلارنس استرلینگ" به چهره را در خود نمیدید، این بود که جولین مور جانشین وی شده و سیرنزولی فیلم آغاز گردید. "هانیبال" اگرچه در مقابل اثر قبلی گامی به جلو بحساب نمیامد لیکن ثابت کرد همچنان میشود از این محصول پول درآورد! و همین برای دوباره سازی نه چندان ضروری "شکارچی انسان --1986 مایکل مان--"، اینبار به نام "اژدهای سرخ" کافی بود. بنظر میرسید پرونده لکتر آدمخوار پس از "اژدهای سرخ" بسته شده باشد. اما انگار زمان استخراج طلا از معدن آقای دکتر هنوز به پایان نرسیده بود!، توماس هریس خواست بسیاری از علاقمندان مجموعه را لبیک گفته و "خیزش هانیبال" را نگاشت. بسیارانی کنجکاو بودند تا از خواستگاه هیولای آدم خوار سر در بیاورند و این کتاب قرار بود پاسخ آنها باشد... دینو دولارنتیس، تهیه کننده معظم و تنومند آثار بزرگانی چون فلینی... بلافاصله پس از اعلام خبر انتشار قریب الوقوع کتاب، حقوق سینمائیش را خرید. هریس هم که زمینه را مساعد میدید قبول کرد شخصا زحمت اقتباس از داستان و نگارش فیلمنامه را برعهده بگیرد.
      

لیست‌های مرتبط به سکوت بره ها

نمایش همه
حنا

حنا

1404/4/6 - 11:07

کاج هاکلکسیونربیمار خاموش

به هیچکس اعتماد نکن

33 کتاب

دنیایی از توطئه، خیانت و رازهای مرگبار! در این لیست، با تاریک‌ترین گوشه‌های ذهن بشر روبرو می‌شوید... جایی که هر لبخند پشت نقابی از دروغ پنهان شده، هر قربانی رازی دارد که با مرگش دفن می‌شود و هر شاهد بی گناه ممکن است تیغ تیز بعدی را در دست گرفته باشد. داستان هایی از خانه‌های متروکه با دیوارهایی که فریاد های خاموش را در خود نگه داشته‌اند، تا خیابان‌های تاریک شهری که هر چراغ روشن، سایه‌ای مشکوک را آشکار می‌کند. از قاتلی که با چهره‌ای دوست‌داشتنی در جمع حاضر می‌شود و قربانی‌ای که شاید به اندازه جلادش بی‌رحم باشد... ‼️هشدار‼️عوارض جانبی: در حین و یا بعد از خواندن این کتاب‌ها، ممکن است دچار: - واکنش های غیرقابل کنترل - فحاشی به شخصیت ها، روند داستان و یا حتی شخص شخیص نویسنده - تحسین یا شک کردن به مغز و هوش خودتان بابت حدس های درست و غلطی که در طول داستان زدید - نیاز سریع به ‌پیدا کردن قربانی بعدی و اسپویل کردن داستان برای او - میل شدید به قرار گرفتن جلوی آینه و صبحت کردن با فرد مقابلتان(که احتمالا تصویر خودتان است) " تموم شد؟ یه لحظه صبر کن؟ اصلا اخرش چی شد؟ یعنی....؟؟؟ پس.... اره خودمم حدس زده بودم ... ولی اخه.... اصلا مگه..... نه نه نه نه" پ.ن: بروز این عوارض پس از خواندن کتاب های موجود در لیست کاملا طبیعی و قابل درک می‌باشد و در صورت نداشتن هیچکدام از عوارض و علائم اشاره شده نیاز است در سلیقه‌ و سبک مورد علاقه‌تان تجدید نظر کنید.

178

یادداشت‌ها

شقایق محمدی

شقایق محمدی

1404/4/8 - 00:36

          جنایت را دست کم نگیرید. زیرا می‌تواند به شکل یک پزشک ماهر یا خیاط ساده شما را فریب دهد.
............................................................................................
سکوت بره‌ها کتابی بود که ترجمهٔ بسیار سختی داشت. بسیار دیر و بافاصله شگفت زده می‌شدید. کتاب دارای ۶۱ فصل بود که هیجان رمان از فصل ۳۶ آشکار می‌شد و در ۱۰ فصل آخر کاملا با نفس‌هایی که در سینه حبس شده باید کتاب رو بخونید.
تموم شدنش برای من بسیار طول کشید (البته اگر مداوم خونده بشه خیلی زود تموم می‌شه).

این کتاب بیشتر به عنوان یک کتاب روانشناختی نام برده می‌شه اما به جرأت می‌تونم بگم بُعد جنایی این کتاب بسیار پررنگه.
پررنگ‌ترین مؤلفهٔ جنایی این کتاب، انسانیت زدایی و همچنین انسان‌گریزی هر دو قاتل حرفه‌ای داستانه.

