معرفی کتاب دست آخر اثر ساموئل بکت مترجم مهدی نوید

دست آخر

دست آخر

ساموئل بکت و 1 نفر دیگر
3.6
30 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

13

شابک
9786002297983
تعداد صفحات
262
تاریخ انتشار
1398/8/1

توضیحات

        
یه دیوونه رو می شناختم که فکر می کرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. می رفتم و می دیدمش، توی دیوونه خونه. با دست هام می گرفتمش و می کشوندمش کنار پنجره. ببین! اون جا! ذرت های در حال قد کشیدن! حالا اون جا! ببین! بادبون های قایق های ماهی گیری! همه ی اون زیبایی! دستش رو پس می کشید و به کنج خودش برمی گشت. هراسون بود. هرچی دیده بود خاکستر بود.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دست آخر

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به دست آخر

عروسک خانهپدر عروسی خون

رپرتوار شماره ۱ هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

45 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در رپرتوار اول ( کلمه فرانسوی که معنای اون برنامه یا لیسته ، تماشاخانه های بزرگ در سراسر جهان ، ابتدای هر سال یک لیستی از آثار نمایشی ای که اون سال قراره در اون تماشاخانه به اجرا بره ، منتشر می کنند که به این برنامه رپرتوار گفته میشه ) این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از رپرتوار دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 و اندی رپرتوار همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در رپرتوار اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این رپرتوار برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر رپرتوار لیست همخوانی اون رپرتوار منتشر خواهد شد. 💥 لازم به ذکره که ما در هامارتیا علاوه بر نمایشنامه هایی که میخونیم، بعضی از آثار نمایشی رو برای مطالعه بیشتر با هشتگ #متمم قرار می دیم ، این آثار یا اقتباسی از آثاری هستند که در حال خوندن اونها هستیم یا آثار کم اهمیت تری هستند که گذاشته میشن تا هرکسی اگر دوست داشت اونها رو بخونه ، خوندن این آثار در دوره همخوانی گروه نیست و فقط و صرفا برای مطالعه بیشتره . در این لیست شما بعد از اثر شماره ۴۰ می تونید متمم ها رو هم ببینید و اگر دوست داشتید اونها رو هم مطالعه کنید. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

94

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این نمایشنامه هم خواندنی و جالب بود، اما ابدا لذت‌بخش نبود! و به خاطر حجم کمش، در یک نشست کوتاه خواندمش.

ماجرای نمایش به زندگی چهار نفر در یک ساختمان برمی‌گردد که یکی اربابی است به نام هَم، دیگری خدمتکار او است به نام کِلاو، سومی و چهارمی هم پدر و مادر هَم هستند؛ به نام های نَگ و نِل که هر کدام در یک سطل آشغال حبس شده‌اند و زنده‌مانی می‌کنند.

بیشترین نقش را در این نمایش‌نامه، هَم و کلاو دارند. نقش نگ و نل بسیار کمرنگ است و بیشترین نقش‌شان با حضورشان در آنجا معنا می‌پذیرد نه با دیالوگ‌ها یا حرکاتی که ندارند.

با خواندن این نمایش‌نامه، به یاد نمایش‌نامۀ «در انتظار گودو» افتادم. شخصیت‌های پوتزوی ارباب و خدمتکارش لاکی، که روابط هَم و کلاو هم بسیار شبیه به روابط پوتزو و لاکی است.

این آدم‌ها در دخمۀ کوچک‌شان با گفتگوهای بی سَر و تَهی مشغولند که وقتشان را پر می‌کند و زندگی‌شان را همین‌طور پوچ و بی حادثه‌ای قابل‌توجه پشت سر می‌گذارند و با اینکه از این وضعیت خسته و سردرگم شده‌اند؛ اما باز هم ناتوان از تغییری مهم و اساسی به آن ادامه می‌دهند، چون ظاهرا چاره‌ای ندارند.

این گفتگوهای طولانی، پر تکرار، بی معنی و مفهوم و گاه کلیشه‌ای، وقت آنان را پر کرده و چون نمی‌خواهند یا نمی‌توانند کار خاصی انجام دهند، خود را به کارها و چیزهای بی‌ارزش مشغول کرده‌اند تا گذر زمان آزارشان ندهد.

خواندن این نمایش‌نامه اگر پیش از «در انتظار گودو» بود، قطعا بیش از حد آزاردهنده می‌شد. اما با نمایش‌نامۀ قبلی، کمی آمادگی‌ام برای خواندن این نمایش‌نامه بیشتر شد و توانستم یکسره تا پایان بخوانمش و گرچه لذت‌بخش نبود، اما جالب بود و مرا به تامل و تفکر واداشت.
        

43

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

بکت و پایا
          بکت و پایان 

تموم شد ، داره تموم میشه ، تا الان باید تموم می شد...

این یک شروع هولناک بر یک پایان غم انگیزه. هرچی بخوام درباره این اثر چیزی بنویسم ، انگار قراره خلاف جهت آب رودخونه ای خروشان شنا کنم. چون هر چیزی که خوندیم و دیدیم و شنیدم بی معنی و پوچ شده. حتی خود این اثر هم پر از بی معناییه...

چی میتونم بگم و چه برداشتی باید بکنم وقتی خود کلاو با خنده میگه:

- منظور؟ ما منظور داشته باشیم؟ یعنی کسی پیدا میشه که فکر کنه ما منظوری داریم؟ 

شما دارید با یک وضعیت دارک و عجیب رو به رو می‌شید. خونه ای که طراحی ش شبیه جمجمه ست.  
۴ تا آدم عجیب و غریبی که بازمانده های بشریت روی زمینن... هر کدوم این آدم ها یه جوری ناقصن...
زندگی گیاهی دارن و اگر یکیشون نباشه اون یکی نمیتونه به زندگی ادامه بده...
دنیا به پایان رسیده یا حداقل در حال پایان گرفتنه ...
دنیایی که به پایان رسیده دیگه نیازی به بشریت نداره . بشریتی که ممکنه حتی از یک شپش روی شکم کلاو باز خودشو بازسازی بکنه و این وحشتناکه...
وحشتناک در جهانی که بشر اونو به این روز انداخته. وقتی جهان اینطوری به پایان رسیده و بشر دلیل اصلی این پایانه،  پس دوباره برگشتن بشر میتونه وحشتناک ترین چیزی باشه که در این جهانِ پس از پایان رخ میده.

آخر بازی یا همون دست آخر رو سالها پیش در دوره کارشناسی ارشد خوندم و همون موقع درگیر این جهان بکتی شدم. این پوچی و این پایان غم انگیز ، منو مجذوب خودش کرد.

به آثار بکت ، مخصوصا این اثر باید نگاه خاص داشت. دنبال قصه و آغاز و پایان و عطف و... نباشید. 
اینا مهم نیست... از این ها گذر کردیم.

بیاید فقط به تماشا بشینیم... به این وضعیت نگاه کنیم ...

بیاید نگاهی به این پایان بندازیم و رد شیم...

همین !!
        

27