معرفی کتاب قصه های من و بابام اثر اریش ازر

قصه های من و بابام

قصه های من و بابام

اریش ازر و 1 نفر دیگر
4.6
79 نفر |
11 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

186

خواهم خواند

11

ناشر
فاطمی
شابک
0000000093652
تعداد صفحات
108
تاریخ انتشار
1375/12/22

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستان های کوتاه فکاهی، با عنوان «ماجراهای من و بابام» است که برای هر داستان، نقّاشی مرتبط با آن آورده شده است. این کتاب برای کودکان گروه سنی (ج) و (د) به نگارش در آمده است. در داستان «وقت شناس» آمده است: «آن روز عمه ام آمده بود خانة ما تا با هم ناهار بخوریم. عمه ام و بابام سر میز ناهار نشسته بودند. عمه ام بابام را دنبال من فرستاد. من مشغول خواندن کتاب بودم که بابام آمد و گفت: «ناهار آماده است. بیا برویم ناهار بخوریم.» من از جایم بلند شدم و سر میز ناهار رفتم. امّا هر چه منتظر ماندیم بابام نیامد. این دفعه عمه ام من را دنبال بابام فرستاد. بابام هم روی زمین خوابیده بود و کتاب من را می خواند.»  از دیگر عنوان های داستان های کتاب عبارت اند از: «بهترین جشن تولّد»؛ «یک شوخی واقعی»؛ «دوچرخه سواری بابام»؛ «بچّه ها دعوا نکنیم»؛ «دستگیری دزد»؛ «سگ تربیت شده»؛ «کلاه مخصوص»؛ «اسب اسکی سوار»؛ «ثروت باد آورده»؛ «هنرمند فقیر»؛ «شکار پلنگ» و «عاقبت پرخوری».
      

لیست‌های مرتبط به قصه های من و بابام

نمایش همه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

محمد مهدی

محمد مهدی

8 ساعت پیش

باسمه
🔰 ب
          باسمه
🔰 بعد از «یادداشت‌های زیرزمینی» و فضای تیره‌وتارش، مجدداً نیاز به هوای پاک کودکی داشتم. اتفاقاً از قبل هم براش آماده شده بودم و ادامه مجموعه «من و بابام» رو برای الآن کنار گذاشته بودم. انتخاب درستی هم بود خداروشکر ❤️

🔰 ماجرای من و مجموعه، کلیات در مورد خود مجموعه و مواردی از این دست، همونیه که توی یادداشت جلد اول نوشتم و دیگه زیاده‌گویی نمی‌کنم. اگه لطف کنین همون یادداشت رو بخونین ممنون می‌شم 🙏

🔰 این جلد رو هم دوست داشتم؛ مثل جلد اول: ساده، صمیمی و دوست‌داشتنی... راستش این دفعه غم بیشتری ته دلم بود... یادتون هست توی یادداشت قبلی در مورد غم منع‌شدن اُزر پدر و پسر از حق «دوست‌داشتن» و «دوست‌داشته‌شدن» گفتم؟ این‌دفعه بیشتر و بیشتر فکر می‌کردم چقدر پدر و پسر اهل فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و ایران بودن که از اونا هم این حق دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن گرفته شد... این روزها خبرهای دردناک و فاجعه‌بار قحطی انسان‌ساخت اسرائیل در غزه بیشتر از قبل به گوش می‌رسه... در شرایطی که صف کامیون‌های حامل مواد غذایی بیرون غزه هست و محموله‌ها رو به فساد گذاشته، پیکرهای نحیف بی‌رمق پسرها و پدرها به زمین می‌افتن و برای همیشه از این خاک آلوده به ظلم ظالمان پر می‌کشن... این رو توی یادداشتی می‌نویسم که احتمالاً بهش رجوع می‌کنم: هیچوقت هیچوقت هیچوقت صحنه‌ای که طفل سه‌ساله که به معنای واقع کلمه پوست استخوان شده بود و چشمش به سمت در چادر خشک شده بود رو نمی‌تونم فراموش کنم... آه و آه و آه...

✅ عکس یادداشت رو این انتخاب کردم به یاد پدرها و پسرهایی که دست پلید اسرائیل اونا رو از هم دور کرد... کتاب رو بخونین تا شاید جهان بهتری رو حس کنین...


پ.ن: لطفاً اگه امکانش رو دارین، برای کمک مالی به اهالی غزه اقدام کنین تا توی بزرگ‌ترین قحطی انسان‌ساخت معاصر، بی‌طرف نباشین...
        

4