معرفی کتاب شنل اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول مترجم صادق سرابی

شنل

شنل

4.3
52 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

86

خواهم خواند

23

شابک
9648587183
تعداد صفحات
30
تاریخ انتشار
1384/5/19

توضیحات

        داستان "شنل" سرگذشت غم انگیز کارمند حقیری است که پس از سال ها محرومیت موفق می شود شنلی تهیه کند تا خود را گرم نگه  دارد، اما در نخستین روزی که آن را بر تن می کند شنل را از او می دزدند و او از این غصه بیمار می گردد. وصف بینوایی مرد بیچاره و فداکاری های او برای خرید شنل، شب هایی که در تاریکی به سر می برده و چراغ روشن نمی کرده، مقدار غذایی را که از برنامه ی زندگی حذف کرده و چشم پوشی هایش از خرید چیز های ضروری زندگی، همه ی این ها چنان است که خواننده را به نوعی تشویش دچار می کند.
      

یادداشت‌ها

          بسم الله 

داستان درباره‌ی کارمند فقیر و نگون‌بختی است که پس از صرفه‌جویی فراوان، برای در امان ماندن از زمستان سخت شهر خود، شنلی تهیه می‌کند، غافل از آنکه همین شنل قرار است بلای جان او شود.

درباره این داستان کوتاه مطالب بسیاری گفته شده است. که بعضی از آن‌ها حقیقتاً حیرت‌آور است. فیودور داستایفسکی درباره این داستان می‌گوید: «ما همه از شنل گوگول درآمده‌ایم.»
داستایفسکی این داستان را منشأ کل ادبیات جدید روسی می‌دانست.

بن‌مایه داستان درباره بروکراسی، انحصارطلبی و قدرت طلبی، اختلاف طبقاتی و آسیب‌های این چنین در جامعه روسیه است.
جامعه‌ای که فرد برای به دست آوردن کوچک‌ترین نیازهای خود، کابوس‌های فراوان داشته، و نداشتن یا از دست دادن آن‌ نیازها برایش مساوی با مرگ است.
این‌ها لزوماً به معنای وابستگی این فرد به این چیزها نیست، بلکه به این معنا است که او باید برای بقا بجنگد. در نتیجه اگر زمانی فرا برسد و او دچار فقدان نیازهایش شود مرگ و زندگی در نظرش یکسان می‌شود.

داستان فوق‌العاده جذاب، روان و خواندنی نگارش شده است. به علاوه کوتاهی آن، سبب می‌شود که مخاطب آن را در یک نشست تمام نماید‌. این داستان پر از بحث و مشهور را از خود دریغ نکنید.
        

6

         پایان بندیش رو دوست داشتم. داستان خوب بود تا وقتی روح وارد شد و بعد انگار پوف همه چیز بهم ریخت.  ماجرا داشت کاملا رئال پیش میرفت اما این وضعیت تا آخر ادامه پیدا نکرد. احساس می کنم نویسنده با این  آوردن روح میخواسته با یک اتفاق عجیب و غریب شدت زشتی جامعه طبقاتی و نادیده گرفته شدن افراد پایین جامعه رو نشون بده. یک اتفاق عجیب که مغز خواننده رو درگیر کنه و بهشون بگه یه روزی کار زشت شما، برخوردهای بد شما، یقه شما رو میگیره و شما رو حتی در اوج قدرت و شادی به زیر می کشونه(اونجا که دقیقا بعد از مهمونی خوش گذرونی شخص منتفذ روح آکاکی میره سراغ او و شنلش رو میگیره)

من شخصیت خیاط و تلاشش برای دوخت شنل رو هم دوست داشتم. برای من نماد آدم توانمندی بود که توانمندی هاش به دلیل فقر یا هرچیز دیگه ای دیده نشده و حالا یه فرصت پیش اومده که با دوختن شنل زیبای آکاکی همه هنرش رو بروز بده.
داستانی جالبی بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

          یک زمانی به بعضی دوستان فعال اجتماعی که کودکان کار رو به رستوران های گران قیمت میبردن و غذاهای خاص براشون میخریدن میگفتم شما دارید بزرگترین ضربه رو به این فرد میزنید.بچه ای که تا دیروز از کوکو سیب زمینی و تخم مرغ پخته و فلافل لذت میبرد رو میبرید پلو ماهیچه و فلان غذای اعیونی بهش میدید و یه شب رویایی براش رقم میزنید غافل از اینکه از فردا زندگی عادی اون فرد که شاید خیلی وقتهاش هم خوش بوده رو براش زهر مار میکنید و همیشه پس ذهنش حسرت تکرار تجربه طعم تکرار نشدنی پلو ماهیچه تو فلان رستوران اعیونی و سواری با فلان ماشین خارجی رو میکارید!
شاید برای ماهم اتفاق افتاده باشه،لحظات کوتاه جذاب و خوشی که توسط امکانات،موقعیتها و یا حتی آدمهایی بوجود اومدن که بعد از اون تحمل زندگی قبل رو برامون سخت کردن.
 آدمها تو چنین شرایطی دو دسته هستن.یه عده با واقعیت کنار میان و رو به جلو حرکت میکنن و عده ای دیگه مثل شخصیت داستان شنل کم میارن و… 
شنل،داستان این لذت ها و وابستگیهای زودگذره
شنل نماد آرزوها و دستاوردهای فانی دنیوی و دلبستگی ما آدمها به اونهاست.
دلبستگیهایی که شاید حتی بعد از مرگ هم مارو رها نکنن،اگر روح خودمون و ظرفیتهای وجودی خودمون رو توسعه نداده باشیم!