طرح و نقشهٔ قتل‌ها در آخر داستان مشخص می‌شه و ذره ذرهٔ سرنخ‌هایی که کلاریس استارلینگ پیدا می‌کنه شما رو حیرت‌زده می‌کنه. (دختر باهوش من🤭)
توصیه می‌کنم بخونید اما به نظرم به ترتیب بخونید:
اژدهای سرخ، سکوت بره‌ها، هانیبال.
        

4

          کتاب سکوت بره ها کتابی درباره ی کلاریس استارلینگ هست،مامور جوان و تازه کار اف بی آی که طی یه سری اتفاقات پاش به پرونده ی یه قاتل به اسم بوفالو بیل باز میشه که پوست قربانی هاش رو می‌کَنه و ...
نسخه ای که من خوندم فونت بسیار قدیمی ای داشت و چون متن خود کتاب خیلی سنگینه‌ ، فهم و درکش رو دو برابر سخت تر کرده بود‌. ژانر کتاب رو هم زیاد دوست نداشتم چون یه حس و حال غم انگیز و اعصاب خرد کنی داره که اذیت کننده ست. 
ولی اگه بخوام در مورد بقیه ی موارد نظر بدم کتاب خوبی هست و داستان و ایده پردازی خوبی داره و نویسنده در صحنه پردازی و شخصیت پردازی خوب عمل کرده . 
ولی خب زیاد با کتاب ارتباط برقرار نکردم و این کتاب رو شاید چند سال دیگه بخونم (چون خوندمش داستانش برام اسپویل شده و لو رفته) و فیلمش رو به زودی می بینم. حس میکنم الان زمان مناسبی برای خوندنش نبود.
اگر که کتابخون قهاری باشید و ژانر معمایی و جنایی دوست داشته باشید ارزش خوندن رو داره،ولی اگر تازه شروع به کتاب خوندن کردین و از ژانر جنایی متنفر هستید نخونید. 
        

3

حسنیٰٓ

حسنیٰٓ

1403/4/2 - 21:10

        یکی از بهترین کتاب‌هایی که خوندم.
اگر با یکم خشونت مشکلی ندارید، بدون شک سکوت بره‌ها بهترین انتخابه.
اما هزار کاش که هرگز این ترجمه رو نمی‌خوندم. مجبور بودم خیلی قسمت‌ها رو چندین بار بخونم تا متوجه بشم. (البته احتمالاً سن کمم هم خییییییلی کم در این مورد تأثیرگذار بود.)
من یادمه که چندین ساعت از اتاقم بیرون نرفتم تا هیچ‌چیز حواسم رو حین خوندن پرت نکنه. 
اما خب به نظرم خود جنایت‌ها جنبه‌ی تاریک و ترسناک کتاب رو نشون ندادن؛ شخصیت‌ها و روانشناختانه بودنش کمی من رو ترسوندن.
دروغ نیست اگه بگم مدام می‌ترسیدم دکتر لکتر کلاریس رو فریب بده و کاری کنه در راه رسیدن به مجرم شکست بخوره و پیش رئیسش سرافکنده بشه و آماده سرکوفت خوردن. ولی خب بی‌شک استرس شیرینی بود و خیلی خوشحال می‌شم اگه کتابی رو پیدا کنم (بهم معرفی بشه...) که بتونم دوباره اون هیجان رو تجربه کنم.
پ‌ن: حتماً فیلم و سریال‌های اقتباسیش رو (اگه سن‌تون کم نیست.) ببینید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

Hasti

Hasti

1404/7/10 - 21:50

          راستش نمی‌دونم از کجا باید شروع کنم. مدتیه با خودم کلنجار می‌رم که اصلاً این نقد رو بنویسم یا نه، چون حس می‌کنم هر چی بگم، قراره برخلاف جریان اصلی باشه.
احساس می‌کنم خیلی‌ها قراره بهم حمله کنن چون هر چقدر گودریدز رو اسکرول می‌کنم، فقط نظرات مثبت راجع به این کتاب می‌بینم و هیچکس هیچ مشکلی با داستان نداره.
و وسط این حجم از ستایش، آدم احساس می‌کنه اگه صدای مخالفی دربیاره، سریع با برچسب "نفهمیدی" یا "زیادی سخت گرفتی" کوبیده می‌شه.
ولی خب، من واقعاً نمی‌تونم مثل خیلی‌ها چشم‌پوشی کنم. برای من این کتاب بیشتر از اون‌که یک شاهکار باشه، مجموعه‌ای از نقاط ضعف و کلیشه‌هایی بود که مدام توی ذوق می‌زد. شاید هم مشکل از منه، شاید توقعم از یک رمان جنایی-روانشناختی بیشتر از این‌هاست. اما هرچی که هست، تصمیم گرفتم نظر واقعیم رو بنویسم، حتی اگه برخلاف نظر جمع باشه.

