معرفی کتاب یرما (نمایشنامه در سه پرده، شش تابلو، 1934) اثر فدریکو گارسیالورکا مترجم یدالله رویایی

یرما (نمایشنامه در سه پرده، شش تابلو، 1934)

یرما (نمایشنامه در سه پرده، شش تابلو، 1934)

3.6
20 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

38

خواهم خواند

6

ناشر
افراز
شابک
9789642439751
تعداد صفحات
88
تاریخ انتشار
1397/2/2

توضیحات

        یرما (در زبان اسپانیایی به معنای سترون) نمایشنامه ای است که فدریکو گارسیا لورکا در سال 1934 نوشت و نخستین بار نیز در همان سال به روی صحنه رفت. لورکا این نمایشنامه را «شعری تراژیک» توصیف کرده است. یرما زنی بی فرزند است در منطقه ای روستایی در اسپانیا. شوق بی حاصلش برای مادر شدن در نهایت بدل به عقده ای می شود که او را به سوی ارتکاب جنایتی هولناک سوق می دهد...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یرما (نمایشنامه در سه پرده، شش تابلو، 1934)

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

یادداشت‌ها

        اگر نمایشنامه نویس بودم، شاید نمایشنامه‌ای از می‌نوشتم که در آن یرما و نورا ( شخصیتِ زنِ عروسک‌خانه‌یِ ایبسن) با هم دیداری دارند و از دنیای زنانه‌ی خود با هم سخن می‌گویند.
حتی بنظرم هلمر و خوآن، دکتر رَنک و ویکتور هم بی‌شباهت به یکدیگر نیستند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          🟤یرما نمایشنامه‌ای در سه پرده است که بخشی از «سه‌گانه روستا»  لورکا است که شامل «عروسی خون،یرما وخانه برناردا آلبا » که قلم و اسلوب لورکا را به خوبی به مخاطبین خود القا می‌کند، متن لورکا به زمانی برمی‌گردد که جامعه اسپانیا به لحاظ فرهنگ، عقاید، رسوم و ... بسیار پایبن بوده است،و جامعه غیر مدرن آن دوران که ترکیبی از فرهنگ اسپانیا با رگه‌های مسیحیت و اسلام درخود است را به نمایش می‌گذارد . فدریکو گارسیا لورکا، شاعر و نویسنده اسپانیایی است. او همچنین نقاش، نوازنده ی پیانو و آهنگ ساز نیز بود
🪵لورکا در این اثر احساسات عمیق انسانی و تنش میان تمایلات شخصی، انتظارات جامعه و نشخوار فکری انسانی ناکام را به خوبی تصویر می‌کند. مخاطب يرما در طول مدت روايت، داستان شاهد درگيري روحي اين قهرمان زن و تلاش او براي به دست آوردن فرزند به عنوان نمادي از زندگي، عشق و ثمربخش بودن است
🪵درامی است که جنبه‌های تراژیک  بسیاری دارد.اینجا  مادر نشدن به مثابه وجه تراژیک کار مطرح شده است ،قصه زنی روستایی که هدفی جز مادر شدن در سرش نیست چرا که جامعه زیستی پیرامونش چنین توقعی را از او دارد و با وجود شوهری که در طول نمایشنامه صراحتی درعلاقه‌اش درفرزندآوری و پسردار شدن ، بعنوان یک میراث دار و ادامه دهنده خط خون و نسل دیده نمی‌شود ، درامی ماندگار را رقم می‌زند.
🪵جهان پیرامون ”یرما” انسان ها را وادار به سکوت، تن دادن به سازش ها و گذشتن از آمال و آرزوهای مشروع و به حق شان می کند. اما ”یرما” این ها را بر نمی تابد و تسلیم نمی شود. او علیه تمامی تهدیدها، تحمیل ها و تهمت ها قد علم کرده است و با تمام وجود به دنبال گرفتن حق طبیعی وشرعی و قانونی اش است، حقوقی که همگی آن در این نمایش، به صورت حق داشتن فرزند تجلی کرده و جلوه می کند. ”یرما” از دنیا و افرادی که می خواهند او را عقیم نگه دارند و از زایش و نوآوری و خلق دور کنند، متنفر است. او این تنفر را رسماً اعلام کرده و متاسفانه در نهایت هزینه این نفرت فاجعه ای است که درپایان به بار می نشیند.
🪵داستان درباره زنی به نام یرما است که در روستایی در اسپانیا زندگی می‌کند و آرزوی اصلی او مادر شدن است. اما پس از سال‌ها زندگی مشترک با همسرش، خوان، او همچنان بی‌فرزند باقی مانده است. این ناتوانی در باردار شدن، اشتیاق یرما برای بچه‌دار شدن را به وسواسی دردناک تبدیل می‌کند که به تدریج تمام زندگی و هویت او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رابطه یرما با خوان، که مردی سرد و بی‌تفاوت وبدگمان است، به مرور تیره‌تر می‌شود. یرما در تلاش برای پر کردن خلأ عاطفی ناشی از نداشتن فرزند، به اعمال عرفانی ودعا و دیگر زنان پناه می‌برد اما همچنان به هدف خود نمی‌رسد. در نهایت، این ناامیدی عمیق، او را به سوی اقدامی تکان‌دهنده و نهایی می‌کشاند که سرنوشتش را به تراژدی می‌کشاند. این نمایشنامه همچنین  قدرت ویرانگر آرزوهای برآورده نشده را تصویر می‌کند،زمانی که  عطش آنچه را که بشری ندارد بر او غلبه کند، وسواس یرما برای مادر شدن و ناتوانی او در دستیابی به این خواسته، او را به سمت انزوا، اضطراب و خشونت سوق می‌دهد. درپرده آخر يرما او را راضی كرده و همراه خود به زيارتگاهی می‌برد، به اين اميد كه شايد معجزه‌ای رخ دهد، اما در همان مكان است كه وی درمی‌يابد همسرش هيچ علاقه‌ای به بچه‌دار شدن ندارد. يرما پس از دريافتن اين واقعيت تلخ دست درگلوی شوهرش می‌گذارد و با فشار او را خفه می‌کند. 
🪵«یرما» یک تراژدی عمیق و تأمل‌برانگیز است که در آن فدریکو گارسیا لورکا با دقت و حساسیت به کاوش در مسائل انسانی همچون سرکوب و فشارهای اجتماعی پرداخته است. از طریق شخصیت یرما،این نمایشنامه با عمق احساسی و بار تراژیک خود، تصویری دردناک از سرنوشت کسانی است که آرزوهایشان قربانی هنجارهای جامعه می‌شود.