پ.ن:چقدر این ادبیات روسیه انسان شناسیش قویه
        

7

          فراموش می‌شوی، گویی که هرگز نبوده‌ای!
مانند مرگ یک پرنده، مانند یک کنیسه‌ی متروک.
فراموش می‌شوی، گویی که هرگز نبوده‌ای!
مانند عشق یک ره‌گذر و مانند یک گل در شب.
(محمود درویش)

شنل داستانی‌ست کوتاه از نویسنده‌ای که تا به حال داستان بلندی از او نخوانده‌ام، اما هر بار که داستان کوتاهی از او می‌خوانم شگفت‌زده می‌شوم! گوگول در این داستان نیز همانند داستان آخری که از او خوانده بودم(بازرس)، طنز قلم خود را حفظ نمود اما طنز گوگول دل را نمی‌زند و خواننده را پای داستان حفظ می‌نماید.

شخصیت اصلی داستان، آکاکی آکاکیوویچ نام دارد. 
یک کارمند پایین‌رده در اداره‌ای دولتی که هیچ‌یک از همکاران او برایش احترام قائل نیستند و مدام مورد تمسخر آنان قرار می‌گیرد. هیچ دلم نمی‌خواهد شخصیت اصلی گوگول را مشنگ بنامم چون معتقدم این حس و حالی که برای شخص به وجود می‌آید، یکی از بدترین تجربه‌هایی‌ست که انسان می‌تواند تجربه کند.... قلدری، شوخی‌های زشت و نهایتا لحظات شرم‌افری که باعث می‌شود آدم از زمین بخواهد تا دهان لعنتی خود را وا کرده و ببلعدش.

ماجراهای کتاب در خصوص یک پالتو(شنل) است. 
در روسیه فصل سرما است و شخصیت اصلی داستان یک پالتوی قدیمی و به معنی واقعی کلمه درب و داغان دارد که با پوشیدن آن نه تنها نمی‌تواند جان خود را از سرما محفوظ دارد، بلکه موجبات تمسخر همکاران خود را نیز فراهم می‌آورد. او تصمیم به رفو و ترمیم آن می‌گیرد اما به شکلی که در داستان می‌خوانیم مجبور به تغییر نظر شده و تصمیم به دوخت یک پالتوی نو می‌گیرد اما او پولی در بساط ندارد تا آنکه... .

داستان‌های گوگول بوی نم و کهنگی نمی‌دهد.
مانند سایر داستان‌های کوتاه دیگری که از گوگول خوانده‌ام، عاشق این داستان نیز شدم. صفحاتی دلچسب و خواندنی که نویسنده برخلاف هموطن خود تولستوی در به در به دنبال قاتل بروسلی نیست و گزافه نمی‌گوید. نشانه‌ گرفتن بروکراسی و پرداخت به حال و روز مردم در این سیستم تبعیض آمیز از دغدغه‌های این نویسنده‌ی بزرگ بوده که در داستان‌هایش مشهود است. 

گوگول را باید خواند و به دوستان خود نیز پیشنهاد داد.
        

