زنان تروا و توئستس

زنان تروا و توئستس

زنان تروا و توئستس

3.3
8 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

8

شنام لوکیوس آنائیوس سنکا (4 قبل از میلاد ـ 65 بعد از میلاد) در مقام خطیب و فیلسوف رواقی چنان که بایست شناخته شده است. اما سنکا از بزرگ ترین نمایشنامه نویسان رم باستان نیز بوده است و آثار او هم به سبب کیفیت و هم به سبب جایگاهی که در تاریخ تراژدی غرب دارد، شایان توجه بیش تر است. سنکا مضمون نمایشنامه های خود را از اساطیر یونان وام گرفته و همه نمایشنامه هایش، غیر از توئستس، داستان هایی را باز می گوید که قبلاً در آثار آیسخولوس و سوفوکلس و ائوریپیدس خوانده ایم. اما سنکا در میان این سه تن به ائوریپیدس بیش تر توجه داشت و اغلب تراژدی هایش برگرفته از آثار ائوریپیدس است. سنکا تراژدی یونانی را بر روی زمین آورد و به شخصیت هایش چهره ای کاملاً انسانی بخشید و شعری باشکوه و شیوا را در روایت این غمنامه های ماندگار انسانی به کار گرفت. مضمون آثار او بیش از هر چیز عشق و نفرت و انتقام است و در توصیف صحنه های هول آور بسی بی پرواتر از یونانیان عمل می کند. در اهمیت تأثیر سنکا بر نمایشنامه نویسان عهد رنسانس و بعد از رنسانس تردید روا نیست. او الهام بخش نمایشنامه نویسان عهد الیزابت بود و بدین سان پیوندی میان دو دوره ی مهم تراژدی و نمایشنامه نویسی در غرب برقرار کرد و از این روی چهره ای ماندگار در تاریخ این هنر به شمار می رود.عبدالله کوثری بیست ودوم آبان 1325 در همدان به دنیا آمد. پدر و مادرش همدانی بودند و ساکن آن شهر، اما در سال 1328 برای اقامت همیشگی به تهران رخت کشیدند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ی نوبنیاد رازی و البرز به انجام رساند و سپس در رشته ی اقتصاد دانشگاه ملی (شهید بهشتی) ثبت نام کرد. در سال 1348 از دانشگاه فارغ التحصیل شد و پس از اتمام خدمت نظام، در سال 1351 برای تکمیل زبان انگلیسی به انگلستان رفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1352 در کتابخانه ی دانشگاه ملی مشغول به کار شد. در سال 1354در پژوهشگاه علوم انسانی به ترجمه و ویرایش پرداخت و در سال 1355 در انتشارات دانشگاه صنعتی شریف به سمت ویراستار استخدام شد و بعد از انحلال آن سازمان با سمت ویراستار در دانشگاه فارابی به کار مشغول شد. در سال 1359 خود را از خدمات دولتی باز خرید کرد و از آن زمان تاکنون کار اصلی او ترجمه و گاه ویرایش بوده است. او در این سال ها گنجینه ای از آثار ادبی آمریکای لاتین را ترجمه کرده و از پیشتازان این عرصه به شمار می رود. کوثری همچنین تراژدی های بزرگ یونان چون آثار آیسخولوس و سنکا و ائوریپدیس را به فارسی برگردانده است است. از آثار ترجمه ی عبدالله کوثری که در نشر نی منتشر شده است: «مجموعه آثار آیسخولوس»، «ائوریپیدس»، «زنان تروا و توئستس»، «ریچارد سوم (در دست انتشار)»، «داستان های کوتاه امریکای لاتین»، «دن کاسمورو»، «کینکاس بوربا»، «حکومت نظامی»،«آئورا»، «سرگذشت سوررئالیسم» و «ایران، جامعه ی کوتاه مدت»

یادداشت‌های مرتبط به زنان تروا و توئستس

          بعد از خوندن از تراژدی‌نویس‌‌های بزرگ یونان، مواجهه با سنکا کمی سخت است چون هم می‌دانی خوب است، هم می‌دانی به پای آن بزرگان نمی‌رسد‌. ولی خب این سنکا بوده که روی نمایشنامه‌نویس‌های قَدَر بعدی مثل شکسپیر تأثیر به‌سزایی گذاشته و قطعاً آشنایی با شیوهٔ نگارش و سبکش بسیار روشنگر است. علاوه‌براین، درنظرداشتن فیلسوف رواقی بودن سنکا پیش از مواجهه با آثارش ضروری است چون اندیشه‌های رواقی چنان با ظرافت در تاروپود آثار سنکا تنیده شده است که اگر از پیش دست‌کم آشنایی مختصری با اصول فلسفهٔ رواقی نداشته باشیم، متوجه زیبایی‌ها و البته مهارت سنکا در بیان هنرمندانهٔ اندیشه‌هایش در خلال روایت نمایشی نخواهیم شد.

