یادداشت سعید بیگی

        نثر کتاب خوب بود و مشکل خاصی نداشت. داستان در بارۀ یک زوج است که با هم مشکل دارند و بچه‌دار نمی‌شوند.

مرد ـ «خوآن» ـ این مسئله را پذیرفته که بچه‌دار نمی‌شوند و حتی از زن ـ «یرما» ـ خواسته که یکی از بچه‌های برادرش را بیاورد و بزرگ کند؛ اما او به هیچ وجه نمی‌پذیرد.

قضاوت در بارۀ این که کار «یرما» درست است یا نادرست، کمی دشوار و پیچیده است، زیرا ما زن نیستیم تا از روحیات یک زن در وضعیت «یرما» کاملا باخبر باشیم و منصفانه قضاوت کنیم.

از سویی دیگر شرایط «خوآن» نیز کاملا روشن نیست؛ اینکه چرا در مزرعه می‌خوابد و کمتر به منزل می‌آید و با «یرما» رابطه برقرار می‌کند و حتی اگر بچه دار هم نشود؛ نزدیک شدن به «یرما» چه بسا این درد و مشکل را کمتر می‌کرد و حساسیت بیش از اندازۀ او را بر نمی‌انگیخت و تحریک نمی‌کرد.

به هر روی واقعیت این است که در مسائل و مشکلات، هیچ گاه یک نفر به طور قاطع و صددرصد مقصر نیست و اگر انصاف داشته باشیم، هر یک از زوجین در ایجاد بحران‌ها نقشی قطعی دارند؛ هر چند خودشان نپذیرند و خود را بی‌تقصیر بدانند.

روشن است که یک دست صدا ندارد؛ اما اگر دو دست را به هم بزنیم، صدایی بلند به گوش می‌رسد. آری مرد یا زن، هر دو در تشکیل شرایط بحرانی دخالت دارند و تنها در میزان آن با هم تفاوت دارند.

ظاهرا رفتار جامعه و وضعیت فرهنگی خانواده‌ها و مردم، تاثیر زیادی در انتظارات هر یک از زوجین از ازدواج و همسر و خانواده دارد و چه بسا اصرار بیش از اندازۀ «یرما» بر بچه‌دار شدن، نتیجۀ این اوضاع فرهنگی جامعه و آموخته‌های خانوادگیش باشد و یا از اطرافیان تاثیر بگیرد.

به هر صورت این داستان هم چون دیگر اثر تلخ «لورکا»، یعنی «عروسی خون»، هر چند جالب و خواندنی بود؛ اما بسیار دردناک، تلخ و غم‌انگیز به پایان رسید و تا مدت‌ها این طرح کلی قصه، در ذهن آدمی ‌رسوب کرده و بر جای خواهد ماند.
      
134

15

(0/1000)

نظرات

پاراگراف چهارم یادداشتتون فک کنم شخصیت خوان کلا سردمزاج بوده واینکه خودش می دونسته مقصره در ناتوانی برای بچه دار شدن بیشتر با زنش سرد میشده انگار عذاب وجدان داشته

1

درود و خداقوت
بله شما درست می‌فرمایید. از مفهوم کلی نمایش‌نامه این مطلب برداشت می‌شود، اما منظورم این بود که به صورت آشکار چیزی در این باره نگفته است. مانا باشید.

0