30

          شنل
نوشته نیکولای واسیلیویچ گوگول
.
.
"ما همه از زیر شنل گوگول آمده ایم."
چخوف
.
همیشه برایم عجیب می‌نمود که چگونه چخوف اذعان داشته که خودش، داستایفسکی و تالستوی از زیر قلم یک نویسنده تربیت و ظاهر گشته‌اند.
آخر داستان موجز شنل سی صفحه بیشتر ندارد. و البته سخن منقول از چخوف میتوان استعاره ای باشد از کل اثار گوگول.
اما جدا از اسم جالبش! او را پدر ادبیات نوین روسیه میدانند.
سبک او هزل گونه و انتقادی است. سبکی که امثال چخوف و بولگاکف و داستایفسکی از آن تلمذ نموده و در متون جاودان خود به کار برده‌اند.
.
داستان شنل، داستان اکاکی اکاکیویچ است. کارمندی دون پایه در اداره ای که تمامی همکارانش اورا آزار میدهند و یا در تعاملی استهزا منشانه، وی را به دید تحقیر می‌نگرند. هیچگاه میل به ترقی ندارد و تمامی زندگی اش صرف پاکنویسی میشود و شغل دیگری نیز نمیخواهد. درامدش در حدی است که بتواند زنده بماند. تا روزی که متوجه میشود شنل او آنقدر کهنه شده که دیگر نمیتوان آن را به هیچ نحوی وصله و پینه زد.
.
.
.
.
داستان کاملا نمادین و پر محتواست.
اکاکی اکاکیوویچ مردیست که همه او را غمگین میدانند. اما او از همه سالم‌تر به نظر میرسد. نه قمار نه مشروب نه پشت کسی صحبت کردن نه دعوا و خشم و نه تفریحات و دوستانی کاذب.
جز امورات زندگی اش، خود را جز انفعال، با امر دیگری سرگرم نمی‌کند.
زمانی که شنل آماده و با مشقت آنرا برای خود فراهم می‌کند، با تبختر و احترام، شنل را به دوش انداخته و با تعجب متوجه می‌شویم
همکارانش که تا دیروز اذیتش میکردند، حال او را به میهمانی دعوت کرده و از او پذیرایی میکنند؛ زیرا که گویی به آنها شبیه شده است. اما شباهتی که رنگ تراژیک به خود خواهد گرفت.
.
.
شنل یک داستان کوتاه است. تنها چند صفحه. با این حال برای آن کس که بخواهد درد دیگری را حتی برای لحظه ای حس نماید، صفحاتش چروک، و کمی کش دار تر خواهند بود.
پس از خواندن آن متوجه شدم چرا نویسنده ای به بزرگی چخوف، چنین در مورد این نویسنده و این اثر پر محتوا، ارج و احترام قائل بوده .
در پناه خرد
        

1

سعید بیگی

سعید بیگی

15 ساعت پیش

        «شنل» یا «پالتو» داستان یک کارمند پایین‌رده به نام «آکاکی آکاکییِویچ» است که تنها می‌تواند از نامه‌ها رونوشت بردارد و همه او را تحقیر و مسخره می‌کنند و دست می‌اندازند. اما او تحمل می‌کند و در نهایت، با آرامش از آنها خواهش می‌کند که اذیتش نکنند.

بیشترین آزار همکاران اداری، به خاطر یک «شنل» است که به قول آنها توری شده و سرما را از خود رد می‌کند. مرد «شنل» را برای تعمیر پیش خیاط می‌برد، اما او نمی‌پذیرد، زیرا الیافی برای دوختن وصله ندارد. 

سرانجام مرد تصمیم می‌گیرد که با صرفه‌جویی در غذا و عصرانه و خیلی چیزهای دیگر، مقداری پس‌انداز کند و با پاداش و حقوق و پس‌انداز اندکش، یک «شنل» بخرد یا برای ارزان‌تر تمام شدن، به خیاط بگوید تا برایش یک «شنل» بدوزد.

چند ماهی سختی و ریاضت و صرفه‌جویی در هزینه‌ها و کاستن از یک وعده غذا و عصرانه و قهوه و ... باعث می‌شود که او بتواند، در نهایت مبلغی برای دوخت یک «شنل» جدید کنار بگذارد.

یک «شنل» زیبا و عالی با دردسر فراوان دوخته می‌شود و همکاران شیرینی می‌خواهند، اما او پولی برای این کار ندارد و سرمعاون اداره، قول چای و شام را به همه از طرف او می‌دهد و همه را به منزلش دعوت می‌کند. 

بعد از شام، مرد به سمت خانه به راه می‌افتد؛ اما در بین راه راهزنان «شنل» او را می‌دزدند و تلاش او برای شکایت به پلیس و نظامیان یا فردی بانفوذ که سفارشش را بکند، بی‌نتیجه می‌ماند.

در نهایت فرد بانفوذ او را تحقیر می‌کند و مرد بیمار شده و در بستر می‌افتد و چند روز بعد می‌میرد. اما روحش به دنبال مرد بانفوذ است که تحقیرش کرده و شب‌ها «شنل» هر کسی را که می‌بیند، از تنش در می‌آورد. 

در نهایت؛ شبی مردِ بانفوذ را می‌بیند و می‌شناسد و ضمن گلایه از رفتار او، «شنل» او را می‌گیرد و می‌رود و دیگر از او خبری نمی‌شود!

این داستان در واقع انتقاد نویسنده از وضعیت موجود زمان خودش و تبعیض، فقر، بی‌عدالتی، ستم، نابرابری و شرایط نامناسب و نامساعد اجتماعی و اقتصادی مردم، به ویژه طبقات ضعیف از نظر اقتصادی و فرهنگی بوده است.

وقتی هر مسئولی به جای راه انداختن کار مردم و کمک به آنان، تنها به فکر تامین وسایل آرامش و آسایش خود، خانواده و اطرافیانش باشد و حق دیگران را بخورد و هیچ گاه سیر نشود؛ در نتیجه نظم و نظام جامعه و حکومت فرو خواهد پاشید و در این مرحله آسیبش به تمام مردم جامعه، به ویژه سطوح پایین جامعه خواهد رسید.

این داستان در عین کوتاهی، مفاهیم انتقادی و انسانی بلندی را فریاد می‌کند که در تاریخ ادبیات جهان کم‌نظیر است و به حق مورد توجه قرار گرفته و مشهور شده است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3