یادداشت 🎭 🎬 محمد رضا خطیب 🎭📚

بکت و پایا
        بکت و پایان 

تموم شد ، داره تموم میشه ، تا الان باید تموم می شد...

این یک شروع هولناک بر یک پایان غم انگیزه. هرچی بخوام درباره این اثر چیزی بنویسم ، انگار قراره خلاف جهت آب رودخونه ای خروشان شنا کنم. چون هر چیزی که خوندیم و دیدیم و شنیدم بی معنی و پوچ شده. حتی خود این اثر هم پر از بی معناییه...

چی میتونم بگم و چه برداشتی باید بکنم وقتی خود کلاو با خنده میگه:

- منظور؟ ما منظور داشته باشیم؟ یعنی کسی پیدا میشه که فکر کنه ما منظوری داریم؟ 

شما دارید با یک وضعیت دارک و عجیب رو به رو می‌شید. خونه ای که طراحی ش شبیه جمجمه ست.  
۴ تا آدم عجیب و غریبی که بازمانده های بشریت روی زمینن... هر کدوم این آدم ها یه جوری ناقصن...
زندگی گیاهی دارن و اگر یکیشون نباشه اون یکی نمیتونه به زندگی ادامه بده...
دنیا به پایان رسیده یا حداقل در حال پایان گرفتنه ...
دنیایی که به پایان رسیده دیگه نیازی به بشریت نداره . بشریتی که ممکنه حتی از یک شپش روی شکم کلاو باز خودشو بازسازی بکنه و این وحشتناکه...
وحشتناک در جهانی که بشر اونو به این روز انداخته. وقتی جهان اینطوری به پایان رسیده و بشر دلیل اصلی این پایانه،  پس دوباره برگشتن بشر میتونه وحشتناک ترین چیزی باشه که در این جهانِ پس از پایان رخ میده.

آخر بازی یا همون دست آخر رو سالها پیش در دوره کارشناسی ارشد خوندم و همون موقع درگیر این جهان بکتی شدم. این پوچی و این پایان غم انگیز ، منو مجذوب خودش کرد.

به آثار بکت ، مخصوصا این اثر باید نگاه خاص داشت. دنبال قصه و آغاز و پایان و عطف و... نباشید. 
اینا مهم نیست... از این ها گذر کردیم.

بیاید فقط به تماشا بشینیم... به این وضعیت نگاه کنیم ...

بیاید نگاهی به این پایان بندازیم و رد شیم...

همین !!
      
147

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.