زنان تروا


«چون دودی پیچان، چون ابری فراروی آذرخش
آن روح جان‌بخش می‌گریزد و آنی نمی‌پاید.
باری، اکنون که هیچ هستی را ماندگاری نمی‌شاید
و مرگ واپسین منزل هستی‌ست که شتابان به دید می‌آید 
گو تا آن‌کس که چنگ در دامن حیات افکنده
شور تمنا فروبنشاند و پیش تقدیر سر فرود آورد
و آن که از ظلمت دروغین مرگ در هراس است
گو جمله هول و تشویش به تنگنای گور سپارد
که زودا زودا زمانی ظلمانی و شبی دهان‌گشوده
فرومی‌کشاند ما را در ژرفایی نادیده و ناآزموده.»

ماجرای زنان تروا رو پیش از این از زبان اوریپید عزیزم خوانده بودم و راستش را بگویم به چندین دلیل اوریپید را از همه لحاظ به سنکا ترجیح می‌دهم. اوریپید در نمایشنامه‌اش واقعاً به شرح آن‌چه پس از جنگ بر سر زنان می‌آید می‌پردازد ‌و این کار را واقعاً از زبان زنان و از زوایه‌دید آن‌ها انجام می‌دهد؛ درحالی‌که زنان در نمایشنامهٔ سنکا حضور چندان پررنگی ندارند. کاساندرا که به کل حذف شده، هکوبه کم‌رنگ و ضعیف شده و آندروماخه و هلن گرچه حضور پررنگ‌تری دارند، تسلیم و رضای رواقی چنان در آن‌ها موج می‌زند که باعث می‌شود شخصیت‌های چندان قوی‌ای به‌نظر نرسند. اضافه شدن آگاممون و پوروس به روایت چندان منطقی ندارد و شخصیت آگاممنون تفاوت فاحشی با شخصیتی دارد که در آثار آیسخولوس و اوریپید دیده بودیم. به‌طور کل شخصیت‌ها در برابر زندگی و البته مرگ بسیار تسلیم‌اند و حتی با آغوش باز به استقبال مرگ می‌روند؛ این روی گردانی از زندگی حتی در شخصیت خردسال نمایشنامه، آستیاناکس، پسر آندروماخه و هکتور، هم به چشم می‌خورد که البته ناشی از همان تفکرات رواقی سنکاست. به‌شخصه چون تقدیرگرایی و سر تسلیم فرود آوردن در برابر وضع موجود و پذیرفتن بی‌چون‌چرای رواقی توی ذوقم می‌زند، این همه انفعال و پذیرش از سوی شخصیت‌ها را دوست نداشتم. 
 اما قسمت‌های هم‌سرایان بسیار زیبا و شاعرانه‌اند و در این قسمت‌ها گویی خود سنکا مستقیماً با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. 



توئستس

«بامدادان فلان را بر اریکهٔ قدرت می‌بینی
و شامگاهان فروافتاده بر خاکش.
پس بادا که کس به نیکبختی خود غره نباشد
و بادا که آن فروافتاده از تخت نیز
عنان به نومیدی نسپارد.
چرا که نیک و بد درهم‌سرشته‌اند
و آن الههٔ گماشته بر بخت
چرخ گردونه می‌گرداند و هیچ‌چیز بر قرار خود نمی‌ماند‌.
باری، مهر و لطف خدایان چندان دیرپا نیست
که کس به فردا دل ببندد.
هشدار که آن چرخ می‌گردد
و قرعهٔ نیکبختی به هر چرخش به نامی می‌افتد.»