خیلی‌ها سکوت بره‌ها رو شاهکار می‌دونن، اما تجربه‌ی من موقع خوندنش با hype موجود خیلی فاصله داشت و بیشتر از هرچیز، یه اثر اغراق‌شده و تاریخ‌گذشته بود.

به‌نظرم بخش بزرگی از شهرت این کتاب نه از متن، بلکه از فضای تکان‌دهنده و تابوشکنش در زمان انتشار میاد. صحنه‌هایی مثل پوست‌کنی و آدم‌خواری بدون شک در دهه‌ی ۸۰ میلادی شوکه‌کننده بودن. چیزهایی که در زمان انتشار احتمالاً «واوو» به‌نظر می‌رسیده‌ن، اما الان بیشتر ترفندهای سطحی برای جلب توجه به نظر میان.
به‌نظرم محبوبیت کتاب بیشتر از خود متن، حاصل فضای دهه‌ی هشتاد و نود میلادی و اقتباس سینماییش بود. اون زمان جامعه آمریکا پر از ترس‌های واقعی از قاتلان زنجیره‌ای بود و‌ حضور شخصیتی مثل بوفالو بیل، شوک و هیجان زیادی ایجاد می‌کرد. 
اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی، مردم آمریکا به شدت درگیر ترس‌های جمعی از قاتلان زنجیره‌ای بودن. تد باندی، جفری دامر، اد گین و… تازه سوژه‌ی رسانه‌ها شده بودن. بنابراین وقتی توماس هریس اومد و شخصیت بوفالو بیل (که الهام‌گرفته از همین‌ها بود) رو نوشت، جامعه آماده‌ی «وحشت کردن» بود.
ولی برای من به عنوان شهروند یک جامعه‌ی مدرن! نه اصلا.

نکته‌ی مهم‌تر برای من شخصیت‌پردازی لکتر بود. خیلی‌ها می‌گن نقطه‌ی قوت کتاب شخصیت هانیبال لکتره اما راستش برای من این‌طور نبود. شخصیت لکتر به‌جای اینکه «هوشمندانه» باشه، بیشتر شبیه یه موجود افسانه‌ای ساخته شده. همه‌چیز رو یکجا داشت: نابغه‌ی روان‌شناسی، استاد آشپزی، باهوش و کاریزماتیک، قاتل بی‌رحم، فراری حرفه‌ای، ذهن‌خوان و… این حجم از توانایی‌ها بیشتر شبیه بت‌سازیه تا شخصیت‌پردازی قانع‌کننده. و خیلی برام عجیبه که همه متفق‌القول روی این قضیه اتفاق نظر دارن که شخصیت لکتر، مثبت‌ترین نکته‌ی این داستانه. وات دا؟! یعنی واقعا هر شخصیتی بذارن جلوتون و به صورت خیلی اغراق‌آمیز بگن که صدتا ویژگی مثبت و افسانه‌ای رو با هم داره و روانی و آدمکش هم هست، سریع عاشقش می‌شید؟! و یک لحظه هم از خودتون نمی‌پرسید چرا و چطور؟!
لکتر تماما یه شخصیت افسانه‌ای و اغراق‌آمیز بود. صحنه‌ی فرارش از زندان نمونه‌ی بارز همین اغراقه؛ اینکه صورت یک مأمور رو پوست بکنه و اون رو روی صورت خودش بذاره و هیچ‌کس هم متوجه نشه، بیشتر فضایی و غیرمنطقیه تا هیجان‌انگیز.

و در نهایت می‌رسیم به شخصیت استارلینگ.
نمی‌دونم چی بگم‌ واقعا.
شخصیت کلاریس استارلینگ هم با وجود پتانسیل زیاد، زیر بار نگاه مردانه‌ی نویسنده له می‌شه. توصیف‌های مداوم درباره‌ی ظاهر و جنسیتش، اون رو بیشتر به یک ابزار داستانی تبدیل کرده تا قهرمان مرکزی.
یکی از دوستان توی نقدش اینطور اشاره کرده:
(کلاریس استارلینگ، کارآموز جوان و زیبای اف‌بی‌آی… بله، تاکید بر «زیبایی»‌ش ظاهراً ضروریه، چون هر بار مردی می‌بینتش، عاشقش می‌شه. در تمام کتاب دائماً به ما یادآوری می‌شه که اون یک زنه و مدام به شکل ابزاری شیء‌انگارانه باهاش برخورد می‌شه.)

در نهایت برای من سکوت بره‌ها بیشتر، یک اثر تاریخیه تا ادبی؛ محصول زمانه‌ای که از ترس قاتل‌های زنجیره‌ای اشباع بود و بعد با اقتباس سینمایی آنتونی هاپکینز و جودی فاستر به اوج رسید.
من به خاطر به‌شدت معروف بودن این مجموعه رمان، تصمیم‌ گرفتم شروعش کنم‌ ولی با این روند، هیچ علاقه‌ای برای شروع جلد بعد(هانیبال) در خودم نمی‌بینم.
        

3