💫چند نکته قابل تأمل:

✔️حتی یکبار یرما نگفت فرزندم رو در آغوش بگیرم وپی درپی پسرم پسرم می‌گفت،گویی داشتن پسر برایش ارزش بالاتری از مادر شدن داشت..واینکه رفتار شوهر با خواهران وطرز صحبت باآنهاهمگی نشان از جامعه مردسالار آن دوران را دارد.
✔️يرما به زبان اسپانیایی به معناي بي‌بار و بر، بي‌ثمر و باير است که با انتخاب این نام برای شخصیت اصلی کاملاً با روایت همخوانی دارد.یرما قهرمان  نمايشنامه است كه سال‌ها از ازدواج او با خوان مي‌گذرد، اما علي‌رغم ميل و علاقه عاشقانه‌اش به داشتن فرزند به واسطه بي‌ميلي همسرش هنوز فرزندي ندارد.
✔️یکی از شخصیتهای جالب نمایشنامه که بانام فقط پیرزن به خواننده معرفی می‌شود،درپرده آخر با تقلیل شخصیت همجنس  خود، یرما را دعوت به خیانت و ترک همسرش خوان برای ارتباط با پسرجوان خود می کند در حالی که خوان از پس صحنه شنونده و بیننده این گفتگو میان پیرزن و یرماست؛ گفتگویی که اگر از یکسو تاکید بر تعهد اخلاقی و انسانی یرما دارد اما بیش از تاکید بر نجابت یرما، آشکارکننده تعهد پیرزن به مذکر و پدرسالاری عمومی است که در خانه او به واسطه حضور مردها و تفنگ ها می تواند یرمای جوان را از خوان همسر شرعی وقانونی به مردی دیگر منتقل کند!!!
✔️پایان کار یرما با شخصیتی که درطول داستان برای منِ خواننده ساخته شد همخوانی نداشت یرمایی که حاضر به خیانت نشد،چطور مرتکب قتل شد؟!
 