این نمایشنامه روایت یکی از غریب‌ترین داستان‌های اسطوره‌ای است؛ روایت نفرین خاندان تانتالوس که بنیاد تبارشان بر فرزندکشی و فرزندخواری است. مضمون اصلی نمایشنامه را می‌توان قدرت، انتقام و حسادت‌های به‌ویژه خانوادگی دانست و البته اندیشه‌های انتقادی رواقی در نسبت با این مسائل که با ظرافت در تاروپود روایت و اعمال و گفتار شخصیت‌ها تنیده شده‌اند. راستش هولناکی این نمایشنامه که نه‌تنها به فرزندکشی بلکه به فرزندخواری مرتبط است در ظاهر چنان شدید می‌نماید که باعث تعجب است چرا سنکای رواقی این روایت خاص را انتخاب کرده است؛ من فکر می‌کنم اما می‌توان به این عمل کشتن و خوردن به‌صورت نمادین نگاه کرد. خود کشتن به‌تنهایی می‌تواند به‌مثابه به‌تصویر کشیدن قدرت داشتن بر دیگری درنظرگرفته شود، اما وقتی دیگری را به معنای استعاری کلمه «می‌خوری» گویی از سوژه بودن ساقطش کرده‌ای و صرفاً به‌عنوان ابژه‌ای درنظرش گرفته‌ای و این از سوژه انداختن دیگری اوج قدرت داشتن بر اوست. این نمایشنامه را از «زنان تروا» بیشتر دوست داشتم و به‌نظرم سنکا هنرمندانه‌‌تر و ماهرانه‌‌تر و بدون آن‌که چندان توی ذوق بزند از اندیشه‌های رواقی‌ش به‌عنوان نقدی بر تمایل انسان بر دست‌یابی به قدرت و چیره‌شدن بر دیگری استفاده کرده است.
        

8

اگه به سرا
          اگه به سراغ نمایشنامه‌های یونان و روم باستان میرید درحالی‌که تئاتر حوزهٔ تخصصی شما نیست، باید این نکته رو مدنظر قرار بدید که ممکنه بعضی از  نمایشنامه‌ها برای شما جذابیت داستان‌های امروزی رو نداشته باشه؛ چون تراژدی‌های متقدم بیش از آنکه به‌دنبال کشمکش‌های پرفرازونشیب و سرگرم‌کننده باشند در پی طرح اندیشه‌های فلسفی و اخلاقی ناب و موضوعات کلانی مثل نقش تقدیر در عاقبت انسان‌ها و رذائل اخلاقی‌ای مانند غرور و نیرنگ و بدعهدی هستن.
من هم با دوستان دیگر موافقم که در برخی صحنه‌ها دیالوگ‌ها یا سخنان همسرایان انقدر مطوّل و کشدار می‌شه که مخاطب رو خسته می‌کنه. اما در عین حال بعضی از گفت‌وگوها خیلی جذاب و امروزیه؛ مثل گفت‌وگوی آترئوس و ملازمش در نمایشنامهٔ توئستس.
سنکا هم وارث سنت‌ها و اصول تراژدی‌نویسی یونانه؛ ولی ویژگی‌های منحصربه‌فردی داره که اونو متمایز می‌کنه. دقت کنید به خشونت عریان در کلمات و توصیفات صریحی که شخصیت‌ها دربارهٔ یک فاجعه به‌کار می‌برن. در گذشته پرسوناژهایی مثل «پیک‌ها» کارکردشون توضیح دادن جنگ‌ها و کشتارهای خشنی بود که امکان اجراش روی صحنه نبود. درواقع استفاده از پیام‌رسان برای توضیح دادن اتفاق تلخی که رخ داده یه تمهید اخلاقی محسوب می‌شد که جلوی نمایش بی‌پردهٔ قساوت‌ها روی صحنه رو می‌گرفت. اما سنکا دیالوگ‌های پیام‌رسان‌ها رو اونقدر صریح و با جزییات دردناک نوشته که اثر کلماتش چیزی کم از تماشای یک قتل واقعی نداره!
در مجموع اگرچه دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها گاه ملال‌آور می‌شه ولی جذابیت دو نمایشنامهٔ زنان تروا و توئستس قابل انکار نیست.
        

