یادداشت سعید بیگی
1403/11/14
این نمایشنامه هم خواندنی و جالب بود، اما ابدا لذتبخش نبود! و به خاطر حجم کمش، در یک نشست کوتاه خواندمش. ماجرای نمایش به زندگی چهار نفر در یک ساختمان برمیگردد که یکی اربابی است به نام هَم، دیگری خدمتکار او است به نام کِلاو، سومی و چهارمی هم پدر و مادر هَم هستند؛ به نام های نَگ و نِل که هر کدام در یک سطل آشغال حبس شدهاند و زندهمانی میکنند. بیشترین نقش را در این نمایشنامه، هَم و کلاو دارند. نقش نگ و نل بسیار کمرنگ است و بیشترین نقششان با حضورشان در آنجا معنا میپذیرد نه با دیالوگها یا حرکاتی که ندارند. با خواندن این نمایشنامه، به یاد نمایشنامۀ «در انتظار گودو» افتادم. شخصیتهای پوتزوی ارباب و خدمتکارش لاکی، که روابط هَم و کلاو هم بسیار شبیه به روابط پوتزو و لاکی است. این آدمها در دخمۀ کوچکشان با گفتگوهای بی سَر و تَهی مشغولند که وقتشان را پر میکند و زندگیشان را همینطور پوچ و بی حادثهای قابلتوجه پشت سر میگذارند و با اینکه از این وضعیت خسته و سردرگم شدهاند؛ اما باز هم ناتوان از تغییری مهم و اساسی به آن ادامه میدهند، چون ظاهرا چارهای ندارند. این گفتگوهای طولانی، پر تکرار، بی معنی و مفهوم و گاه کلیشهای، وقت آنان را پر کرده و چون نمیخواهند یا نمیتوانند کار خاصی انجام دهند، خود را به کارها و چیزهای بیارزش مشغول کردهاند تا گذر زمان آزارشان ندهد. خواندن این نمایشنامه اگر پیش از «در انتظار گودو» بود، قطعا بیش از حد آزاردهنده میشد. اما با نمایشنامۀ قبلی، کمی آمادگیام برای خواندن این نمایشنامه بیشتر شد و توانستم یکسره تا پایان بخوانمش و گرچه لذتبخش نبود، اما جالب بود و مرا به تامل و تفکر واداشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.