هملت: شاهزاده ی دانمارک

هملت: شاهزاده ی دانمارک

هملت: شاهزاده ی دانمارک

ویلیام شکسپیر و 4 نفر دیگر
4.4
157 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

354

خواهم خواند

158

شابک
9786003740082
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
1395/3/11

توضیحات

        کتاب مصور حاضر دربردارنده بازنویسی داستان هملت، شاهکار ویلیام شکسپیر است که با هدف آشنایی نوجوانان با آثار برتر جهان تدوین شده است. پادشاهی دانمارک به فساد و تباهی رو می نهد. پادشاه جدید بر تخت سلطنت می نشیند . شبح پادشاه پیشین، شب ها در برج های قلعه قدم می زند و خواستار انتقام است. هملت پسر پادشاه پیشین در صدد انتقام برمی آید. اما آیا جرأت دارد تا کاری که می بایست را انجام دهد؟
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هملت: شاهزاده ی دانمارک

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

هملت

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

یادداشت‌ها

و بالاخره
          و بالاخره «بودن یا نبودن»...؟
.
هملت، شاهزاده دانمارک، از آلمان برمیگرده تا در مراسم خاکسپاری پدرش شرکت کنه.
از فوت شاه چیزی نگذشته که مادر هملت با عموش ازدواج می‌کنه و کلادیوس(عمو) تاج شاهی رو بر سر میذاره.
طی اتفاقی هملت شبح پدرش رو می‌بینه و باهاش گفت‌و‌گو می‌کنه و حقایقی رو میفهمه که داستان رو شکل میده...
.
خوندن هملت برای من با لذت کشف کردن همراه بود.🌱
‌.
یادداشت فاقد اسپویله ⁦.⁠ ⁠❛⁠ ⁠ᴗ⁠ ⁠❛⁠.
هملت برام کتاب سختی بود ولی بعضی مطالبی که متوجه شدم رو این‌جا می‌نویسم شاید به شما هم کمک کنه:
۱. ازدواج مادر هملت با عموش باعث شاه شدن کلادیوس شد و اگر این ازدواج اتفاق نمی‌افتاد هملت به پادشاهی می‌رسید؛ این مسئله بخاطر دوراندیشی های مادرش می‌تونسته باشه که فردی روی تخت شاهی بنشینه که توانایی اداره دانمارک رو داشته باشه و خب علاقه‌ش به کلادیوس هم هست.
*اول. هملت جانش در خطره چون ممکنه مادر و عموش بچه‌دار بشن و اون بچه جای هملت رو بگیره و هملت توسط کلادیوس کشته بشه
*دوم. از این ازدواج هم خیلی ناراضیه چون از مرگ پدرش چیزی نگذشته و از مادرش انتظار این مسئله رو نداشته.( حالا نظریه‌های دیگه هم برا این مورد میگن ولی به نظر من چرا نقد رو ول کنیم نسیه رو بچسبیم، مشخصا از این کار مادرش خوشحال نیست.)
*سوم. از طرفی هملت شبح پدرش رو دیده و می‌دونه که پدرش به قتل رسیده و می‌خواد که انتقام بگیره؛ در واقع اینجا شروع داستانه و شروع  
To be, or not to be, that is the question
۲. اوفلیا در کتاب آنچنان بولد نیست ولی شخصیت خیلی موثری داره چون اگر بواسطه او نبود کسی نقشه‌ی هملت رو باور نمی‌کرد و شخصیت معصوم در عین حال باهوشی داره...
ولی خب آخر داستان⁦:⁠-⁠!⁩
.
عکس ها:
بالا سمت راست: تابلو پولونیوس( پدر اوفلیا) در پس پرده از یان جورج وایبرت
پایین سمت چپ: نقاشی اوفلیا از واترهاوس
پایین سمت راست: فیلم Ophelia ✨
در مورد این فیلم 🙈:
یکی از اقتباس‌های جدید هملت هستش. از لحاظ وقایع، فیلم با کتاب یه جاهایی تفاوت داره؛
و شخصیت های کتاب رو هم گاهی طور دیگه‌ای تعریف می‌کنه ولی نکته جالبی که وجود داره اینه که این تفاوتا گاهی بیشتر به شناخت شخصیت‌ها کمک می‌کنه و شمارو به دید خوبی می‌رسونه.
پیچیدگی‌های فیلم برای من جذاب بود💙...
البته اقتباس‌های متعددی از هملت وجود داره ولی من جذب نشدم که ببینم.
.
📘 متن کتاب:
«خوش برخورد باش، اما به هیچ‌رو مبتذل نباش؛ دوستان خود را پس از آزمودن با پنجه فولادین در جان خود جای ده ولی دست‌های خود را برای پذیرایی هر خامِ سر از تخم در آورده‌ای فرسوده مکن.»

«برای آن دم از پرهیزگاری می‌زنند که بهتر فریب دهند.»