        

77

          ترجمهٔ پری صابری و شاملو را همزمان خواندم و اجرایی دانشجویی و ضعیف از آن را هم در یوتیوب دیدم. یرما حدیث اسارت زن در جامعه‌ای کوچک، سنتی و مردسالار است که جای گوسفند در آغل و زن در خانه است؛ ویکتور، معشوق دوران نوجوانی یرما، در جای دیگری مقام مرد را در پشت گاوآهن تصویر می‌کند.
«یرما» ظاهراً یعنی بایر و ویران و نابارور؛ این نام که در آغاز به زن داستان داده شده، در پایان جای خود را در شوهر یرما، یعنی خوآن، می‌یابد. زن داستان نیست که مطابقتی با طبیعت ندارد؛ مردِ سالار داستان از آغاز زن‌ستیزانه یرما را خانه‌نشین می‌کند و با سرشت طبیعی او می‌ستیزد و در پایان داستان، پیرزن کافر فاش می‌کند که آنکه با طبیعت نیست و نازاست مرد است و سزاوار مجازات؛ و یرما در واکنشی تراژیک خود را به نیستی می‌کشاند.
شاعرانگی در تمام نمایشنامهٔ لورکا موج می‌زند و در اثر او به نظر می‌رسد که نشانه‌های بسیاری از فرهنگ عمومی و زندگی روستایی مردم زمانهٔ او وجود داشته باشد اما در ترجمه‌ها نمود نیافته است. 
بخشهایی از نمایش شعر است و ظاهراً متل؛ شاملو آزادانه این شعر و متل‌ها را ترجمه کرده و هرچند زیباست اما روح اصلی اثر نیست بلکه روحی جدید در این کالبد است.  شعرهای متن ترجمهٔ صابری هم ظاهراً به ترجمهٔ یدالله رویایی است که اگر فرضا دقیق باشد، دو نکته دارد؛ یکی اینکه رویایی ظاهراً چیزی از وزن شعر نمی‌داند و دیگر اینکه گیج‌کننده و آزاردهنده است. شاید به همین دلیل است که شعرها از آن اجرای ضعیف مدرسهٔ بازیگری حذف شده بود. 
اگر اجرای دیگری از آن سراغ دارید که دردسترس است، لطفا مرا از آن مطلع کنید.
        

17

        نثر کتاب خوب بود و مشکل خاصی نداشت. داستان در بارۀ یک زوج است که با هم مشکل دارند و بچه‌دار نمی‌شوند.

مرد ـ «خوآن» ـ این مسئله را پذیرفته که بچه‌دار نمی‌شوند و حتی از زن ـ «یرما» ـ خواسته که یکی از بچه‌های برادرش را بیاورد و بزرگ کند؛ اما او به هیچ وجه نمی‌پذیرد.

قضاوت در بارۀ این که کار «یرما» درست است یا نادرست، کمی دشوار و پیچیده است، زیرا ما زن نیستیم تا از روحیات یک زن در وضعیت «یرما» کاملا باخبر باشیم و منصفانه قضاوت کنیم.

از سویی دیگر شرایط «خوآن» نیز کاملا روشن نیست؛ اینکه چرا در مزرعه می‌خوابد و کمتر به منزل می‌آید و با «یرما» رابطه برقرار می‌کند و حتی اگر بچه دار هم نشود؛ نزدیک شدن به «یرما» چه بسا این درد و مشکل را کمتر می‌کرد و حساسیت بیش از اندازۀ او را بر نمی‌انگیخت و تحریک نمی‌کرد.