43

          زنان تروا و توئستس نوشته سنکا ... از یونان باستان به روم باستان
بعد از افول یونان باستان که بر اثر جنگهای پلوپنزی شکل گرفت و بعد هم سلطه اسکندر ، دوران آتن قرن پنجم و اوایل قرن چهارم که پر بود از فلاسفه و نمایشنامه نویس و ... دیگه تکرار نشد و جای خودش رو داد به روم...
حکومت روم همیشه به یونان به چشم یک الگو نگاه می‌کرد و سعی داشت که اون دوران پرشکوه یونان رو توی روم تکرار کنند برای همین دست به تقلید و اقتباس از تمام آثار یونانی زدن... از مجسمه ها و معماری گرفته تا همین نمایشنامه ها
چند نمایشنامه نویس برجسته وجود داشتند که از روی آثار یونانی اقتباس و بازنویسی کردند که متاسفانه هیچکدوم به دست ما نرسیده جز چند اثر از سنکا
سنکا کسی بوده که چند نمایشنامه یونان باستان رو و مخصوصا آثار اوریپید رو بازنویسی کرده ولی خب اصلا در حد و اندازه های آثار سه غول بزرگ تراژدی نویس یونان یعنی اوریپید و سوفوکل و ایسخولوس نیست...

کتاب حاضر دو نمایشنامه از سنکاست :

نمایشنامه اول زنان ترواست که اقتباسی از اثر اوریپیده... 
زنان تروا رو احتمالا دو نمایشنامه نویس دیگه یونان یعنی آیسخولوس یا همون آشیل و سوفوکل هم نوشتند که متاسفانه امروز در دسترس نیستند اما اثر اوریپید به صورت کامل موجوده ( جز چند دیالوگ که جا افتاده ) نشر بیدگل هم با ترجمه بسیار خوبی روونه بازار کرده
این اثر بهترین کار اوریپیده و در اون زشتی ها جنگ رو نشون داده... در یادداشتی که برای کتاب زنان تروا از اوریپید نوشتم کاملا درباره نمایشنامه توضیح دادم که پیشنهاد میکنم اون رو بخونید و اینجا دوباره تکرارش نمیکنم... درباره زنان تروای سنکا می خوام حرف بزنم...
این اثر به نوعی اومده دو نمایشنامه هکوب و زنان تروای اوریپید رو یکی کرده و تغییرات جزئی هم توشون داده اما در کل داستان همونه ولی نظریات خود سنکا هم در لا به لای دیالوگ ها و مخصوصا همسرایان به خوبی مشهوده...

اثر بعدی توئستس هستش که این هم از روی یکی از آثار اوریپید برداشته شده ولی اصل اثر یعنی نمایشنامه اوریپسد متاسفانه امروز موجود نیست و ما فقط اثر سنکا رو داریم
هر دوی این نمایشنامه ها توسط نویسندگان قبل از سنکا هم اقتباس شده بودند که متاسفانه اونها هم مفقود هستند و نمیتونیم ببینیم سنکا چقد از این آثار تاثیر گرفته...

داستان تئوستس ، داستان درگیری در خاندان آترئوسه یعنی پدر آگاممنون و منلائوس که نقش اصلی های جنگ تروان...داستانش خیلی مفصله اما اصل داستان اینه که بین دو برادر درگیری بر سر تاج و تخته و یکی از برادران که همون آترئوسه ، پسران تئوستس برادرشو میکشه و از گوشت تنشون برای برادرش غذا درست میکنه و به خوردشون میده ( شبیه داستان آستیاگس نیای کوروش و هارپاگون در تاریخ ایران ) 
این اثر خیلی رقت انگیزه و میگن تاثیر زیادی در شکسپیر برای نوشتن نمایشنامه وحشتناک تیتوس آندرونیکوس گذاشته.
کلا سنکا تاثیر خیلی زیادی بر نمایشنامه نویسان دوره رنسانس داشته که با یک مقایسه میشه ردپای سنکا رو خیلی خوب توی اون نمایشنامه ها دید...

از نکات منفی سنکا نوشتن دیالوگ های طولانی مخصوصا از زبان همسرایانه که گاهی واقعا اعصاب خرد کن میشه...

ترجمه اثر هم به شدت خوبه و عبدالله کوثری دیگه معرف حضور همه هست...

پیشنهاد میکنم ابتدا آثار  یونانیان و بعد سنکا رو بخونید... اما سنکا هیچوقت با پای سوفوکل  و اوریپید و آشیل نمیرسه...
        

14