«با آن‌که می‌بایست به هر مشقتی تن دهی، مردی بوده‌ای که به هیچ چیز سر فرود نمی‌آورد و لطمات سرنوشت و نوازش‌های آن را به یک‌سان می‌پذیرد. خوشا به حال کسانی که خون و خِردشان چنان درست به هم پیوند خورده‌اند که دیگر چون نی نیستند که سر انگشتان بخت هر نوایی را که بخواهد از ایشان بیرون بکشد.»
.
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
        

39

حسین

1402/2/21

          چیز خاصی ندارم که برای این سومین باری که خواندمش اضافه کنم. وسط خواندنش حسابی متاثر بودم و یک چیز کوچک برای خودم نوشتم و در کانل تلگرامم گذاشتم. همان را اینجا هم می‌گذارم:

داشتم هملت می‌خواندم که گریه‌ام گرفت. آن‌جایی که هملت به روزنکرانتز و گیلدنسترن میگه:
“O God, I could be bounded in a nutshell and count myself a king of infinite space.”
که «می‌توانم در پوست گردویی زندانی باشم و خود را پادشاه جهان بی‌کرانه بدانم.» یاد دوم راهنمایی افتادم. که شروع کرده بودم به خواندن کتابِ «جهان در پوست گردو»ی هاکینگ. و این نقل قول دیوانه‌کننده از هملت را در آن خوانده بودم. آن زمان نمی‌دانستم قرار است این کتابِ هاکینگ را ده‌ها بار بخوانم، نمی‌دانستم قرار است که یک روزی، همین کتاب باعث شود که عاشق فیزیک شوم و فیزیک بخوانم و نمی‌دانستم که قرار است بارها این نمایشنامه هملت را ستایش‌گرانه بخوانم. چقدر چیزها بود که آن زمان درباره آینده نمی‌دانستم. چقدر چیزها بود که به آن فکر نمی‌کردم. بیشتر از همه‌، این‌همه به مرگ و اجتناب‌ناپذیری‌اش فکر نمی‌کردم. به این‌که همان‌طور که هاکینگ عزیزم، همان مردی که آن همه عشق و شور به علم را در من پروراند، در برابر مرگ تعظیم کرد، برای من هم روزی می‌رسد که دیگر نمی‌توانم به فیزیک فکر کنم. دیگر نمی‌توانم هملت بخوانم. دیگر نمی‌توانم از این همه شکوه ادبیات به لرزه بیفتم. نه! روزی می‌رسد که دیگر نمی‌توانم! دیگر نیستم که بتوانم! 
همین‌ها بود که گریه‌ام گرفت.
------------------

عاشقِ آن خضوع و خشوعی هستم که بعد از خواندن و تمام کردنِ یک شاهکار به آدم دست می‌دهد. یک جور آرام‌گرفتن و رام‌شدن است.

پ.ن. : بعد از خواندنش، نمایشِ "هملت" با کارگردانی لیندزی ترنر را هم دیدم. تجربه فوق‌العاده‌ای بود :))
        

9

گ

1402/10/24

          از دیدِ من، هملت، گرانیگاهِ سه خصلت آدمی است: خشم، اندوه و دیوانگی. در کنار این سه، بلاهتی عجیب در امرِ انتقام‌گیری و کین‌جویی روایت را به پایانی پیشبینی‌ناپذیر میرساند. در عینِ حال تناقض‌ها و کشمکش‌های درونیِ یک انسانِ غم‌زده‌ی خشمگینِ دیوانه که در مواضعی جنبه‌ای جهان‌شمول می‌یابد رازِ ماندگاری همه‌زمانیِ اثر است. و درنهایت ما با نوعی گیجی با عموم شخصیت‌های محوری‌ای که در داستان شناخته‌ایم وداع میکنیم با این پرسش‌ها که آیا هملت خواهان کین‌خواهی بوده است؟ آیا مرده‌گان سزاوار مرگ بوده‌اند؟ آیا این مرگ‌های اتفاقی، خواسته‌ی سرنوشتی محتوم بوده است یا پیامدهای یک قتلِ گناه‌آلود و فجیع؟! 

درنهایت فکر میکنم هملت به خاطر طرح داستانی‌اش مشهور نیست. (چراکه شکسپیر آثاری با طرح‌ داستانی‌ به مراتب پیچیده‌تر و پرداخته‌شده‌تری دارد). به‌نظرم، هملت دو چیز را خوب دارد: یک شخصیتِ پرداخته‌شده (خودِ هملت) و چند مواجهه‌ی روانی باشکوه و فکرشده با معانی و مفاهیم بنیادی زندگی. 
        

8

          خواندن تراژدی مخاطب خاص خودش را می‌خواهد و باب میل همه نیست. اما برای مخاطبان خاصّش، بسیار لذّت‌بخش است.
آثار شکسپیر در قله‌ی سبک نمایشنامه‌نویسی است و هملت هم یکی از بهترین نمایشنامه‌های اوست؛ اگر ادّعا نکنم که بهترین است.
رگه‌هایی از کتاب مقدّس [مخصوصا کتاب ایّوب، جامعه و غزل غزل‌ها] در این نمایشنامه وجود دارد. فارغ از اقتباس‌های این تراژدی، حدس می‌زنم که روایت شکسپیر در چند پرده اول، روی چالز دیکنز اثر گذاشته چون پیش‌زمینه روایی این تراژدی را در رمان سرود کریسمس حس می‌کنم.
فضای روایی این تراژدی تاریک است و مثل دیگر تراژدی‌های شکسپیر، قربانی دارد و تلخ به پایان می‌رسد.
من این کتاب را با چاپ نشر نگاه خواندم که به گمانم از دو جهت بهتر از چاپ‌های دیگر است: ۱- نکات خوب برنارد لات در مقدّمه کتاب و برداشتش از مجموعه تراژدی. این مقدّمه نزدیک به هفتاد صفحه است و پیشنهاد می‌کنم بعد از خواندن اصل نمایشنامه، آن را بخوانید. ۲- ترجمه دقیق و خاص ابوالحسن تهامی خواندن نمایشنامه را دلپذیر می‌کند. این ترجمه به جهت نزدیک ساختن مخاطب به ادبیات شکسپیر، کلاسیک است (هم در انتخاب واژگان و هم ترکیب اجزاء جمله) لذا ممکن است برخی با آن ارتباط نگیرند.
        

5