به هر روی واقعیت این است که در مسائل و مشکلات، هیچ گاه یک نفر به طور قاطع و صددرصد مقصر نیست و اگر انصاف داشته باشیم، هر یک از زوجین در ایجاد بحران‌ها نقشی قطعی دارند؛ هر چند خودشان نپذیرند و خود را بی‌تقصیر بدانند.

روشن است که یک دست صدا ندارد؛ اما اگر دو دست را به هم بزنیم، صدایی بلند به گوش می‌رسد. آری مرد یا زن، هر دو در تشکیل شرایط بحرانی دخالت دارند و تنها در میزان آن با هم تفاوت دارند.

ظاهرا رفتار جامعه و وضعیت فرهنگی خانواده‌ها و مردم، تاثیر زیادی در انتظارات هر یک از زوجین از ازدواج و همسر و خانواده دارد و چه بسا اصرار بیش از اندازۀ «یرما» بر بچه‌دار شدن، نتیجۀ این اوضاع فرهنگی جامعه و آموخته‌های خانوادگیش باشد و یا از اطرافیان تاثیر بگیرد.

به هر صورت این داستان هم چون دیگر اثر تلخ «لورکا»، یعنی «عروسی خون»، هر چند جالب و خواندنی بود؛ اما بسیار دردناک، تلخ و غم‌انگیز به پایان رسید و تا مدت‌ها این طرح کلی قصه، در ذهن آدمی ‌رسوب کرده و بر جای خواهد ماند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15

به نام ماد
          به نام مادر ...

یرما ، دومین اثر از نویسنده بزرگ نامش ، شاعر پر آوازه اسپانیایی زبان ، لورکاست. فدریکو گارسیا لورکایی که در شعر یکی از بزرگترین ها در اسپانیاست و زندگی هنری پر باری رو در همون عمر کوتاه خودش داشته. 
جایگاه لورکا در ادبیات اروپا و مخصوصا اسپانیا ، جایگاه رفیع و بلندیه.  

در هامارتیا ، دومین اثری بود که از لورکا خوندیم. یادش بخیر عروسی خون رو و اون تراژدی دردناک رو...

یرما کم و بیش همون حال و هوا رو داره. داستان در یک روستا که ناخودآگاه آدم رو یاد روستاهای گیلان و مازندران میندازه ، جریان داره. داستان یک زنی که در آرزو و حسرت بچه دار شدنه...
یرما آرزوی مادر شدن داره و در این راه کل زندگیش تحت الشعاع این موضوع قرار گرفته. 

پایان نمایشنامه پایان شوکه کننده ای داره از جنس پایان مده آی اوریپید. پایانش به همون دردناکی پایان عروسی خونه. 

مادر بودن یکی از نعمت های بزرگی یه که خدا به جنس مونث داده که ما مردها خیلی درکی ازش نداریم. همه خانوم ها این حس رو درون خودشون دارن حتی اگر اولویت صدم زندگی شون نباشه اما مادر بودن و مادری کردن رو به صورت غریزی در وجودشون نهفته دارند. 
حقیقت اینه که یرما داستان جالبی داره. شاید یک خانوم خیلی بیشتر و بهتر باهاش ارتباط برقرار کنه. شاید که نه ، قطعا یک زن یرما رو بیشتر از ما میفهمه.

نمایشنامه زیباست، پر از حس و حال خوبه . شعرهای لورکا که با ترجمه خوب پری صابری همراه شده رنگ و بوی خاصی به نمایشنامه کوتاه یرما داده. 

خیلی خیلی خوشحالم که هامارتیا باعث شد برای بار دوم این اثر رو بخونم و امیدوارم همه دوستانی که نگاهی به ادبیات نمایشی جهان دارند ، یرما رو بخونند و لذت ببرند.
        

16